بایگانی برچسب: s

چطور امضایی شیک و جالب داشته باشیم

آیا
دوست دارید امضایی جالب درست مثل هنرپیشه محبوبتان داشته باشید؟ فقط کافی است این
مراحل را دنبال کنید تا امضایی زیبا و شکیل برای خودتان درست کنید.مراحل:۱٫به
امضاهای مختلف نگاه کنید

و ظاهر هر کدام را به خوبی بررسی کنید. آیا این امضاها فقط خطوطی کج و معوج هستند
یا واقعاً شیک و زیبا؟

۲٫ یک ورق کاغذ بردارید و امضای خودتان را روی آن تمرین کنید. سعی کنید چشمانتان
را ببندید و اسمتان را همانطور که دوست دارید روی آن امضا کنید و بعد ببینید چه
شکلی است.

۳٫ اینجا چند کار جالبی که می توانید با امضایتان انجام دهید را آورده ایم:

o اولین حرف اسمتان را بزرگتر و بقیه حرف ها را کوچکتر بنویسید. برای اسم
فامیلتان هم همینطور.

o می توانید برای امضا فقط از حروف اول اسم و فامیلتان استفاده کنید یا فقط حرف
اول اسم کوچک و نام فامیل را کامل بنویسید.

o اسم و فامیلتان را کج بنویسید.

o از حرف آخر اسم فامیلتان خطی روی امضایتان بکشید. اگر می خواهید اینکار را
بکنید دقت نمایید که امضایتان آنقدر کوچک نباشد که خوانده نشود. همچنین می توانید
در آخر اسم یک منحنی به سمت بالا داده و خطی به سمت طرف دیگر امضا بکشید.

o از مدل های مختلف خط استفاده کنید: باریکف پهن، عمودی، کج و …

۴٫ تا جایی که می توانید با مدل ها و خط های مختلف امضایتان را امتحان کنید.

۵٫ حالا به همه امضاها نگاهی بیندازید و هرکدام را بررسی کنید. آیا دوستش دارید؟
آیا این امضا می توانید نماد شما باشد؟ آیا به اندازه کافی زیبا و خاص هست؟

۶٫ وقتی آن امضایی که واقعاً دوست داشتید را پیدا کردید، آنرا روی یک صفحه کاغذ
دیگر تمرین کنید تا خوب در آن استاد شوید.

۷٫ مطمئن شوید که کاملاً از امضایتان رضایت داشته باشید (به قسمت هشدارها مراجعه
کنید).

نکات

· می توانید از طرح هایی مثل قلب یا گل در انتهای حروف اسمتان استفاده کنید.

· همچنین می توانید در زیر یا روی امضایتان از نمادهای کوچک استفاده کنید.

· اگر می ترسید موقع امضا کردن کسی نوشتن هر حرف امضایتان را نگاه کند، می
توانید از حرف اول اسم کوچک و بخش اول اسم فامیلتان در امضا استفاده کنید. اگر می
بینید که انجام امضایتان ۷ ثانیه یا بیشتر طول می کشد، سعی کنید آنرا کوتاه تر کنید
یا حرکت دستتان را سریعتر کنید. ۵ ثانیه برای انجام امضا سرعت بدی نیست اما باید
سعی کنید که امضا کردنتان را به ۴ ثانیه یا کمتر برسانید.

هشدارها

· به اینکه هر چند وقت یکبار امضایتان را عوض می کنید خوب دقت داشته باشید چون
ممکن است باعث شود در شناخت هویتتان در بعضی جاها ایجاد اشکال کند، مثلاً در
پاسپورت، امضای دسته چک و امثال آن.

· طوری نباید به نظر برسد که برای انجام امضایتان خیلی تلاش می کنید. امضایتان
نباید خیلی غیر طبیعی، بیش از حد پرکار یا طولانی باشد.

یاقوت

داستان کوتاه خداوند را شاکر باشیم

داستان کوتاه خداوند را شاکر باشیم

در آخرین لحظات سوار اتوبوس شد روی اولین صندلی نشست.از کلاس های ظهر متنفر بود اما حداقل این حسن راداشت که مسیر خلوت بود …

 

اتوبوس که راه افتاد نفسی تازه کرد و به دور و برش نگاه کرد.

پسر جوانی روی صندلی جلویی نشسته بود که فقط می توانست

نیمرخش را ببیند که داشت از پنجره بیرون را نگاه می کرد …

به پسر خیره شد و خیال پردازی را مثل همیشه شروع کرد :

چه پسر جذابی! حتی از نیمرخ هم معلومه. اون موهای مرتب شونه شده

و اون فک استخونی . سه تیغه هم که کرده حتما ادوکلن خوشبویی هم زده…

چقدر عینک آفتابی بهش می آد… یعنی داره به چی فکر می کنه؟

آدم که اینقدر سمج به بیرون خیره نمیشه! لابد داره به نامزدش فکر می کنه…

آره. حتما همین طوره.مطمئنم نامزدش هم مثل خودش جذابه. باید به هم بیان (کمی احساس حسادت)…

می دونم پسر یه پولداره… با دوستهاش قرار می ذاره که با هم برن شام بیرون.

کلی با هم می خندند و از زندگی و جوونیشون لذت می برن؛میرن پارتی، کافی شاپ، اسکی، چقدر خوشبخته!

یعنی خودش می دونه؟ می دونه که باید قدر زندگیشو بدونه؟!!

دلش برای خودش سوخت.احساس کرد چقدر تنهاست و چقدر بدشانس است

و چقدر زندگی به او بدهکار است. احساس بدبختی کرد. کاش پسر زودتر پیاده می شد…!!!

ایستگاه بعد که اتوبوس نگه داشت، پسر از جایش بلند شد.

مشتاقانه نگاهش کرد، قد بلند و خوش تیپ بود. ..

پسر با گام های نااستوار به سمت در اتوبوس رفت. مکثی کرد و چیزی را که در دست داشت باز کرد…

یک، دو، سه و چهار … لوله های استوانه ای باریک به هم پیوستند و یک عصای سفید رنگ را تشکیل دادند. ..

از آن به بعد دیگر هرگز عینک آفتابی را با عینک سیاه اشتباه نگرفت و به خاطر چیزهایی که داشت خدا را شکر کرد…

مجله خبری

با چه کسی دوست باشیم و مشورت کنیم؟ / داستان

با چه کسی دوست باشیم و مشورت کنیم؟ / داستان

روزی عارف پیری با مریدانش از کنار قصر پادشاه گذر می کرد. شاه که در ایوان کاخش مشغول به تماشا بود، او را دید و بسرعت به نگهبانانش دستور داد تا استاد پیر را به قصر آورند.
عارف به حضور شاه شرفیاب شد. شاه ضمن تشکر از او خواست که نکته ای آموزنده به شاهزاده جوان بیاموزد مگر در آینده او تاثیر گذار شود. استاد دستش را به داخل کیسه فرو برد و سه عروسک از آن بیرون آورد و به شاهزاده عرضه نمود و گفت: “بیا اینان دوستان تو هستند، اوقاتت را با آنها سپری کن.”
شاهزاده با تمسخر گفت: ” من که دختر نیستم با عروسک بازی کنم! ” عارف اولین عروسک را برداشته و تکه نخی را از یکی از گوشهای آن عبور داد که بلافاصله از گوش دیگر خارج شد.

aMiN3sMs.IR – سایت تفریحی , اس ام اس جدید , عاشقانه , سرکاری , خنده دار , طنز , جوک , عکس