بایگانی برچسب: s

خاطرات خنده دار من

خاطرات خنده دار و طنز

خدا نصیب هیچ بنی بشری نکنه
داشتیم اسم فامیل بازی می کردیم قرار شد از حرف”ف”باشه
همه چیو نوشتم تارسیدم به میوه فری گوروت نوشتم(جای گریپ فوروت)بدصوتی داده بودم یه مدت بچه ها فری گوروت صدام میکردن این آخرا خودم هم باورم شده بود اسمم فری گوروته

تو اتاقم نشسته بودم …صدای بابام از تو هال میومد.. داشت با صدای بلند این شعرو همراه پنگول(گربه برنامه رنگین کمان)میخوند: گفت به گلا دست نزنید..نه نه نه نمیزنیم…شاخه هاشون و نکنیم…نه نه نه نمیکنیم …

با یکی از دوستام رفته بودیم خونه ی یکی دیگه از دوستام. اتاقش حسابی به هم ریخته و پر اشغال بود. ما رفتیم نشستیم PES بزنیم. دوستمم شروع کرد به جاروبرقی کشیدن اتاق. ما همینطور که بازی میکردیم تک و توک تخمه هم میخوردیم. یهو من یه شوت از راه دور زدم که خورد به تیر دروازه، دوست بیچاره ی منم که داشت تو همون لحظه تخمه میخورد، هول شد پوست تخمه پرید تو حلقش. آقا این بدبخت شروع کرد به دست و پا زدن. دوستم جاروبرقی رو انداخت پایین و رفت آب بیاره. منم همراش رفتم که یه تیکه نونی چیزی بیارم که بخوره شاید پوست تخمه رو ببره پایین. خلاصه وقتی برگشتیم تو اتاق خشک شدیم!
دوستم جارو برقی رو گرفته بود و لولشو گذاشته بود تو حلقش!!!!! گفتیم چیکار میکنی؟! گفت میخوام پوست تخمه رو درش بیارم!!! ما هم بیخیال خفگی طرف شدیم و پخش زمین شدیم!
خدایا… این دوستان مبتکر و خلاق رو از ما نگیر!

عاقا ما امســـــال بهـــــــار دو نفری رفته بودیم زیــــــارت!!!
من ومخاطب خاص تر از جانم(!) از طریق ازدواج دانشجویی رفته بودیم(جاتون خالی!)
دمشون گرم خیلی سفر پرباری بود. برنامه هاشونم خعــــــــلی خوب بود.
ی شب تو لابی هتل ی مسابقه برگزار کردن به اسم “تفاهم”
به این صورت ک آقایون ی گروه وخانوما ی گروه دیگه. ب هر گروه هم ی آلبوم دادن، باید اولین چیزیو ک با دیدن عکسها ب ذهنت میرسید مینوشتی البت زمانشم مشخص بود. بعـــــد مالای تو رو با مخاطب خاصت مقایسه میکردن اگه مث هم بود نظراتون برنده میشدین.
خلاصه من ک چن تاشو وخ نکردم بنویسم عکساشم انقدر چرت بود ک منم چرت وپرت نوشتم !!! بعدشم ک با مخاطب خاصم مقایسه میکردیم،دیدم نخیـــــــــــر! هر کدوممون ی چی نوشتیم!!!
با سری افتاده وگردنی کج رفتیم اتاقمون! صبح ک اومده بودیم پایین واسه صبحونه دیدم در کمال ناباوری اسم “ما” ب عنوان برنده اونجا نوشته شده!!! یعنی اشک تو چشام حلقه زد، انگار ی چی فراتر از تیتاب بهم دادن! ینی اگه جایزه نوبل دریافت میکردم اونقد ذوق مرگ نمیشدم!!!
مــــــــــــــــرســــــــــــــــــی تـــــــــــــــــفـــــــــــاهــــــــــــــــم!!!

همین الان سرکار نشسته بودم داشتم باگوشی تواینترنت میچرخیدم یکی اومد شیرینی بم تعاروف کرد منم حواسم نبود اومدم بگم اگه مناسبتی داره مبارک باشه گفتم اگه منابتی داره منابته،یارو فک کرد خلوچلم گذاشت رفت،خودمم هنوز هنگم این منابت چیه اومد تو دهنم.
شمام اگه منابت داشت لایک کن.

اغا(اقا،عاقا،اصلا هرچی) دیروز سر کلاس زبانم بودم(اره منم کلاس زبان میرم چیه مشکلیه. چرا بد نگاه میکنی) داشتم با ایفون رفیقم بازی میکردم.(دیگه داری خیلی بد نگاه میکنی ها) بعد از مدتی که بازی نکردم صفحه اش قفل شد.منم برای اینکه تابلو نباشه همینجور که داشتم معلم رو نگاه میکردم دکمه ی وسطش رونگه داشم یک دفعه یک خانومه گفت چی چی is not available منو میگی سرخ شدم قرمز شدم سبز شدم اصلا دیگه مداد رنگی شدم ولی دم معلمه گرم هیچی نگفت الانم دارم به افق نگاه میکنم و محو شدن بقیه رو میبینم

خدا نصیب گرگ بیابون نکنه به طرز خفن ناکی سرما خورده بودم و به دلیل عدم رعایت موازین بهداشتی موجبات بیماری سایراعضای خونواده رو هم فراهک کردم
حالا بابام هربارعطسه میکنه یه پس گردنی هم نثار من میکنه ولی برخورد سایراعضای خونواده بهتره فقط فحش میدن

بنده خدا مامانم پاش پیچ خورده بود یه بار طبق معمول شیطنت کرده بودم گذاشت دنبال منو بگیره و بزنه
آغا مهدی بدو و مامان بدو چون پاش درد میکرد وایسادم(تودلم گفتم تریپ مرام بیامو وایسم مامانم هم تریپ برمیداره و منونمیزنه)
چشمتون روزبدنبینه وایسادان همانا و…
منOo
مامان♥
پترسOO oo
کارلوس کیروش(از زاویه نیم رخ) J°
FAIR PLAY ☻

یک روز پاییزی در شرکت بودم اصلا حواسم نبود داشتم تو راهرو شرکت قدم میزدم دیدم مدیر فروشمان از در اومد بیرون منم با خنده گفتم خسته نباشید دیدم سرخ شد حالا نگو از در دستشویی اومده بود بیرون

با برادر زادم(پسر) داشتیم تو خیابون راه می رفتیم یه مرده که از این هنسفری بلوتوثیا تو گوشش بود داشت با موبایلش حرف میزد گفت سلام؛ برادرزاده من گفت سلام ؛اون گفت چه طوری ؛ برادرزاده من گفت مرسی خوبم ؛من کشیدمش کنار، یارو خندش گرفته بود. جالب اینکه در حال کشیدن داشت باهاش دست هم می داد. گفتم با تو نیست که گفت اٍ راست میگی دیدم آشنا نبودا.

بابام اینا که از مکه میخواستن برگردن تو فرودگاه عربستان برای بازرسی گفتن آقایون کمربنداشونو در آرن. بابای منم کمربندشو در میاره و بادستش شلوارشو نگه میداره.
یه هو عینکش میافته اینم هول میشه میره عینکو برداره شلوارش میافته پایین .اصن بایه وضی دولا میشه شلوارشو برمیداره!!

بچه های بی کلک میگن دها هشتادیا گودزیلا هستن ماباور نمی کردیم تادیشب تو یه برنامه تلوزیونی یه گودزیلا آوردن وسط مجربه ازش پرسید دوس داری چه کاره بشی؟ گفت میخوام دکتر بشم مجریه گفت دکتر چی؟ گفت دکتر حیوانات مجری گفت چه جور حیوونی گودزیلا نه گذاشت نه برداشت گفت حیوونایی که شبیه توئن
من درحال گاز زدن کنترل!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!
بابام درحال کنترل من///////////////////////////
مجری}}}}}}}}}}:
صداوسیما((((((((((((:
بابامامان گودزیلا درحال قربون صدقه رفتن گودزیلا@@@@@@@@@@@@@@

آقا حماقت که سنو سال نمیشناسه. هفته پیش با دوستام رفتیم یه دریاچه کوچیک که روش یخ بسته بود. من رفتم روی یخا بچه ها ازم عکس میگرفتن. بعدش اومدم خشکی دوستام که شیر شده بودن رفتن روی یخا از اولیشون که رفت وسط دریاچه عکس گرفتم. دومیشونم صاف رفت پیش اونیکی! حالا ضخامت یخش حدود ۳ سانت بود! عکسو که گرفتم صدا اومد طرق تروق…داد زدم بیاید بیرووون! یخه ترک ورداشت ولی اگه میشکست حتمن اون دوتا عکسشون اعلامیه میشد خدا رحم کرد. ولی بعدش کلی خندیدیم. شمام مراقب باشید آقایون خانوما از ما گفتن.

من بچگیام خیلی نیکوکار بودم. مثلاً یه بار یه میخ پیدا کردم با خودم گفتم اگه اونو به دیوار بزنم میشه چوب لباسی. داشتم میخو داخل پریز برق میکردم که یهو داداشم دستمو گرفت. گفت برقه!! تورو میکشه!! و اینگونه بود که من تونستم برقو کشف کنم! خدا رحم کرد انصافن!

عاقا یه روز بارون اومده بود منم کوچیک بودم از مدرسه داشتم برمیگشتم تا زنگ خونمونو زدم دستم شرو کرد به لرزیدن. اولش ترسیدم ولی بعدش خوشم اومد دوسه بار دیگه زنگ خیس بارونو فشار دادم تا یکی درو باز کرد و رفتم خونه بعدش فهمیدم برق بوده منم داشتم با مرگ بازی میکردم! آنتی الکتریسیته بودیم یه زمان یادش بخیر…

یروز با همکارام رفته بودیم رستوران. از قضا مدیر شرکتمونم با پسر کوچیکش اومد اونجا. مدیره خیلی خسیس بود ولی میخواست جلوی ما کلاس بزاره به پسرش گفت: هر چی دوس داری از خوباش و گروناش انتخاب کن. پسرش گفت: من ساندویج میخورم.! مدیره هرچی اسم غذای درستو حسابی میگفت که پسرش فقط از اونا انتخاب کنه باز بچش میگفت : من فقط فقط ساندویج میخورم! ! دسش درد نکنه تا یه مدت سوژه خندمونو جور کرد.

