مقالات مفید پیچک: استدلال چیست و اقسام آن |
|
|
استدلال :
استدلال
استدلال، ترکیب قانونمند قضیه(های) معلوم برای رسیدن به قضیه(های) تازه است. در
استدلال، ذهن بین چند قضیه، ارتباط برقرار میکند تا از پیوند آنها، نتیجه زاده
شود و بهاینترتیب نسبتی مشکوک و مبهم به نسبتی یقینی تبدیل شود.
انواع استدلال
تمثیل
تمثیل سرایت دادن حکم یک موضوع به موضوع دیگر به دلیل مشابهت آن دو به یکدیگر است.
استقرا
استقرا نوعی استدلال است که در آن ذهن از جزء به کل سیر میکند. یعنی چند مورد جزئی
را مشاهده میکند و سپس یک حکم کلی میدهد. مثلا در چند مورد آب را حرارت میدهیم و
میبینیم که در صد درجه سلسیوس میجوشد و از این نتیجه میگیریم که هر آبی در صد
درجه سلسیوس میجوشد.
قیاس (استنتاج)
اما وقتی ذهن از قضیههای کلّی به نتیجههای جزئی میرسد و به عبارت مختصرتر از کلّ
به جز میآید، آن را قیاس مینامند. مثال:
«۱. سقراط انسان است.
۲. هر انسان فانی است.
۳. پس سقراط فانی است.»
در استدلال قیاسی از حداقل دو قضیهٔ درست، ضرورتا و بدون هیچ تردیدی قضیهٔ درست
دیگری به نام نتیجه به دست میآید.
خرد (عقل)
خِرَد، داشتن دانش، فهم، تجربه و بصیرت اکتسابی و نیز فهم ذاتی به همراه قابلیت کار
بستن آنهاست. در بسیاری از دینها و فرهنگها بر اهمیت خرد تکیه شدهاست و از فضایل
به شمار رفتهاست.
خرد در فرهنگ ایرانی
در متون پارسی میانه
در متنهای پارسی میانه به دو گونه خرد اشاره شدهاست: آسْنْ خرد به معنی خرد ذاتی
که در کنار گوشسرود خرد به معنی خرد اکتسابی قرار میگیرد.
ذاتباوری
ذاتباوری یا اصالت جوهر (Essentialism) از جملهٔ دیدگاهها و نگرههای فلسفی است.
ذاتباوری دیدگاهی فلسفی است که اعلام میکند برخی ویژگیهای یک شیء ضروری و لازمة
آن شیء و تغییرناپذیر هستند، یعنی شیئی که آن ویژگیها را نداشته باشد نمیتوان با
آن شیء اینهمان دانست؛ در مقابل، برخی ویژگیهای دیگر قابل تغییرند بدون آنکه شیء
عوض شود.
همهٔ هستندگان دارای ویژگی یا ویژگیهای ذاتی خود هستند. ویژگی یا بنیاد هر چیز سبب
میشود که آن چیز همان که هست باشد. در این دیدگاه هیچ چیز بدون ویژگی ذاتی خود
نمیتواند وجود دا شته باشد. هرگاه تعریف از چیزی ویژگی یا ویژگیهای بنیادین اش را
بیان کند در حکم تعریف دقیق، درست و تغییر ناپذیر آن چیز خواهد بود.
برهان علیت
برهان علیت (به انگلیسی: The Causal or cosmological Argument) که به نامهای برهان
علت اول ، برهان سببیت و برهان کیهانشناختی نیز خوانده میشود، از کهنترین
برهانهای اثبات خداست. برهان یادشده براین مبناست که مجموعهٔ جهان از یک مبدأ
سرچشمه میگیرد و در سیر تکاملی خود با وجود واسطهها به سوی همان مقصد بازمیگردد.
تاریخچه
نخستین کسانی که بهطورگسترده مفهوم علیت را در نوشتههای خود مطرح کردند؛ افلاطون
و ارسطو بودند. ارسطو با طرح مفهوم علت غایی، سعی کرد از علیت به عنوان برهانی برای
اثبات وجود خدا بهره گیرد. همچنین دومین برهان توماس آکویناس در اثبات وجود خدا
همین برهان بود. در میان معاصران نیز فردریک کاپلستون از جمله قائلان به این برهان
است.
