سهراب در جوانی :

سهراب پس از شناختن اصلیت خود و دریافتن اینکه فرزند رستم است تصمیم می‌گیرد که ابتدا ایران و سپس توران را فتح کرده و پدر خود را بر تخت شاهی هر دو کشور بنشاند. افراسیاب پادشاه توران پس از دریافتن تصمیم سهراب از فرصت استفاده کرده با سپاهی او را روانه ایران می‌کند. کیکاووس شاه ایران پس از با خبر شدن از لشکرکشی تورانیان، رستم را برای مقابله با آنان به محل نبرد اعزام می‌کند. در ادامه همه چیز دست به دست هم می‌دهد تا اینکه پدر و پسر رو در روی یکدیگر قرار گیرند. سهراب با دیدن رستم مهرش را در دل می‌گیرد واز او می‌خواهد که خود را معرفی کند و بگوید که رستم است یا خیر. اما رستم هر بار انکار می‌کند و خود را معرفی نمی‌کند. پس از سه روز مبارزه سهراب به دست پدر خود رستم کشته می‌شود. رستم پس از فرو کردن خنجر در پهلو سهراب خفتانش را می‌گشاید و مهره را بر بازوی فرزند می‌بینید و همان دم، آه فغان می‌کند که چرا خنجر بر پهلو پسر فرو کرده‌است. در حال پیکی به سوی کیکاووس می‌فرستد تا برایش نوش‌دارو ارسال کند. کیکاووس که از زنده ماندن سهراب بیم داشت آنقدر در ارسال نوش‌دارو تعلل می‌کند تا سهراب جان می‌دهد. شاهنامه حیرتی تونی شاهنامهٔ حیرتی تونی یا «کتیب معجزات» حماسه‌ای است مذهبی و کمیاب و نادر الوجود در ادبیانت فارسی، پیرامون رشادت‌های پیامبر اسلام و امامان که توسط حیرتی تونی تدوین شده‌است. این اثر در بحر هزج مسدس مقصور یا محذوف در دوران سروده صفویه شده‌است. وی در به نظم در آوردن کتاب از «بهجه المباهج» نوشته حسن سبزواری استفاده کرده‌است. این اثر در ۲۱۶۰۰ بیت سروده شده‌است. آرش کمانگیر آرش کمانگیر یا آرش تیرانداز یا آرش شیواتیر (به اوستایی: اِرِخْشَه و به پهلوی اِرَش شیپاک‌تیر) نام یکی از اسطوره‌های کهن ایرانی و همچنین نام شخصیت اصلی این اسطوره‌است. آرش، بزرگ‌زاده‌ای از باشندگان طبرستان و از سپاهیان منوچهر بود که پس از پایان جنگ ایران و توران به عنوان کماندار ایرانی برای بازشناختن مرز ایران و توران برگزیده شد و از بالای کوه "اییریو خشوتا" از چهارمین کشور روی زمین در زادگاه فریدون رفت و با تمام نیرو تیری را به سوی کوه "خوانونت" در خاور رها کرد. داستان آرش در زمان پادشاهی منوچهر پیشدادی، در جنگی با توران، افراسیاب سپاهیان ایران را در مازندران محاصره می‌کند. سرانجام منوچهر پیشنهاد سازش می‌دهد و تورانیان پیشنهاد آشتی را می‌پذیرند و برای پذیرش این پیشنهاد سازش و کوچک‌انگاری ایرانیان پیشنهاد می‌کنند که یکی از پهلوانان ایرانی بر فراز البرز تیری بیندازد و محل فرو افتادن آن تیر، مرز ایران و توران شناخته شود. در ایران کسی جرات این کار را به خود نمی‌دهد. آرش که پیک لشکر ایران بود پیامی را به لشکر توران می‌برد. پادشاه توران برای کوچک‌ شماردن بیشتر ایرانیان خود آرش را برمی‌گزیند و آرش وادار به پذیرش این کار می‌شود. از آن سو در لشکر ایران همه بر آرش خرده می‌گیرند که چرا این پیشنهاد را پذیرفتی و اینکه این کار باعث ننگ ایران خواهد شد. آن گاه آرش بر فراز دماوند می‌رود و تیر را در چله کمان گذاشته و پرتاب می‌کند.* آرش که همه هستی‌ و توانش را برای پرتاب تیر گذاشته بود، پس از این تیراندازی از خستگی جان می‌دهد؛ پیکرش پاره پاره شده و در خاک ایران پخش می‌شود و روانش در تیر دمیده می‌شود. تیر از بامداد تا هنگام غروب خورشید پرواز کرده و در کنار رود جیحون یا آمودریا بر درخت گردویی فرود می‌آید، که آنجا مرز میان ایران و توران خوانده می‌شود.* بر پایه برخی واگویه‌ها اسفندارمذ تیر و کمانی که به آرش داده بودند و گفته بودند که این تیر بسیار دور خواهد رفت اما هر کس که تیری با آن بیاندازد، جان خواهد داد. با این همه آرش برای آماده از خودگذشتگی بود و آن تیر و کمان را گرفت. بسیاری آرش را از نمونه‌های بی‌همتا در اسطوره های جهان دانسته‌اند؛ وی در ایران، نماد جانفشانی در راه میهن است.

از صفحات دیگر نیز دیدن نمایید

بعدی

قبلی

مطالب پیشنهادی