من بچه سنندجم با داییم اینا رفته بودیم اصفهان خونه یکی از دوستاش
حرف سوقاتی اصفهان پیش اومد که دوست داییم بهش گفت راستی آقا محمد سوقاتی سنندج چیه؟
داییم خیلی با کلاس گفت:نون برنجی کرمانشاه
خداوکیلی فک و فامیله من دارم؟

سلام من امروز عضو شدم … چیز دیگه ایم نمیگم
جونم براتون بگه حدودا دوسال پیشا بود که منو رفیقم برای شرکت تو یه جلسه مهم که اصن به قد و قواره ما نمیخورد دعوت شدیم.درعین ناباوری و ذوق مرگ شدگی در ساختمان محل جلسه حضور به هم رساندیم و سوار آسانسور شدیم.بعد از لحظاتی دینگ دینگ آسانسور در طبقه موردنظر ایستاد ولی درش وا نشد…من و دوستم یه نگاه عاقل اندر سفیه به هم انداختیم و بعد یه جیغ کوتاه … وااااای گیر کرد ((
در چشم به هم زدنی با چک و لگد و دندون به جون دره افتادیم و مادر دره رو به عزاش نشوندیم…شاید باورتون نشه حتی قلابم گرفتیم ولی اثربخش نبود. در همین اثنا(شایدم اصنا) در حالیکه نفس نفس میزدیم و خودمونو برای فوت کردن آماده میکردیم صدای یه دخترخانوم محترم از پشت سر : آقایون ازین طرف بفرمایین:))))
من و رفیقم عین جن زده ها با یه چرخش ۱۸۰ درجه : جــــــــــاااانم؟؟؟:|
بـــــــعله آسانسور نامرد دوتا در داشت:((((
با حداکثر سرعت از محل متواری شدیم و در حال حمد و سپاس به درگاه پروردگار که کسی مارو تو اون وضعیت ندید خودمونو به اتاق جلسه رسوندیم و وارد شدیم .یه آقایی مارو معرفی کرد :مهندس فلانی و مهندس بهمانی خیلی شیک و مجلسی و مملو از احساس غرور به طرف صندلی هامون قدم برمیداشتیم که ناگهان اشک شوق از چشمامون سرازیر شد.دختر خانوم مورد نظر که تقریبا بالای مجلسم نشسته بود در حالیکه نیشش باز بود دم گوش بغل دستیش که به گمانم رییس جلسه بود یه چیزی پچ پچ میکرد…:(((((((

خواستم از دستشویی بیام بیرون با خودم گفتم منم برای اولین بار دمپایی هارو خیس کنم ببینم چه حسی به آدم دست میده
همین که خواستم بیام بیرون بابام پشت دربود که با داد و هوار همه رو خبر کرده که بیایید که مچشو گرفتم عرفان بود که دمپاییا رو خیس میکرد
خداوکیلی فک و فامیله من دارم؟………..

چن روز پیش با دوستم رفتیم نسخه مامانمو بگیریم یارو داروهارو داده میگه میشه ۴۵۰۰دوستم بهم گفت ی بسته ام از اون آدامس ریلکسا بگیر بعدش اشاره کردم بهشون به یارو میگم ی بستم از اینه بده لطفا اونم گفت ۴۰۰۰داره۶۰۰۰داره دوستم گفت آقا چخبره مگه فرقشون چیه؟کیفیتش بهتره یا تعدادش بیشتره؟یارو شرو کرد پیش مردم داد و بیداد کردن ک آقا من چ میدونم برو توش نوشته ……مام دیدیم کوتاه نمیاد گفتیم ۴تومنیشو بده سگ توش دیدیم پیچیده تو ی پلاستیک مشکی داد بهمون جفتمون گیج شده بودیم ک داره چیکار میکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟اومدیم بیرون دوستم میگه از اون آدامس ۴ تومنیه بده بجوییم منم مث آدمهی با شخصیت واکردیم دیدیم ای بابا ک ا ن د م ه دیگه هیچی دیگه تا خونه ب دکتر و برند ریلکس و مغز تیلیت خودمو … فش دادیم

با گوشی دوستم به مخاطب خاصش اس دادم که: دو روز گوشیم دست داداشمه یه موقع اس نفرستی
اونم جواب داد ok
منم شمارشو حذف کردم و شماره خودمو به اسم اون ذخیره کردم
اما جالب اینه دوستم که ادعاش میشه به مخاطب خاصش رو نمیده از دیروز دوتا شارژ۵ تومنی برام فرستاده
اما شارژ به کنار این دو روز اونقدر به دوستم گفتم عزیزدلم و دوستم فدای من شده که حالم از جفتمون بهم میخوره

یه استاد فیزیک داشتیم خیلی عصبانی میشد وقتی سر درس و نکته های مهم سر و صدا توی کلاس بود ( بد جور ) من بخت برگشتیه .بی شانس .یه وری خیر سرم یه ساعتی داشتم که جزء اولین ساعت های ساخت دست بشر بود دکمه هاش کار نمیکرد خود به خود زنگ میزد ( درد سرتون ندم دوستان شما هم شاید کار داری الان تموم میشه )
خولاسه
زنگ خورد و خاموش هم نمیشد استاد عصبانی به من گفت خفش کن من خفش نکردم خودش خفه شد نیم ساعت بعد سر یه مسئله مهم همه درگیر که ساعت گرینویچ به صدا در امد من ساعت رو تو مشتم گرفتم و مشتم رو کردم بین دو تا پام ولی لامصب صداش قطع نمیشد استاد عزم من کرد دو متری من که رسید من دست خودم نبود پنجره باز بود ساعت رو انداختم بیرون . استاد با تعجب نیگام میکرد باورتون نمیشه صدای زنگ ساعت از تو حیاط بازم می امد کلاس ترکید . مرده بودن از خنده دمش گرم اون ترم منا من ۱۴ شدم

توی کلاس شیمی عمومی بودم اول ترم . منم که درس نخون .
چند تا بچه جغله صندلی های جلو نشسته بودن خیلی سوال های ریز میپرسیدن .
منم پیش خودم گفتم عجب کلاس سطح بالایی درست و حسابی این ترم ضایعات میشم و خجل توی همین فکرا بودم و میگفتم که یکم می خونم خیلی ضایع س آبروم میره که
یهکی از همون پسرا که خیلی سوال میپرسید دستشو بالا آورد و پرسید .
استاد اون حرف L که زیر H2O نوشتین یعنیی چیی .
اول خاطرم یادتونه گفتم عجب کلاس سطح بالایی . ای دوست نیم ز گفته خرسند .

دیروز نشسته بودم داشتم لینچانو میدیدم یه دفه یه گودزیلا اومد نشست با ما فیلم ببینه منم واسش زدم شبکه پویا دراومد گفت میذاری ببینم آخرش لینچان با کی ازدواج میکنه یا نه؟؟؟؟؟
.
.
بعد چند دقیقه دراومد گفت اههههههه هر فیلمی هم دفه اولش قشنگه….
یعنی من فقط مث منگلا داشتم به این نگاه میکردم..

کیا یادشونه:وقتی زنگ مدرسه(آخر)میخورد و موقع رفتن به خونه بود جوری میدویدیم که زندانی حبس ابد(عبد)رو از زندان آزاد کردی.هییییی یادش بخیر

به مامانم گفتم: مامان منو صبح ساعت ۵ بیدارکن میخام برم جایی…
صبح ساعت ۹ بیدار شدم دیدم ی نامه کنارمه نوشته:
عزیزم خیلی ناز خوابیدی دلم نیومد بیدارت کنم ببخشید…
خدایا مادرای ما چقد فرشتن…بزن لایکو به افتخاره همه ی این فرشته ها

عاغا یه بار ما ابتدایی بودیم،یه مجله رشد داشتیم،دهه هفتادیا یادشونه!یه صفحه ش درموردفواید پوست سیب بود،نوشته بود اگر مهمانان شما پوست سیب رانمیخورند ناراحت نشین!خودتون برین پوستاشو جداکنین بخورین!
ینی تواون لحظه حس بز بودن بهمون دست میداد!
شمام ازینا داشتین آیا؟؟؟
حالا جالب اونجاس یکی از بچه هارفته بود پوست سیبای مهمونارو جدا کرده بود عین گاو خورده بودشون!
مجله رشد:))
گاو وبز:(((
دوستم:|

اهرام ثلاثه تو حلقش اگه دروغ بگم .
اجباری مرخصی داده بودن با رفیقم برمیگشتم . تو کوپه بغیر ما یه پسره هم بود قیافش داد میزد که خیلی ساده است . وصتای راه ازمون پرسید داشجوئید گفتم کاش دانشجو بودیم گفت اینجا کار میکنید . گفتم کاش کار میکردیم . گفت پس امدید مسافرت . نه
گفتم یه جایی بودیم که خدا نصیب گرگ بیابون نکنه . این بدبخت فکر کرد ما تو شهر اینا زندانی بودیم نکه کچل هم بودیم . منم به کی قسم اصلا خوشم نمیاد کسی رو دست بندازم ولی میدونید شرایطش پیش اومد . خلاصه . گفت جرمتون چی بود .گفتم . میگفتن قتل ولی بعدن فهمیدن که درست نیست ولمون کردن ۴ ساله . به جان خودم اصلا دست خودم نبود بعد گفتن اینا سرمو شبیه این قاتلا بدجوری خاروندم لحن صدا هم که خو بخود عوض شده بود گفتم اونجا هر چی هم بلد نبودیم یاد گرفتیم . شب شد خواستیم بخوابیم دیدم پسره نمی خوابه گفتم خوابت نمیاد گفت نه . گفتم میدونم از چی میترسی پسره شده بود عین لبو خلاصه تا من رسیدم و پیاده شدم طفلک پلک رو هم نذاشت ( خدایا خداوندا ما رو ببخش )

تو اتاق عمل دکتره اومد منو دست بندازه
گفت شما دانشگاه هاوایی درس میخونید؟(حالا فهمیدین من هم کار میکنم هم درس میخووونم؟کم کم دارم از دنیا محو میشم)
منم گفتم نه من دانشگاه زمینی درس میخونم:-)))
ینی هنگ کرداااا
کلی بخاطر حاضر جوابیم تحسینم کرد وبهم دکترای افتخاری داد
ینی دیگه لازم نیست دزس بخونم:-))))))

تو برنامه تلویزیون حسین رفیعی از یه گئدزیلا میپرسه شغلت چیه؟
میگه دکتر!!!!!!!!!!!! :- /
میپرسه دکتر چی؟
میگه دکتر حیوانات
بعد رفیعی میپرسه : مثلا چه حیوونایی؟!!
گودزیلا میگه:حیوونایی که شبیه شمان!!!!!!!!!!!!
یعنی مجری رفت تو افق و عمود و… محو شد
حاضر جوابیش تو پانکراس همه!!!!!!!!!!