برخی فیلسوفان مسلمان نیز علت غایی را علتالعلل و غایةالغایات نامیدهاند؛ و در
اثبات خدا به آن تمسک جستهاند.
جزئیات برهان
تعریف دور و انواع و شرح آنها
دور مصرح
برای آشنایی مثالی گفته می شود، فرض کنید دو نفر می خواهند با هم مسابقه بدهند حال
اگر نفر اول به نفر دوم بگوید تا تو حرکت نکنی من شروع به حرکت نمیکنم و نفر دوم
هم به نفر اول بگوید تا تو حرکت نکنی من هم حرکت نمیکنم، در این صورت هیچگاه این
مسابقه شروع نمی شودو هیچ کدام از آن دو شروع به حرکت نمیکنند. به این حالت دور
گفته می شود و آن محال است، به آن مصرح می گویند چون واسطه ای بین نفر اول و دوم
وجود ندارد.
دور مضمر
همان تعریف مصرح است با این تفاوت که، (در مثال) سه نفر وجود دارند یعنی بین نفر
اول و نفر دوم واسطه وجود دارد که آن نفر سوم باشد.
تعریف تسلسل و شرح آن
برای آشنایی مثالی زده می شود، در همان مثال مسابقه فرض کنید بی نهایت آدم وجود
دارد، و هر کدام به نفر بعدی می گوید تا تو حرکت نکنی من حرکت نمیکنم، در این صورت
هم مانند حالت دور مسابقه شروع نمیشود و هیچ کس حرکت نمیکند، این حالت هم محال
است.
شرح برهان
تقریرها
با توجه به آنکه اصل علیت به چند صورت قابل طرح است، تقریرهای مختلفی از برهان
ارائه شدهاست:
تقریر نخست
به تصریح توماس آکویناس، وجود هر چیز در جهان به چیزهایی دیگر وابسته است که این
وجود توسط آنها توضیح داده میشود؛ اما اگر این سلسله بیپایان باشد، این توضیح
پیوسته به تعویق میافتد و درنهایت هیچچیز توضیح داده نخواهد شد.بنابراین جهان
تنها هنگامی درنهایت فهمیده خواهد شد که این سلسله به وجودی ختم شود که خود به
هیچچیز وابسته نباشد.
تقریر دوم
هر معلولی علتی دارد و چون دور و تسلسل باطل است، علت العلل وجود دارد.
نقد برهان
نقدهای مطرح شده به امتناع تسلسل و دور
ادعای امکانپذیری تسلسل علّی
به باور محمد حسین طباطبایی، اگر سلسلهای از علتها و معلولها را فرض کنیم که هر
یک از علتها معلول علت دیگری باشد، سلسلهای از وابستگیها خواهیم داشت و واضح است
که وجود وابسته، بدون وجود مستقل تحقق نخواهد یافت. پس ناگزیر باید ورای این سلسلهٔ
وابستگیها وجود مستقلی باشد که همگی آنها در پرتوی آن تحقق یابند؛ زیرا مجموع
بینهایت محتاج و وابسته هرگز غیر محتاج و مستقل نخواهد شد.
البته منظور این نیست که هر تسلسلی محال است. مثلاً تسلسل اعداد محال نیست. اما
برای مثال بازی دومینو را درنظر بگیرید: در این بازی افتادن هر قطعه مشروط به
افتادن قطعه قبل است و بنابراین اگر ما ببینیم که دومینوها در حال افتادند؛ نتیجه
میگیریم که حتماً آغازی بودهاست. زیرا اگر آغازی نبوده باشد، چگونه افتادن
دومینوها قابل توضیح است.
در مثال دیگر، اگر به تعداد نامحدودی دونده گفته شود فقط وقتی بدوید که نفر قبلی
دوید، به نظر بدیهی می رسد که نتیجه بگیریم هرگز کسی نخواهد دوید.
