بعد از این دست من و دامن آن سرو بلندحاجت مطرب و می نیست تو برقع بگشاهیچ رویی نشود آینه حجله بختگفتم اسرار غمت هر چه بود گو می باشمکش آن آهوی مشکین مرا ای صیادمن خاکی که از این در نتوانم برخاست
که به بالای چمان از بن و بیخم برکندکه به رقص آوردم آتش رویت چو سپندمگر آن روی که مالند در آن سم سمندصبر از این بیش ندارم چه کنم تا کی و چندشرم از آن چشم سیه دار و مبندش به کمنداز کجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
باز مستان دل از آن گیسوی مشکین حافظ
،
زان که دیوانه همان به که بود اندر بند
تعبیر: با تمام وجود به هدف خود پایبند باش و آن را رها نکن. به کمک خداوند امید داشته باش تا مأیوس و نا امید نشوی. صبر و تحمل داشته باش و استقامت کن.