آشپزخونمونو دارن تعمیر میکنن،یخچالو آوردن تو اتاق من…
نمیدونید چه حالی میده =)

یه روزداداشم میخواست آب داغ بریزه مامانم گفت حسام جان میریزیش یه بسم الله بگوآب روجنانریزه داداشم گفت مامان زیاد خرافاتی هستی جن کجا بودخلاصه شب بودو رفتیم بخوابیم هنوز نیم ساعتی نگذشته بود که جیغ داداشم بلندشدرفتیم تواتاقش میگم چی شده میگه نمیدونم همش یکی منو گازمیگیره مامانم گفت دیدی بهت گفتم مسخره کردی خلاصه تا صب چندبارجیغ کشیدماهم ازترس نتونستیم بخوابیم صب رفتم تواتاقش دیدم زل زده به دیواریهوخندیدمنم همش داشتم صلوات میدادم فکرکردم جن اونوگرفته دیدم یه سوسک تودستشه تازه فهمیدیم اون سوسکه رفته توشلوارشواینم هروقت تکون میخورده سوسکه گازش میگرفته.

یه کلیپ رو گوشیم بودکه دختره گیتار میزدو میخوند. برا پدر بزرگم گذاشتمش سه سوته میونشون با مادربزرگم ریخت بهم! حرفاشونو:(-پ: زن تو بلدی مث این بخونی گیتار بزنی؟! -م: مجبور بودی اومدی خاسگاریم؟ اونو میگرفتی. -پ:خودت پیغام پسغام فرستادی! -م: من!! تو نبودی ناله و خواهش میکردی؟ -پ: به فلانی گفته بودی عاشقم شدی خودت…..).. مام اگه ابلیس نباشیم پس حتماً یه پا گودزیلاییم خدا بخیر کنه. برم آشتیشون بدم!

با نامزدم قرار گذاشتم نهارو توی پارک بخوریم. مدل موهامو عوض کردمو صاف زدم کنار. تا دید منو گفت مث سیگاریا شدی! اونروز اصن نفهمیدم چی کوفت کردمو چی گفتمو خلاصه اعصابم قهوه ای شد. آخه نقد و انتقاد به این سراحت!؟ (صراحت؟ ثراحت؟ ۳راحت؟)

با پسرخالم قدم میزدم. گفتش اونو میشناسی؟ ناظم دبیرستانمون بود خیلی با من دوسته همیشه سلام علیک داریم و این حرفا. منم فقط گفتم میشناسمش. رسیدیم به آقای ناظم سلام کردیم. ناظمه به اسم کوچیک منو صدام کردو کلی منو تحویل گرفت. اصن یه نیگام به پسرخالم ننداخت! منو میگی:)) پسرخالم : ۰۰

ســر کلاس نیشـسـته بـودیــم استــاد هــم یـه خــانووم کــم سـن وســال بــود :دی
منــم همیـشـه عـادت داشتــم ســر کــلاسش هــر هفتــه یــه نیــم ســاعــت بــرم بیــرون !!!
یــه جلســه کـه اومــد درســو شــروع کنــه دیــد مــاژیــک نــداره بــه یکـی از بچــه هــا گفــ بــره بیــاره
مـن : اســتاد مــن دارم بــدم خــدمتــتون ؟؟؟؟
استـاد :مـمــنون میشـــم
دادمـش
یـه پنــج دیقـه گذشتــ گفتــم استـاد اجازه هســت بـریــم بیـــرون؟؟ تـو همیـن حیــن کــه بلنــد شـــده بــودم بــرم
استـاد :نخیــــــــر کجـا؟!!! بشیــن ســرجاتـــ
منــم نامــردی نکــردم گفتـــم پــَس مــاژیکــمـــو بــده
کلاس رفــ رو هــــوا ینــــی =))

شمــــاره دوستمو فکـــ کنــــم اشتبــ گــــرفتــــم یـــه دختـــــره برش داشتـــ
مـــن: سلامـــ بخشیــــید همــــراه مـَــمـَــد نیس مگـــه ؟؟؟
ــــ مـَـمـَــد؟؟؟؟ نــــه مَــمـَــد کیـــه؟؟؟؟
هیچـــی دیگـــه فــمیدمــ اشتبـــ گـــرفتـــم شـــروع کـــردم بــا دختـــره تیکــ زدن
مــن : خودتــ خوبـــــی ؟؟؟؟ چــــه خبـــــرا ؟؟؟؟
ـــ عـــاقـــا مــــن شمارو میشناســــم ؟؟؟؟ کــــیی؟؟؟
مـــن : مــــنم دیگـــه امــــرو بتـــ شمــــاره دادمــ برداشتــــی ها شناختــــی؟؟؟؟
ـــ عـــه آره آره خوبــــی؟؟؟
ینــــــی اشکــ شوق تو چشمــــام حلقـــه زد از خودمـــ شاسکولتــــرم وجــــود داره!!!
حالا خنـــــدمم گــرفتــه بود در حــد چـــی؟؟؟
((خووو دختــــره خنگـــ اگــه من شماره دادمتــ پـــَ شمـــاره تورو از کوجــــا دارم دیغـــن؟؟؟))
کلـــی باهــم حـــرفــ زدیـــم آخــــر ســر برگشتــه میگــه : اگــه تو تــل دادی پــَ شمــاره منـــو ا کجـــا آوردی؟؟؟؟
ینـــی اینبــار نتــونستـم کنتــرل کنــم خودمـــو گوشیمــو گاز زدمـ از شــدتــ خوشالــی
بعــد میـــگین تحـــریمــا اثــر نکــرده =))

* قشنگترین سوتی عمرم: به نقل از یکی از دوستان*
رفتیم توصالن (سالن, ثالن) والیوال .
صحبت این شد که هرکی چه ماشینی داره؟ یکی از والیبالیستها که اومد مثلن خیلی شیک و باکلاس بگه چه ماشینی داره ییهویی جو میگیرتش بجای۲۰۶سفید میگه سفید شیش ۲۰۰!!!!!خخخخخخ
حالا حظار تو سالن هر کدوم واسه خودشون یه گوشه هلیکوپتری میزدن!!!
حضار(^_^)
اون بنده خدا(@_@)
و بعد از این ماجرا هیش کس اونو دیگه ندیده! خخخخخخخخ فک کنم خود کشی کرده!!!

رفتم کنکور ارشد بدم قبل اینکه سوالارو بدن یه برگه نظر سنجــــــــــــی !!!! هم گذاشتم نیم ساعتم مهلت جواب دادن !!!!! یه ساعت مارو الاف کردن بماند سوالای نظر سنجی جالبه !! یه سوالش این بود شغلتان چیه؟۱٫شاغل در اداره دولتی ۲٫شاغل دراداره خصوصی ۳٫شغل آزاد ۴٫بیکار یا دانشجو
یعنی آخرشه بیکار با دانشجو هیچ توفیرررری نیکنه؟؟؟
هی روزگااااااااااار…….

نصیحت های مامانم ازکودکی به من:۱٫دروغ نگم ۲٫غیبت نکنم۳٫ تهمت نزنم ۴٫با پدرم شوخی نکنم(زیرا من را بدجور تنبیه بدنی میکند)۵٫نمازمو اول وقت بخونم۶٫به مردم متلک نندازم۷٫وهزار نصیحت بهلول ولقمان وسعدی وهیتلرودیگر عرفا که حضور ذهن ندارم
منم میگفتم:اینا که همش آسونه سه سوته یاد میگیرم
در روزی از روزها سرم پایین وحواسم نبود از خیابانی میگذشتم.خواستم برم کوچه کناری که خوردم به دخترک تخم مرغ به دستی.آغا کل کارتن تخم مرغ ها خورد زمین وشکست.منم که هل شده بودم نمیدونستم کدوم یکی از نصیحتای مامانو عملی کنم.
گفتم:سلام.حالتون خوبه؟ببخشید حواستون نیست؟دارین کجا میرین!؟(عین طلبکارا)سرمو انداختم پایین رفتم خونمون.
تا شب عذاب وجدان منوخورد.بالاخره به مامانم قضیه رو گفتم.وبا مامانم به سختی خونه ی دخترک رو پیدا کردیم برای حلالیت وجبران مافات# ینی همچین آدم ظالمی مث من پیدا میشه؟#

یه روزظهرگرم تابستون اومدم خونه خیلی تشنم بود.رفتم سراغ یخچال یه لیوان آب سرد ازون بزرگا برداشتم تا آخرش خوردم خیلی حال کردم
یه دفه یادم اوفتاد که ماه رمضانه.اونقدر هل شدم که لیوانو ول کردم, خورد زمین شکست.
سریع زنگ زدم به مامانم گفتم:مامان,حواسم نبود آب خوردم
مامان:اشکالی نداره.تو روزت درسته,عمدا که نخوری.
هنوز که هنوزه عذاب وجدان دارم.امیدوارم خدا منوببخشه؟
بعضی وقتا مامانم میپرسه:اون لیوانی که بزرگ بود,نمیدونی کجاست؟
من:نه,ازکجا بدونم!؟(عجب آدمی ام من!آخه اونو انداختم بیرون چون اگه پدرمیفهمید وای وای وای)#حالا این کجاش جزء خاطرات خنده داره#