نمیتوان برهان علت اول را بهراستی برهان نامید. بهنظر معقول میرسد که امتداد
سلسلهٔ علتها و معلولها را درآینده تا بینهایت بدانیم درست به همان وجه که
بزرگترین عدد وجود ندارد؛ زیرا همواره میتوانیم بههر عددی که بزرگترین فرض
شدهاست، عددی بیفزاییم. اگر وجود سلسلهای بیپایان رو به آینده به هیچ عنوان محال
نیست، چرا سلسلهٔ معلولها و علتها درگذشته تا بینهایت امتداد پیدا نکند؟
از سوی منتقدان مطرح شده که احتمال دارد تسلسل علّی واقعاً ممکن باشد. تلاشهایی
برای بازنویسی این برهان یا ارائهٔ یک برهان مشابه بهگونهای که این کاستی در آن
نباشد، شدهاست.
زنجیرهای علّی شامل بیشمار هستِ وابسته را در نظر بگیرید. اگر کسی بپرسد «اصولاً
چرا هستِ وابسته داریم» سودی نخواهد داشت اگر پاسخ داده شود «هستهای وابسته داریم
چون هستهای وابسته دیگر سببشان شدهاند.» زیرا پیشفرض این پاسخ وجود هستهای
وابسته است؛ اما این دقیقاً چیزیست که ما به دنبال پاسخش بودیم. هر پاسخ رضایتبخش
به این پرسش مجبور خواهد بود به یک هست دیگرگون -یک هست لازم و بیعلت- دست یازد.در
پاسخ ممکن است گفته شود که هریک از هستها علت دارند، اما زنجیرهٔ نامتناهی هستها
بهعنوان یک کل ممکن است علت نداشته باشد؛ یعنی بهعنوان یک کل، یک هستِ بیعلت
باشد. در این صورت تا جایی که در زنجیره پیش رفتهایم، علتدار است. زنجیرهٔ
کشفنشدهٔ باقیمانده بهعنوان یک کل، بیعلت خواهد بود. پاسخ دیگر این است که علت
زنجیرهٔ نامتناهی بهعنوان یک کل ممکن است خودش باشد (دور علّی نامتناهی).
ادعای امکانپذیری دور علّی
دور بهمعنای آن است که موجود علت خودش باشد.
به تصریح مدافعان برهان، اگر فرض کنیم علت وجودی موجودی، خود او باشد؛ یعنی وجود
موجود بر خود متوقف باشد در این حالت موجود چون علت خود است، باید سابق بر خود
باشد، و چون معلول خودش است، باید متاخر از خود باشد. لازمهٔ این امر اجتماع
متناقضین است. بنابرین به تناقض رسیدیم و دور باطل است.
از طرف مخالفان، بحثهایی طرح شدهاست که دورهای علّی، از نظر منطقی، فیزیکی، و
شناختشناسانه ناممکن نیستند. تنها مشخصهٔ احتمالاً مخالفتبرانگیز که همهٔ دورهای
علّی -در سیستمهای زماندار- دارند این است که برای توضیحشان به همزمانی نیاز
است.
نقدهای مطرحشده بر قاعده علیت
نقد قاعده علیت در تقریر اول و دوم
برهانی که خود را نقض میکند
سخن برتراند راسل:
اگر هر چیزی باید دلیل و علتی داشته باشد، پس وجود خداوند هم باید علت و دلیل داشته
باشد و اگر چیزی بتواند بدون دلیل و علت وجود پیدا کند، بحث دربارهٔ وجود خدا
بیفایده خواهد بود، زیرا وجود طبیعت نیز بدون علت ممکن است.
سخن جان هاسپرز:
به هر حال فرض کنیم که ما بتوانیم این سوال را که آیا جهان به عنوان یک کل علتی
دارد چنین پاسخ دهیم که علت آن خدا است. اما این سوال که علت خدا چیست
اجتنابناپذیر است. بسیاری از کودکان و نوجوانان با پریشانی زیاد از والدین خود این
سوال را مطرح میکنند سوال آنان کاملاً درست است. چون ما گفته بودیم که هر چیزی
علتی دارد و اگر آن سخن صحیح باشد پس خدا هم باید علت داشته باشد.
