دانلود رمان در امتداد حسرت
دانلود رمان در امتداد حسرت اثر طیبه امیر جهادی
بخشی از رمان امتداد حسرت
نیمه های شب بود که با مهرداد مهمانی را ترک کرده
و بیرون آمدم. داخل ماشین چون سرم به شدت درد می کرد سرم را به صندلی تکیه داده و
چشمهامو بستم که مهرداد پرسید: چیه یاسی خانوم، چرا ذمغی؟ نکنه از دوستام خوشت
نیومد؟ _ نه اتفاقا بچه های خوبی بودن. یه خورده سرم درد
میکنه فقط همین. خنده ای کرد و گفت: خوب عزیزم تقصیر خودته. بچه و چه به این
حرفها؟ چشامو باز کردم و با عصبانیت جواب دادم: این فضولیها به تو نیومده و به تو
مربوط نیست. تو فقط منو زودتر برسون خونه. مهرداد با لب و لوچه آویزان گفت:
بد اخلاق، نازک و نارنجی. تا زمانیکه به خونه برسیم دیگه
هیچ حرفی بین ما رد و بدل نشد. جلوی درب با دلخوری از هم خداحافظی کرده و من پیاده
شدم. بی حوصله و بی حال کلید را بیرون آوردم و درب را باز کردم و به داخل رفتم.
وقتی داخل خانه پا گذاشتم نیلوفر خوشحال جلو دوید و گفت:
لینک رمان در امتداد حسرت :
http://s3.picofile.com/file/7541998923/dar_emtedade_hasrat.pdf.html