عاغا یه روز بیکار بودم چن تا شماره ایرانسل گرفتم خلاصه یه مخاطب خاص جور کردم!عاغا یه روز خونواده خالمون اومدن خونمون من توbikalakبودم که دخترخالم اومد تو اتاق یه شماره گرفت تو این موقع گوشی منم زنگید!برداشتم اگه گفتید کی بود؟همون مخاطب خاصم یا بهتر بگم دخترخالم!عاغا جاتون خالی یه خنده بازاری بود نگوونپرس!!!خلاصه هیشکی نفهمید ماهم بهم زدیم!یعنی پسرخاله و دخترخاله نباید شماره همدیگرو داشته باشن تا این سوءتفاهما پیش نیاد؟؟……والا به غرعان

هیچ وقت یادم نمیره ۶ سالم بود ماه رمضون بابام بامیه خریده بود، نمیذاشت بخورم میگفت موقع افطار همه با هم میخوریم.
منم طاقت نمیاوردم هى میگفتم بامیه میخوام بامیه میخوام.
باباى منم اعصابش خورد شد پا شد دست و پامو گرفت کل ۱ کیلو بامیه رو به زور داد به خوردم.
تا ۲۰۰ گرم اولش خیلى خوب بود، ولى بعدش…
شبیه بامیه شده بودم!
هنوزم که هنوزه بامیه که میبینم کهیر میزنم!!

امروز رفتم یه خودکار آبى خریدم، ۳ دیقه بعد نظرم عوض شد برگشتم که عوضش کنم یه مشکیشو بگیرم، یارو گفت باید ۱۰۰ تومن دیگه بدى، همین الان خودکار گرون شد!
من هنوزم تو شوکم چجورى تو ۱۸۰ ثانیه یهو خودکار گرون شد!

آقا امروز تو کلاس فارسی داشتیم موضوع شعر و رباعی قصیده وزن عروضی و….. بود آقا معلم چند تا سوال پرسید کسی بلد نبود یکیم جوش زد اعصابش ریخت بهم
یکی از پاچه خوار درس خونا که اتفاقا خیلی هم باش رفیقم بلند شد گفت اجازه اگه میشه ما یه شعر بگیم میخوایم بدونیم تو چه گروهیه . معلم اومد خودشو کنترل کنه گفت بگو بینم چیه . این حس گرفت یهو بلند داد زد
خر در چمنو صدای عر عر غم غصه ها پر پر
کلاس منفجر شد به معنا واقعی زمینو گاز زدیم معلم خشکش زد . آقا یهو حمله کرد اونو انداخت بیرون اونم گفت اجازه ما که چیز بدی نگفتیم معلمم یه مش فحش ناجور به ههممون بست همه از خنده مرده بودن مدیر اومد با لگد و شلنگ فحش همه رو ساکت کرد معلم حالش بد شد . انقد حال داد
از اعصاب خوردی قرمز شده بود براش آب قند اوردن . تو دفترش برا همه از اول ۰ گذاشت ۴ نمره از انضباط هممون رفت ولی خعععععللییییی حال داد

تابستون با رفیقم رفتیم لاهیجان.(هر کی رفته اون استخر بزرگه رو حتما دیده)خواستیم بریم قایق سوار شیم،رفیق منم ترسوووو،یه پاش رو گذاشت رو قایق یه پاشم رو خشکی بود آقا قایق حرکت کرد.
گفتم زود بپر تو قایق بپر…
اینم عین ماست همنجور وایساد تا اینکه پاش ۱۸۰درجه باز شد شتلق افتاد تو آب…
فقط اینو بگم یکی از خنده قایقش رو تا نصف خورد بعد غرق شد هههههههههههههههه

خونه عموم اینا بودیم. عموم به داداشم(۶ سالشه) میگه دختر منو میگیری؟(عموم دختر نداره).داداشم اولش گفت نه ولی وقتی دید زن عموم اخم کرد گفت آره. بعد از اون طرف مامانم میگه این زن میخواد چیکار و از این حرفا…
منم اومدم از مامانم دفاع کنم به داداشم گفتم آره راس میگه تو زن میخوای چیکار، اونایی هم که گرفتن پشیمونن و ….
برگشت به من گفت یعنی تو نمیخوای زن بگیری؟
گفتم نه.
گفت بس که شاسقولی. ولی من میگیرم.
خب شد وقتی اینو گفت تو افق محو بودم وگرنه معلوم نبود چی میشد؟؟؟

چند وقت پیش پسر خاله ام اینا اومده بودن خونه مون. تی وی داشت یه برنامه در مورد انیشتین نشون میداد. من یواشکی به شوهرم گفتم انیشتین کی بوده؟ (آخه شوهرم مثلا مهندس شیمیه) شوهرم: نمیدونم, صداشو در نیار. هیچی دیگه منم ساکت نشستم.
بعد خواهرم اومده در گوشم میگه انیشتین کیه؟ من: نمیدونم فیزیک دان بوده یا شیمی دان.
حالا به گفتگوی مامانم و زن پسر خاله ام توجه کنین::::
زن پسر خاله ام: انیشتین کیه؟
مامانم: فک کنم کاشف آمریکاس
زن پسر خاله ام: نه اون که کریستین کلومپ(کریستف کلمب)
مامانم: آره راس میگیا. پس انیشتین کی بوده؟
من و شوهرم و خواهرم از ترس اینکه نکنه از ما بپرسن و ضایع بشیم تمام این مدت نگامون توی تی ویه مثلا محو تماشای برنامه شدیم
واقعا که اینم برنامه اس شما میذارین خو یه برنامه پخش کنین در سطح همه باشه خو
راستی یادم رفت بگم آخرشم نفهمیدیم انیشتین کی بوده
کسی میدونه کی بوده؟؟؟؟؟؟؟

نوشته خاطرات خنده دار من اولین بار در اس ام اس،عکس،مدل لباس،دکوراسیون | بی کلک پدیدار شد.

اس ام اس،عکس،مدل لباس،دکوراسیون | بی کلک

خاطرات خنده دار و طنز جدید

خاطرات طنز و خنده دار جدید
ارشیو اس ام اس های جوک

عاقا تا حالا(هالا) دقت(دقط) کردین همه طرح(تره،طره،ترح) بانکا اسم دختره!مثلا طرح شاپرک یا طرح شبنم!
چرا اسم پسر نمیزارن مثلا طرح حمید یا طرح اشکان؟

یه بار ورداشتم یه آهنگ گوگولی شیش هشت از ساسی مانکن دانلود کردم جو گیر بودم ۱۰-۲۰ باری گوش کردم . ورد زبونم شد. صبش رفتم مدرسه زنگ اول به خیر خوشی تموم شد زنگ تفریح خورد دویدم تو حیاط با جفت چشام دیدم معلم رفت دفتر بعد ۵ دیقه بعد هوس کردم برم تو کلاس بلند بلند میخوندم میقریدم رفتم دیدم ۲ تا از بچه ها دم کلاسن آقا من داشتم میخوندم بلند فا اون دختله که خلی نایسه یه لگد بد خوابوندم تو در رفتم تو دیدم معلم فکش افتاده پایین به من زل زده سریع در بستم اون دوتا که دم کلاس بودن داشتن موزاییکا کف سالنو میجویدن . من سریع در کلاسو وا کردم معلم گفت محمد از تو انتظار ندارم. خداییش دمش گرم خیلی مرد بود هر معلم دیگه ای بود یه کای به سرم میورد . فقط یه تذکر دادو رفت ولی اون رو اصن روم نشد تو چشاش نیگاه کنم دو سه بار که اتفاقی بش نیگاه کردم یه لبخند معنا داری زد ذوب شدم . ولی دمش گرم خیلی مرد بود
به افتخار همه معلما باحال که مث بعضیا با آدم دعوا ندارن بکوب لایکو

اقا یه چیزی که همیشه خدا فکر منو مشغول می کنه اینه که چرا وقتی سوار اتوبوس یا مترو می شم همه اونایی که رو صندلی نشستن یا تو همون ایستگاهی که من قراره پیاده شم پیاده میشن یا ایستگاهای بعدترش…
امکان نداره محض رضای خدا یکیشون زودتر بلند شه بره یه ذره هم من بشینم…
شمام همین حسو دارین ایا؟

من کلاسای تیزهوشان میرم (فهمیدید من تیزهوشم!!؟؟) اسم رفیقم کیامهر بعد رفت پای تخته تا مسله حل کنه بعد معلمه با اسم کوچیک صدا میزنه بچه هارو بهش گفت کیمیا!
آقا خودش داشت زمین گاز میزد

یه روز تو بی کلک بودم داشتم جک میخوندم و همین جور میخندیدم مامانم اومده میگه نخند دیوونه میشی اقتصاد دنیا خرابه نکن
من:)))))))))))
اقتصاد دنیاo-O
مامانم:((((((((((((

بمیگم همه ی مامانا اینجورین یا فقط مامان من.
میگه برو از اونجا اونو برام بیار منم اینجوری نگاش میکنمo_O میگه عقل که نداری زیر همون چیز گذاشتم تازه اونم بادعوا اخرش خودش میره میاره کلی هم به من فحش میده.
من:((((((
داداشم:)))))))
مامانم:(((((((
اخرشم میگه عقل نداری دیگه همین

آقا تورو خدااااااا رسیدگی کنین!!!برنامه ی همه ی شبکه ها غیر شبکه۴ ۱نیمچه جذابیتی دارن…هیچی دیگه نشسته بودم پای بی کلک حواسم ب گوشیم نبو ک مخاطب خاص منو ترور اس ام اس کرده!یهووو ک متوجه شدم بنده خدا۱۰۰تا اس داده و ۱۰۰۰تامیس کال انداخته دیدم یهووو اس داد نوشت:وقتی اینجوری بم توجه نمیکنیااااااااا حسه شبکه۴ بودن بم دس میده!!!
خو من چی بگم ب این اخههههههههههههه؟!!!
اون:((((((((((
من؟؟
مدیرشبکه %%
صداوسیما _________نگم بهتره!