سخن نایجل واربرتون:
در این تقریر ابتدا فرض شده که هر چیزی معلول چیز دیگری است ولی آنگاه با بیان این
که خداوند همان علت اول است خود را نقض میکند. هم میگوید که علت نامعلولی وجود
ندارد و هم مدعی است که یک علت نامعلول – یعنی خدا – در کار است. برهان یادشده این
پرسش را بر میانگیزد: و علت خدا چیست؟ چرا باید این سلسله در خدا متوقف شود؟ مگر
خلاف ممکنات است که در جایی قبلتر؛ مثلآ با پیدایی خود جهان پایان پذیرد؟
امتناع امکان معرفت پیشینی ترکیبی
دیدگاه عام فیلسوفان تجربه گرا این است که صدق قضایای منطقی و ریاضی، به علت تحلیلی
و پیشینی بودن آنها و صدق قضایای بیانگر وقایع خارجی، به خاطر ترکیبی و پسینی بودن
آنهاست؛ و معرفت پیشینی ترکیبی محال است.
به عبارت دیگر، از آنجا که سالب گزاره هر چیزی علتی دارد با حدهایش تناقض ندارد؛
صدق آن در گرو مشاهده است.
نقد قاعده علیت در تقریر سوم
باقیماندن مسئله
پیش از داوری دربارهٔ گزاره هر معلولی علتی دارد، باید معنای دقیق معلول و علت را
بدانیم. از آنجا که معلول را می توان به چیزی که دارای علت است تعریف کرد، گزاره هر
معلولی علتی دارد همانگوست.
پرسش اساسی این است که آیا علت در گزاره هر معلولی علتی دارد؛ تامه است یا ناقصه.
اگر تامه است؛ پس برهان علیت باطل است؛ زیرا حکم برهان اثبات این مدعاست، و نمی
توان آن را جز مفروضات ذکر کرد.
اگر ناقصه است؛ پس برهان علیت از توجیه علت نداشتن خدا قاصر خواهد بود، زیرا سلسله
علل ناقصه، هر چه به عقب تر رویم، به علت ناقصه ای دیگر می رسد؛ یعنی نمیتوانیم
مسئله را اینگونه توضیح دهیم که دلیل علت نداشتن خدا، علت تامه بودن اوست؛ زیرا در
این صورت وجود علت تامه را پیشاپیش مفروض گرفتهایم، در حالی که وجود علت تامه حکم
ماست.
دستگاه معرفتشناختی هیوم
دیوید هیوم؛ فیلسوف اسکاتلندی، کلیه ادراکات بشری را به دو گروه تقسیم میکند:
انطباعات و تصورات.
منظور هیوم از «انطباعات» دادههای مستقیم حس و تجربه است. مانند اینکه چشم خود را
باز کنیم و منظرهای طبیعی را مشاهده کنیم.
مقصود وی از «تصورات»، تجدید همان ادراکات پس از قطع رابطه حسی مستقیم، به کمک تخیل
و حافظه است.
او سپس رابطه میان انطباعات و تصورات را به دو گروه تقسیم میکند: نسبت طبیعی و
نسبت فلسفی.
منظور هیوم از «نسبت طبیعی»، برقرای تداعی معانی بین دو تصور در ذهن است؛ به طوریکه
با پدیدآمدن یکی دیگری نیز بلافاصله پدید آید.
مقصود وی از «نسبت فلسفی»، رابطهای است که از مقایسه دو یا چند چیز با یکدیگر حاصل
میشود، بدون آن که لزوماً ذهن از طریق پیوستگی و تداعی معانی از یکی به دیگری
منتقل شود.