استاد روانشناسیمون بهمون گفته هر وخت اعصاب مصاب نداشتین برین توالت رو بشورین اینجوری هم انرژی منفی تون تخلیه میشه هم سرویس بهداشتیتون تمیز میشه
خلاصه به لطف مخاصب بیخاصیتمون توالت خونمون همیشه برق میزنه (شومام امتحان کنین)

سر کلاس بودیم یه معلم جدیم سرمون بود وسط درس اومد جوک گفت
حالا جوک گوش کونید
یه روز از یه نفر می پرسن جنگلو دیدی میگه نه هر چی نگا کردم درخت بود جنگلو ندیدم
بعد ما موندیم چیکار کنیم از بیمزگی بخندیم خودمونو قلقلک بدیم نخندیم که یدفه یکی از بچه ها بلند زد زیر خنده
قیافه ما:)
قیافه معتم:(

دیروز رفتم خونه عمو اینا.. پسر عموم تو سالن خوابیده بود
عاغا گوشیشو ورداشتمو رفتم توآشپزخونه یواشکی توشو بگردم
یهو بیدار شد رنگم پرید گوشیو انداختم بالای یخچال..
رفت تالار اندیشه(wc)..منم اومدم گوشیو وردارم بذارم سر جاش
یهو یه سکته ناقص زدم آخه کی عسل میذاره بالای یخچال:|
هیچی دیگه با سرعت نور شستمش خشکش کردم گذاشتم سرجاش بعدم زدم بیرون:|
هرلحظه منتظرم یکی بیاد تو خونه خفتم کنه خعلی استرس دارم:|

مهمون داشتیم این مهمونامون یه گودزیلا از این دهه هشتادیا داشت از اون لحظه که اومده بودن این گودزیلا یه سر رو مخم راه میرفت ومیگفت من مداد رنگی میخوام اون لحظه تنها کاری که به ذهنم رسید این بود بهش گفتم بیا تو اتاق تا بهت بدم منم گردنشو گرفتو با کله کردمش تو سطل اشغاله اتاق از اوون روز به بعد هر سری که میان از کناره مامانش تکون نمی خوره!!!یه همچین ادمی هستماااااا!!!

عاقا یه پسره هی ازجلوی کلاسمون رد میشد بعد به دخطره که جلوی کلاس بود تیکه مینداخت استاد بهش گفت مشکل داری هی رد میشی پسره گفت نه دفترمون جا مونده من گفتم دفترت چند برگه اقا پسر استاد رفت رو هوا بچه ها که هیچ فکر کنم پسره رفت ترک تحصیل کنه

دستبرد مدرسه
عاقا کمد جوایز دوران مدرسه رو یادتونه منو دوستم بهش دستبرد زدیم الان میگم چه جوری تو این کمد جوایز یه توپ چهل تیکه بایه سری مدادو دفتربود منو دوستم نقشه کشیدیم توپو سرقت کنیم اول یکی از کلاسهای طبقه اول رو توری هاشو تو چند روز پاره کردیم بعدش شیفت ظهر که تموم شد ازدیوار مدرسه بالا رفتیم از لوله گاز رفتیم پایین بعد ازاون پنجره ایی که توری هاشو کنده بودیم رفتیم تو پنجره رو ازقبل یه مقدار باز گذاشته بودیم من با خودم یه سنگ برداشته بودم رفتیم تو مدرسه تعطیل شده بود رسیدیم به کمد جوایز من باسنگ زدم شیشه کمدو شکوندم داشتم سکته میکردم صداش پیچیده بود داخل سالون نمیدونستیم کدوم وری فرار کنیم بعد که ترسمون ریخت رفتیم سراغ کمد توپ رو با مداد پازل خلاصه هرچی بود خالی کردیم ولی با کمد جوایز شیفت صبح کاری نداشتیم بعد رفتیم بیرون خیلی خوشحال بودیم فرداش تو مدرسه همه میگفتن دزد اومده مدرسه کمد جوایزو خالی کرده ماکه خر کیف شده بودیم هیچکس تا الان نفهمیده کار ما دوتا بوده حالا برسیم به توپ بادش کردیم بعد از چند ساعت بادش خالی میشد درش ادامس سنگ چسب زخم هرچی گذاشتیم درست نشد تازه چند بارهم توپ رو مدرسه بردیم البته با اسپری رنگ کرده بودیم هیچکی نفهمید. همچین سارقایی بودیما

نمیدونم بشر میخاد به کجا برسه؟
اولین موبایلا اندازه کفش بودن بعد با پیشرفت علم هی کوچیک و کوچیکو کوچیکتر شدن اندازه قوطی کبریت حالا باز دارن بزرگو بزرگ میشن دو روز دیگه ملت تلویزیون میچسبونن به گوششون والللا!

خواهرزاده ۲ساله ام برگشته بهم میگه:
kiss me???
یعنی رسما فکم افتاد زمین.یادمه تازه اول راهنمایی a.b.c یاد گرفتم!

خسته و کوفته برگشتم خونه دریخچال “پر از خالی” خونمونو باز کردم در کمال تعجب یه پاکت آب پرتقال دیدم اولش شک کردم به موجودیتش تکونش دادم دیدم نه مثکه پره!!شگفت زده از این معجزه چپو راستو نگاه کردم کسی نباشه همونجوری با چشم بسته ریختم تو حلقم تا ته معدم سوخت آخه مادر من قوطی آب پرتقال جای عرق نعناس؟؟؟
یعنی زمینو زمان عاششششق منن.

حالم خیلی بده ینی از شکست عشقی هم بدتر.
عاقا امروز یکی از بچه ها بی کلک رو دیدم فک کردم الان از خوشحالی تو پوستش جا نمیشه ولی اصلا تحویلمم نگرفت خو اخه نمیگی من سکته کنم از این همه توجه .البته میدونم شما اینجوری نیستید ولی واسه اطمینان لایکو بزنین من از این ناراحتی درام.

عاقا یادمه اون زمان که مدرسه میرفتم گفتن واسه کتاب باس ۳هزار تومن بدین منم به بابا گفتم اونم چک داد برداشتم بردم تو دفتر به اون شلوغی و دادمش به ناظم…
گفت: اخه واسه ۳ تومن چک اوردی؟؟؟!!!؟؟؟
منم هول کردم گفتم: “اخه کسی خونه نبود”
ناظم::|
من::((
حضار در دفتر: =))
وزارت خونه::|
بانک: OoOoOoO
بابام::دیییییی

امروز جمعه .. ما رفتیم نماز جمعه (به همراه خانواده ) .. پدرم سرش درد میکرد نیومد ..آقا نماز تموم شد و ما اومدیم خونه… دیدم تو خونه صدا الله اکبر و مرگ بر شاه میآد .. من زودتر از بقیه اومدم تو خونه .. دیدم پدرم نشسته پای تلویزیون و صداشم تا ته زیاد کرده… اصن نفهمید من اومد تو خونه … بعد یهو با یه حرکته نینجایی پریدم پیشش و گفتم دستا بالا…بی حرکت .. من یه ساواکی أم …
آقا بابایه مارو میگی .. جو گیر شد بدجور … با فریاد مرگ بر شاه با یه گوشت کوبی تو دستش دنبال من گذاشت .. تو یه جای خونه خفتم کرد .. گفت اگه مردی بیا جلو تا با همین گوشت کوبی بفرستمت تو افق…
یهو مامانم اومد تو حال .. فکر کرد بابام میخواد منو واقعا بزنه ..
مث این فیلم هندیا خودشو پرت کرد جلوم .. و با فریاد گفت .. ( نه ه ه ه – نمیذارم بکشیش.. آآآآ ).. بعد که فهمید ماجرا چیه ..سه تایی کلی خندیدیما ..
+
و در همین حین ناکازاکی تو ژاپن ترکید …

عاغا ی برنامه کودک بود یادتونه ردپای آبی،ی پسره با لباس سبز راه راه با سگش آبی معما حل میکردن.چقد حرص میدادن منو،وسیله رو میز بود پسره انگار کوره نمیدید یا سگه میدید یا سطل و صابون و جارو،ینی آدم انقد گیج.ولی من همیشه اداشو درمیاوردم،بعد خرکیف میشدم!
هعععی

گفتم دیشب رادیو گوش میدادما عاقا دیگه دیدم اون برنامه خیلی خنکه زدم یه شبکه دیگه درباره کنکور بود مثلن میخاست به کنکوریا انرژی مثبت بده به خدا یه چیزایی گفت لرزه افتاد به تنم دیگه تصمیم گرفتم از شنبه شروع کنم به درس خوندن دوتا فوشم گذاشتم برا خودم اگه درس نخوندم.”حالا تازه مجریه هی میگفت من خیلی خوشحالم که دارم به شما کنکوریا انرژی مثبت میدم”
از دیشب تا حالا یه انرژی مثبتی گرفتم که نگو%%%

گفتم دیشب رادیو گوش میدادم فردا صبحش اومدم مثلن با هزارتا امید وارزو برا بابام تعریف کنم.
بابام:باز این چرت وپرتا چیه داری میگی؟
حالا رفتم برا داداشم تعریف کنم.
داداشم:نمخاد تعریف کنی میخام بخابم.
“عاخه من چیکار کنم خو دیشب اون عاقاهه تو رادیو هی تعریف میکرد و هی میخندید”%%%

گفتم دیشب رادیو گوش میدادما عاقا این مجریه بعد یه ساعت ونیم برگشته میگه امشب خیلی واسمون پیامک دادین الان حدود ۲۰ تا پیامک بهمون رسیده عاخی خیلی دلم براشون سوخت فک کنم بقیه روزا اصلن بهشون پیام نمی دادن”مردونه خود مجریه تو حلقم اگه دروغ بگم”%%%

عاقا ما دیشب خوابمون نمی برد گفتیم یکم رادیو گوش کنیم شاید خوابمون ببره خلاصه از یه برنامه خوشمون اومد موضوعش صبر بود مردونه مثلن دختره زنگ زده بود میگفت من خیلی صبورم عاخه خواهر من این چه حرفیه که تو زنگ میزنی تو رادیو میگی یا مثلن یکی دیگه از دخترا زنگ زده بود میگفت من اصلن صبور نیستم ولی وقتی عصبانی میشم میرم بیرون یکم پیاده روی میکنم تا خوب شم%%%

یکی از فانتزی، آرزو، هرچی هام اینه که درس بخونم با مخاطب آینده یه دانشگاه پزشکی قبول شیم [ فهمیدین که هم من هم مخاطب آینده درس خونیم ] بعد یه رمان از زندگی و داستان عاشقانه ی خودمون بنویسیم بعد اسم کتابه این باشه: سری جدید فرهاد و شرین از دیار عاشق پرور کرمانشاه
یعنی میشه.

اوناییکه فکرمیکنن سرراهی هستن شماهم مثل من هروقت عصرزود میایدخونه باباتون دعوامیکنه ومیگه بازچه گندی بالااوردی زوداومدی؟؟
هرکی توخونه اشتباه میکنه خرابکاری میکنه منو دعوامیکنن یااینکه موقع نصیحت کردن نگاشون به طرف منه هرچندکه همه کارای خونه وبیرون گردن منه بازم چشم دیدنموندارن
یبارم اومدم توخونه سلام کردم هیشکی جواب نداد وباتعجب نگاه میکنن دوباره باصدای بلند سلام یهوبابام گفت سلام گرگ بی طمع نیست کارتو بگوچی میخوای؟؟
کم کم دارم اززندگی هم قطع امیدمیکنم

بعد چندین ساعت از پای لب تاپ پاشدم، میگم سردرد گرفتم، مامانم میگه کم بشین پای او کوفتی سردرد نگیری (خدایی راستم میگفت)
فرداش…
پا لپ تاپ بی کلک میخوندم،به مامانم گفتم امروز بدجوری بدجوری دلپیچه گرفتم، میگه: کم بشین پای او کفتی دل پیچه نگیری…!!!
من…:-|
لپ تاپ…:-O

عاغا تو فکرم یه شب که مجری برنامه هفت گفت دوربینتونو به سمته ما بچرخونین خر شم با جفت پا برم تو تلویزیون بعد خونواده بیان بگن چرا این کارو کردی؟ مگه دیوونه شدی؟ بعد یهو من به خودم بیام از کارم شرمنده شم سریع برم که خودمو محو کنم .. تو راه گیج شم!حالا کجا خودمو محو کنم؟؟!! افق؟مورب؟عمود؟کجا؟… آخر برم تو همون افق بعد اونجا بر و بچه های چار جوکو ببینم اونام دسته جمعی لایکو بکوبن تو سرم .منم اشک شوق تو چشام مثلث بزنه که اونا را دیدمشون . آخرشم بهشون قول بدم دیگه از این غلطا نمی کنم اگه کردم گاوم…

ما یه کبابی کنار خونمون هست منم مشتری سفتوسختش بودم دیروز به دلیل استفاده از گوشت خر تعتیل شد |:

یادش بخیر قدیما حسابی رو عیدی فک و فامیل حساب باز میکردیم امسال خیلى لطف کنن ماچ میکنن!

باورکنید من دوتادوست دارم که خیلی خلن صدرحمت به پت ومت یباردوتایی رفته بودن پخله بخورن پخله روسفارش دادن وقتی گارسونه پخله رواورد تارفت ظرف بیاره تاپوستشونو بریزن توی اون برگشت دیدهمه دارن به این دوتا نگاه میکنن اومدجلوتر دید دوکاسه پخله روباپوست خوردن که چی بگم بلعیدن میگه پس پوستشونو چیکارکردین اونام دیدن کل جمع دارن میزهاروبا دندوناشون متراژ میکنن فهمیدن چه سوتی مارک داری دادن خواستن زیاد ظایع نشن یکیشون گفته مگه نمیدونستید خاصیت پوستش زیاده واسه بینایی هم مفیده آقاهه هم برگشته میگه وقتی خاصیتشو دلتون شب تاصبح واستون تعریف کرداونوقت میگم خاصیتشونمیدنستم


واسم خواستگار اومده،مامانه گل پسر برگشته میگه ما کلا خانواده ی صادق و راستگویی هستیم بعد اینکه صداشو صاف کرد گفت:پسر من دانشجوه… (خوب تا اینجا اشکال نداره،دانشجو دیگه جرم که نکرده حتما بقیه شرایط رو داره،صادق هم هستن دیگه…)بعد میگه عرضه نداره!یه کم دست و پا چلفتیه! سربازی نرفته!!! شغل هم نداره!!!(خو این چی داره؟؟؟اعتماد به نفس که نیست،اعتماد به سقفه،سن هم که نداره طفلی ۲۰سالشه چه عجله ای بود حاااالا؟… والا)بعد میگه ولی باباش پولداره و کلی هواشو داره،باباش خیلی سرشناسه،مرد خوبیه،شغلش آبرو داره…دیگه داشتم از حرص خودمو نیشگون میگرفتم.. اولین فانتزییه عمرم اونجا شکل گرفت( خدا خیرش هم بده..) شدلم میخواست با یه اعتماد به نفسی و بدون توجه به اخم های مامانم به مامانه پسره بگم به به چه پدر خوبی،چه شرایط ایده آلی..میخوای واسه اون برو خواستگاری؟…ولی نشد و نگفتم.. کاش میگفتم هنوز که هنوزه دارم از اینکه نگفتم ناخونامو میجوم..خدایی شوما خونه رویاهاتونو با همچین پسری میساختین عایا؟؟؟

باورکنیدعقده ای یاعصبی بودن معلم یوقتاییم به سودتونه ها من خودم توباشگاه بدنسازی کمک مربی هستم وقتیم مربی نیست همه کاره هستم وقتی عصبی میشم حرصمویا عقدمو سربچه ها خالی میکنم وبهشون تمرینات خیلی سختی میدم طاقت فرساترینارو ولی باورکنیداونایی که زیردستم هستم یه هیکلی دارن که تیکه بندی شده عرض چندماه واسه خودشون یه پاآرنولد میشن خدایی باورنمیکنید امتحان کنید توباشگاه بشدت وبدون استراحت بیش ازیک دقیقه بین ستهاکارکنید اونوقت میبینید غوغاکردید دیگه

یادمه کلاس اول ابتدایی که بودم معلممون شغل پدرامونو میپرسید شغل بابام یچیزدیگه بود پولدارم بود ولی درست همون روزبابام توخونه داشت باچندتاکارگر چاه توالت میکندند معلم رسیدبمن ازم پرسید بابات چیکارمیکنه پسرگلم منم قیافم اول ابتدایی خیلی مظلومانه بود بااون چهره مظلومم گفتم چاه میکنه این معلمم احساساتی دستی روسرم کشیدوناراحت ازکنارم رد شد اومدم همه داستانوتو خونه تعریف کردم یه عالمم مهمون داشتیم بعدگاززدن فرشامون یکیشون به بابام گفت عجب پسرسیاستمداری داری اینطورگفته تاازتون دم به دقیقه کمک مردمی نخوان

مامان بابام هر چیزی یادشون بره دسته ماهیتابه ای که من سوزوندم رو یادشون نمیره؟!
چرا؟!

رفته بودیم خونه یکی از فامیلامون مهمونی.دیدید تو یه جمع همه دارن حرف میزنن بعد یهو جمع ساکت میشه؟!
این فامیلمون اومد جلو بهم دست داد اومد بگه سلام گفت بسم الله الرحمن الرحیم. دقیقا همون وقتی بود که همه ساکت شده بودن
یعنی کل جمع ترکید.بیچاره سرخ شد یه چند دقیقه ای نشست بعدش پا شد رفت اتاقش.فقط موقع شام و موقع خدافظی دیدمش.روش نشد دیگه بیاد بیچاره

آغایی که شما باشی توی اتوبوس بودم . مثه همیشه پکر که …
یه پیرمردی با یه طوطی اومد تو و یکی جاشو بهش داد ( بازی جوانمردانه )
دو تا پسر بغلش وایساده بودن منم پشتشون که یکیشون به بغلیش گفت ول کن یکم تفریح کنیم
با یه لحن عاقل اندر سفیه به پیرمرده گفت: حاجی میخونه دیگه …
یعنی پیره مرده نه گذاشت نه برداشت گفت: آره کلاس دومه
یعنی اتوبوس داشت منجر میشد و رفیق پسره یه قدم ازش فاصله گرفت یعنی با زبان بیزبانی می خواست بگه من با این نیستم.

دختره رو دیوار فیسبوکش نوشته گند زدم به دیوار رفت!
پسره کامنت گذاشته دیوارتیم!!!
من::|
مارک::|
دختره::-/
پسره:<3

بعد یه بارون توپ خواهرم گیر داد که علی هوا خوبه،هوا صافه، هوا ابیه، هوا… خلاصه داشت رو اعصاب ما گِل لگد میکرد که بیا با ماشین بریم دور دور…
منم فهمیدم اونجاس که باس خودمو بگیرم گفتمش ن کار دارم وقت نمیکنم!!!ین آجی ماهم رفت بابامو گفت اقا بابام اومدو نه گذاشت نه برداشت یکی خوابوند زیر گوشم که چرا دل خواهرتو میشکونی سریع میری ماشینو روشن میکنی منو مامانتم میایم …
خلاصه هر جور شد رفتیم!!! هِی هی هی
تو راه آقام گفت بزن کنار من اینجا کار دارم رفتو اومد دیدم رفته بزرگترین سایز پفکو خریده بهش گفتم اخه پدر من همه اینو میخوایم چیکار؟؟
خیلی شیکو مجلسی برگشته میگه خونه دیگه شام نداریم بخور پسرم بخور خدارو هم شکر کن خیلیا همینم ندارن بخورن
چی بگم الان من؟؟؟
آقا من نخوام برم بیرون کیو باس ببینم؟؟؟
عجب!!!

اقا تو یه شرکتی کار میکردم . که لامثب نمی تونستی یه کلمه حرف بزنی همه متمرکز که یه سوتی ازت بگیرن و بیچارت کنن در این آشفته بازار یه روز یه دستگاهی ساخته بویم که یه LCD بزرگ هم داشت دو نفر غریبه که فقط اسم کامپیوتر رو شنیده بودن . من و ریس شرکت سر دستگاه بودیم که هر کی یه نظر میداد منم که آبم نبود نونم نبود و اظهار نظرم دیگه چی بود نطقی کردم در حد NHL (لیگ اسکی روی یخ امریکا ) ( دیگه دیگه )
نطق اینجانب: آغا خیلی خوب شده فقط کاش ال سی دیش فول اسکرین بود!!!
اغا یعنی در و دیوار داشت فوشم میداد
یه ثانیه بعد فهمیدم چه خیانتی به خودم کردم خدارو شکر بچه ها اونجا نبودن داشتم محل جنایت رو ترک میکردم که رئیسمون سرش رو آورد بالا گفت حمید اون تاچ پنله!!!
چیه آغا بشر ممکن السوتیه دیگه .

خواهرم گوشیشو رو کابینت خونمون جا گذاشته بود مامانم میگه عرفان به خواهرت خبر بده گوشیش اینجاست که دنبالش نگرده.
منم یه پیام نوشتم که آبجی گوشیت رو خونه ما جاگذاشتی وقت کردی بیا ببرش و فرستادم.
یه دفعه از آشپزخونه صدای اس ام اس اومد,بلند شدم رفتم ببینم کیه/
باورتون نمیشه وقتی اسم خودمو دیدم که برای گوشی آبجیم اس فرستادم که بیاد گوشیشو ببره به مغز پربار خودم آفرین میگم…

این اولین پستمه
خاطره واسه چند سال پیش که داداشم کوچیک بود این داداش ما بعد از دیدن فیلم (از این فیلم فارسی های خز) توی فیلم دیده بوده طرف عصبانیه با لباس میره زیر دوش اینم یه تصمیم میگیره اونم تصمیم کبرا پیش خودش فکر میکنه که با لباس بره زیر دوش و میره که این تصمیم شگفت انگیزه شو به مرحله اجرا بزاره داداش باهوش ما با یه زیر پیرهن و بلوز یقه اسکی و شلوار گرم کن تشریف میبره زیره دوش آب اولاش همه چیز به خوبی و خوشی پیش میره آما (با لهجه بخونید) یهو میبینه یه چیزی اینجا درست پیش نمیره لباساش داشتن کم کم سنگین میشدن و ایشون به مرحله خفگی دست پیدا میکرده یه کم میمونه میبینه نه دارم به دیاره باقی میرم شروع میکنه گریه کردن و جیغ و داد و مثل چی از کرده خودش پشیمون میشه در این لحظه مامانم مثل سوپر من میره که نجاتش بده حالا مامانم از این ور بکش داداشم از اونور بکش خلاصه این لباسارو در میارن و دادشم از بس زور زده بود شد عین چغندر …
نتیجه اخلاقی:و این چنین بود که داداشم با دو چشم خویش دید که جو گرفتی همانند گاز گرفتی انسان را به مرحله دیدار با حق تعالی میبرد…
ما بعد از فهمیدن حرکت هوشمندانه داداشم:)
داداشم پس از اجرای نقشه:|
فیلم فارسی خز۸{)

این فوتوشاپم زودتر تحریم کنن , ما بفهمیم بعضیا چه شکلین …

بچه ها یادتونه میرفتیم تو کوچه فوتبال بازی میکردیم موقع هایی که میدیدیم به توپ نمیرسیم لنگه کفشمو نو پرتاب میکردیم گل نخوریم؟
یااااااااااااااااااااااااااااااااااااادش بخیر عجب دورانی بود.

خواهرم عکس بچش رو گذاشته رو والش یکی از دوستاش که از نظر آبجیم چشاش شوره گفته ماشالا چه تٌپٌلٍ! خواهرم بلافاصله عکس اسپند و آتیش گذاشته بود رو وال!:)

یه روز حوصلم سررفته بود میخواستم سربه سر یکی بذارم که بابام گفت رضا پسر گلم یه چایی تازه برام بیارکه یهو یه فکر شوم اومد تو سرم.عاقا رفتم یه چایی خوشرنگ ریختم ودو قاشق نمک اضافه کردم ومنتظر شدم بابام چاییو بخوره یه قلپ ودومی…اغا پدرگرامی چنان فریادی کشید که…این چنین شد که بنده هم یکی از شهروندان افق شدم

آقا من باورم نمیشد تحریمها اثر کرده باشند تا اینکه یه روز با دوستم (دیجی حشمت) داشتیم تو خیابون پیاده روی میکردیم که یه موتورسوار ناشی در حالی که داشت رانندگی میکرد و همزمان با یکی که اونور خیابون وایستاده بود صحبت میکرد! از پشت این دوست بیچاره مارو زیر گرفت طوری که تایر جلویی موتر تا فرمونش رفت توی حلق دوستم! بعد از اینکه دوستم که از خنده داشت آسفالتو گاز میگرفت رو بلند کردیم یارو برگشته میگه آقا شما چرا حواستون به جلوتون نیست همین شماها هستین که تصادفات رو بوجود میارین . که من و دوستم دیگه از خنده بیهوش شدیم . هیییی خدا همرو شفا بده …

دیشب خونه خاله دعوت بودیم.ناگهان پسرخاله,طفلک عضوچارجوکه فرمود:محمدمهدی, یکی توسایت چارجوکه هم اسمته,تونیستی؟من:نه.چارجوک چیه؟چی میگی؟(زدم به اون در)
مامان وبابا:محمد مهدی مااهل این کارانیست(چقد آدم خوبی ام من)
پسرخاله:یکی ازون جوکای که توچارجوک نوشتم برا همگی تعریف میکرد
وماهمچنان مثل مدادرنگی رنگ عوض میکردیم(میترسیدم چون بابام معجزه بلده میتونه آدموتوافق محوکنه)
آقا ازون اصرار وازما انکار.سرانجام مارا ول کرد.آخه خسته شده بود.الان که اینومینویسم خداکنه بخونه وبدونه آبروی منوجلوی مامانی نبره چون منم جوکای اونوجلوی همگی میگم زیراجوکای اون واقعا >…بازم خداشکرهیچکی نفهمید من عضو چارجوکم حتی شما

یه روز رفته بودیم خونه ی مادربزرگم شبم اونجا موندیم . مادرم آلارم گوشیش رو تنظیم کرد که صبح واسه نماز صبح بیدار شه. ولی واسه نماز زود تر بیدار شد . در حالی که داشت نماز میخوند آلارم گوشی زنگید . حالا گفته های مادربزرگم رو بعد از زنگیدن:
این وقت صبی کیه؟ خدا به خیر کنه حتما اتفاقی بدی افتاده یعنی کی میتونه باشه؟ خدایا خودت به خیرش کن …
من زیر پتو: «@@» در حال جویدن بالش
دیگه مامانم رو نگو از خنده نمازش رو ول کرد.

یه باررفته بودم کافی نت یاروسرش شلوغ بودمتوجه نشدمنم کلموانداختم پایین رفتم پشت سیستم بعدیه ربع اومدم گفتم حسابمون چن شد؟طرف گفت هزاروپونصدمن:۰ ۰ حالامن میگم نه اون میگه آره طرفم هیکلی دیگه به زورازم گرفتومنم توبه کردم دیگه کافی نتی که صاحبش هیکلیه نرم(تصمیم کبری)
من
صاب کافی نت
باشگاه بدنسازی
شما
هزاروپونصدتومن

یکی از سخخخختی های زندگیم تو زمستون نظیم کردن آب دوش حموم!!

گفتم بهتون که سرکار میرم.سرکار داشتیم با این دخترا حرف میزدیم.دختره گفت خرگوشم مرد.منم گفتم عب نداره برو عوضش یه سگ بگیر هم خشگل هم با وفا و…بعد دختره برگشت گفت اگه سگ بگیرم بابام خونه رام نمیده باید برم یه لانچیکو بگیرم با سگم بریم توش زندگی کنیم.من یه ربع تو شوک بودم داشتم رو معنی حرفش فکر میکردم.آخر سر ازش پرسیدم گفتم معنی حرفتو نفهمیدم.برگشته میگه مگه اون ضرب المثل رو نشنیدی که میگن: سگ رو با لانچیکو بزنی تو این هوا نمیاد بیرون.من هنوز تو شوک بودم.حالا شما حدس بزنید منظورش از لانچیکو چی بود.آخرش ازش پرسیدم معنیشو بهم گفت:یعنی لونه ی سگ.تا یه ساعت فقط داشتم زمینو گاز میزدم.

اعتراف می کنم با بابام تو بیمارستان بودم
یه هم اتاقی داشت ازش میخواستم بپرسم بیماریش چیه
گفتم حاجی بیماریتون چیه به سلامتی:d
هیچی دیگه اتاق رفت رو هوا

رفتم دست پدر و مادر م و ببوسم
پدرم گفت اول مادرت
مادرم گفت نه اول پدرت احترامش واجبه
پدرم گفت نه خانوم اول شما که بهشت زیر پاته
مادرم گفت نه اول شما که مهربونی
بعله همینجوری پدرم گفت مادرم گفت
الانم هنوز تصمیم نگرفتن اول کدوم اگه اینجور پیش بره باید خودم دست به کار بشم
به سلامتی پدر و مادرامون که اینقد به هم احترام میزارن واقعا اینا عشقن

یه روز یکی از دخترخاله هام بهم زنگ زد گف میخوام برای مادرم یه چرخ گوشت بگیرم باهام میای (ریا نباشه چندتا آشنا دارم؟)
خلاصه ماهم نیست آخر بچه مثبتیم باهاش رفتیم چرخ گوشت براش گرفتم توپ گذلشم صندلی عقب پراید(چیه؟حتما باید قسم بخورم؟به ما نمیاد پراید داشته باشیم؟)
راه افتادیم بریم خونه توی پمپ بنزین پیاده شدم داشتم بنزین میزدم دیدم دختر خاله توی ماشین برعکس نشسته داره یه چیزی رو به شدت بررسی میکنه؟
میگم چیه؟چیکار میکنی برگشته میگه این چرخ گوشته که گرفتیم دکمه روشن و خاموش داره!!!
تازه داره واسه کنکورم درس میخونه!؟!؟
الانم من توی افقم دوستان مسئول همین الان اعلام کردن ظریفیت تکمیل شده هرکی میخوا محو بشه بره عمود

نمیدونم راهنمایی بودم یا دبیرستان! با تاکسی میومدم خونه یه آن دست کردم تو کیفم دیدم ای دل غافل یه دوزاریم توش نیست! هی فکر کردم چی کار کنم چی کار نکنم؟ سر کوچمون دیدم بهترین کار فراره!! حالا نگو راننده از این قاتیاس(غاطیاس) آقا تا وایساد من الفرار اونم نامردی نکرد دستیو کشید پیاده شد د بدو دنبال من … من بدو اون بدو که رفتم سینه به سینه بابام که با اور کت و کروات شیک و مجلسی داشت خرمان خرمان میرفت خونه!!! گفتم بابا بابا پول یارو رو ندادم در رفتم بابامم با اون پرستیژش دست کرد جیبش پول یارو رو داد که ۲۰۰ تومنم نمیشد یارو هم با کلی بوووووووووق فراوان و بدو بیراه گذاشت رفت سمت ماشینش که وسط خیابون ولش کرده بود حالا من بدو دنبالم بابام با او پرستیژش بدو…دوییدن بابام یادم میوفته زمین گاز میزنم!!:)))))

دیروز رفتم دستشویی پارک. طرف رو در دستشویی نوشته بود:
لطفا جملات خود را به طور مختصر و با قلم شماره ۱۰ یادداشتت کنید.همچنین فقط از فونت نازنین استفاده کنید.
جالبه همه رعایت کرده بودن

زمستون مریض بودم بد رقم رفتم امپول بزنم، پرستاره گفت برو بخواب رو تخت، شلوارت رو بکش پایین تا بیام
منم دیدم یه تخت تو اتاق خالی هست سرمو انداختم پایین رفتم شلوارمو کشیدم پایین و خوابیدم رو تخت
یه ۱۰ دقیقه گذشت دیدم پرستاره هی صدا میزنه اقای فلانی
منم صدا زدم اینجام
اومد زد زیرخنده گفت چرا اینجا خوابیدی؟گفتم برو اتاق تزریقات نه اتاق انتظار
برگشتم دیدم پشت سرم ۲۰ تا ادم رو صندلی نشستن و من ۱۰ دقیقه داشتم براشون نمایش میدادم
با اعتماد به نفس…گردنی صاف(ساف)…سری بالا…شلوارمو کشیدم بالا رفتم بیرون

عاقا من به خاطر شغلم که همیشه باید در دسترس باشم شبا گوشیم رو خاموش نمیکنم یکی از دوستامم که از این قضیه اطلاع داره یه شب که سر کار بود و مردم آزاریش گل کرده بود به خیال خودش میخواست حال من رو بگیره ۱۰دقیقه یه بار زنگ میزد ور که میداشتم قطع میکرد منم در کمال خونسردی و متانت خطم رو دایورت کردم روی خط خونه خودشون باباشم آدم اعصاب خراب؟؟؟
هیچی دیگه هفت هشت بار زنگ زده بود خونه خودشون شماره خودشم افتاده بو؟؟
الانم دقیق نمیدونم کدوم بیمارستان فردا برم عیادتش!!!
خدایا من و سایر انسانهای خبیس (خبیص،خبیث) را به کرمت ببخش

یه بار با یکی از دوستام بیرون بودم، این دوستم بدجوری هوس ساندویچ مغز کرده بود ولی من بهش گفتم از اینا نخور که مغز گوسفند نیست مغزه گاوه، اینم گیر داده بود نخیر مغزه گوسفنده خلاصه هیچ کدوم راضی نشدیم بعد این گفت اصلا من رفتم از خودش بپرسم و خودش رفت تو، بعد چند ثانیه دیدم مشتریای ساندویچی منفجر شدن، اینم بدو بدو اومده بیرون، بهش میگم بابا چی شد؟!!!
رفته از یارو پرسیده: آقا ببخشید مغز شما مغزه گاوه؟

با مامانم دارم اسم فامیل بازی میکنم با حرف (گ), قسمت شغل که رسید با اعتماد به نفس کامل میگه: گودال خالی کن…:-| مامانه اشتغال زاست داریم؟!
الهی فداش شم:-×

اعتراف میکنم ۶ سالم که بود با دخترخاله هام نقشه کشیدیم که مزاحم تلفنی بشیم
واسه همین مرغ همسایه رو قرض گرفتیم
زنگ میزدیم خونه مردم، میگفتیم ببخشید مرغ ما با شما کار داره بعد گوشی رو میگرفتیم جلو نوک این مرغه
اینقد دم و پر وبال این مرغه رو میکشیدیم و میزدیم تو سرش که صداش تا آسمون میرفت!
الان روح اون مرغه هرشب میاد به خوابم!

باورم نمیشد تحریم تا این حد میتونه تاثیر گذار باشه ولی باور کنید دیروز دوستم داشت تعریف میکرد که خواب دیده پراید دو تومن ارزون شده ینی وقتی اینو شنیدم به عمق فاجعه پی بردم حالا بگذریم ولی دوست و رفیق تخیلی ما داریم.@@@@

امسال هرکی میومد خونه ما عید دیدنی، بهش می گفتم واااااای چقد چاق شدی…
طرفم از همون خونه ما شروع می کرد به رژیم گرفتن…
کلی به اقتصاد خانواده کمک کردم

سرباز بودم یه شب افسر نگهبان اومد تو خوابگاهمون گفت خواموشی زدم هرکی صداش در بیاد همرو میبرم بیرون بشین پاشو میدم همه تونوهمه لال شدن صدای هیچ کسی در نمیومدافسر نگهبان داشت از خوابگاه بیرون میرفت یهو برگشت گفت خود کار سیاه کسی داره منم سریع گفتم بله من دارم…اون شب ۱۰۰۰تا بشین پاشو رفتیم سوتی بدی دادم

امروز داشتم وسایلامو تمیز میکردم، کارت کلاس زبان ۸ سال پیشم رو پیدا کردم! بعد به بابام گفتم نگاه کن بعد هشت سال هنوز اینو نگه داشتم!
بابام یه نگا بم کرد گفت پس من چی بگم بعد ۲۲ سال هنوز تورو نگه داشتم!!!؟؟؟
هیچی دیگه خودم از کادر خارج شدم … D:

ما پارسال از بانه یه عالمه شامپو خریدیم بعد که استفاده کردیم دیدیم این شامپوها قلابیه(غلابیه)اصن کف نمیکنه حالا چند روز پیش خیلی اتفاقی از یکیشون استفاده کردم کف کرد فکر کنم تاریخ مصرفشون گذشته دیگه فاسد شدن ولی یه حالی داد انگار که یه چیز جدید کشف کردم!!!

رفته بودیم محل خونه ی مادر بزرگه برق رفته بود ماهم که کلا حواس مواس نداریم رفتیم گوشیرو زدیم به برق (نخند خنده نداره)دیدم داره شارژ میشه منم؟!؟!؟!؟!؟!
رفتم TVرو روشن کنم که دیدم روشن نمیشه!!!ى!
تازه یادم اومد که برق رفته بعد چشمم به گوشیم افتاد که همین طور در حال شارژ شدن بود؟!؟!؟!؟ تو شیش وبش این بودم که چطوریاست یهو دیدم یه چی خورد پس کلم برگشتم چشتون روز بد نبینه مادر بزرگه بود بعدشم گفت زیاد به خودت فشار نیار برق ضعیف شده
بعدشم هر هر میخنده اخه عزیز من این چه وضعشه؟؟؟

باحالا!تاحالادقت کردین اگه واسه اعلام نمره ی درسی زیاد استرس داشته باشین
گند زده میشه به نمرت…امتحانیم که نتیجش مهم نباشه تووووووپ…
من برم فیزیک ۱رودوباره وردارم…خیلی دلم واسش شورمیزنه…فقط خداکنه ۲شنبه هاپرنشده باشه!!!

دیشب ساعت ۲ تشنم شد رفتم آب بخورم،لامپ آشپزخونه رو روشن کردم آب خوردم،اومدم بیرون که لامپ خاموش کنم،بابام یه چک خوابوند زیر گوشم دیدم رنگش شده مثه گچ. گفت:
.
.
.
.
.
.
.
عوضی فردا موهاتو کوتاه میکنی،نکردی از ارث محرومت میکنم..
رفتم تو آیینه خودمو دیدم ازترس نزدیک بود سکته کنم نصفه شبی:|

 

نوشته خاطرات خنده دار و طنز جدید اولین بار در بی کلک پدیدار شد.

بی کلک

جملات زیبا خاطرات و ضد خاطرات

یادمه ماه رمضون چند سال پیش …

صبح که رفتم سر کار ؛ یکی از همکارا پرسید : آقای فلانی شما روزه اید ؟

گفتم : اگر خدا قبول کنه بله وگرنه که فقط اسمش تشنگی و گشنگیه !

گفت : خوشبحالتون !

با تعجب گفتم : اِ مگه روزه نیستید ؟!

گفت : نه متاسفانه … ! ، آخه من وقتی روزه میگیرم خیلی گرسنه ام میشه !

یک لحظه از جمله ای که شنیده بودم هنگ کردم ! نمیدونستم بخندم ! یا گریه کنم !

جملات زیبا گیله مرد

جملات زیبا گیله مرد