هیوم «نسبتهای طبیعی» را به سه گروه تقسیم میکند:
نسبت مشابهت یا همانندی (به انگلیسی: Resemblance)
نسبت مجاورت (همجواری) در زمان یا مکان (به انگلیسی: Continuity in time or place)
نسبت علت و معلولی (به انگلیسی: Cause and Effect)
در هر سه کیفیت یاد شده این ویژگی وجود دارد که تصور آنها به واسطه نیروی طبیعیِ
تداعی و پیوستگی، به دیگری میانجامد. و براساس طبیعت یا عادت، تصور یکی تصور دیگری
را در ذهن ایجاد میکند. هیوم بر آن است که پیوند طبیعی یادشده در میان تصورات باید
به جهان ذهن و ادراکات محدود شود و نباید آن را به جهان خارج نسبت داده و بگوییم
همین روابط میان موجودات خارجی نیز وجود دارد.
هیوم «نسبتهای فلسفی» را به هفت گروه تقسیم میکند:
نسبت مشابهت یا همانندی (به انگلیسی: Resemblance)
نسبت اینهمانی
نسبت زمانی و مکانی (به انگلیسی: Relation of time and place)
تناسب کمی یا عددی (به انگلیسی: Proportions in quantity or numbers)
درجات کیفیت (به انگلیسی: Degrees in quantity)
نسبت تعارض (به انگلیسی: Contrariety)
نسبت علت و معلولی (به انگلیسی: Cause and Effect)
هیوم سپس میگوید که هر یک از نسبتهای فلسفی هفتگانه بالا، از دو حال خارج
نیستند:
نسبتهای وابسته به تصورات ما که عبارتند از: «نسبت مشابهت یا همانندی»، «تناسب کمی
یا عددی»، «درجات کیفیت» و «نسبت تعارض». شناخت ما نسبت به این امور یقینی است.
نسبتهای ناوابسته به تصورات ما که عبارتند از: «نسبت اینهمانی»، «نسبت زمانی و
مکانی»، و «نسبت علت و معلولی». از نظر هیوم معرفت ما به این گونه امور احتمالی است
و نمیتوان به معرفت یقینی دست یافت.
به تصریح هیوم، تکرار پیاپی و مستمر پدیدههای روزمره، مسئول پیدایش «نسبت
اینهمانی»، «نسبت زمانی و مکانی»، و «نسبت علت و معلولی» در ذهن ما هستند.
مثلاً با تجربه آتش، گرما را هم احساس میکنیم و تکرار این تجربه موجب میشود که با
دیدن آتش انتظار پیدایش حرارت در ذهن ما ایجاد شود. بنابراین رابطه علیت چیزی جز
تداعی معانی و انتظار ذهنی ناشی از تکرار تجربه و تعاقب یا تقارن مستمر نیست.
بر این اساس، هیوم رابطه علیت را چیزی جز عادت ذهنی نمیداند که در اثر تجربه
پیوستگی زمانی-مکانی مکرر دو رویداد حاصل میشود. هیوم اظهار میدارد که رابطه علیت
نه امری بدیهی و شهودی است، و نه امری مبتنی بر برهان عقلی؛ بلکه قاعدهای تجربی
است و برای اثبات تجربی بودن این قاعده می گوید: علتها و معلولها توسط دلیل عقلی
شناخته نمیشوند و تنها از راه تجربه کشف میشوند.ازینرو هیچگونه پیشبینی قطعی و
ضروری درباره حوادث آینده نمیتوان داشت
هیوم میکوشد شواهدی بر نفی رابطه علیت گرد آورد. او دراینباره مینویسد:
اگر چیزی بر کسی که دارای قوت عقلی بسیار است مکشوف گردد، چنانچه آن چیز کاملاً
برای او تازگی داشته باشد، حتی با آزمایشهای دقیق بر روی کیفیات محسوس آن،
نمیتواند چیزی از علتها یا معلولهای آن به دست آورد. ... آدم، که بنابر فرض از
آغاز عقل کامل بوده، هرگز نمیتوانست با ملاحظه سَيَلان و لطافت آب، عَرَقکنندگی
آن را استنباط کند و یا با مشاهده نور و حرارت آتش دریابد که او را میسوزاند.
هیوم در رسالهای نوشت که هرگونه استدلال استقرایی بر بنیاد مفهوم علیت است و از
سوی دیگر خود این مفهوم بر معیار استقراء است؛ یعنی همهٔ نتیجهگیریهای تجربی بر
بنیاد این فرض شدهاست که آینده همانند گذشتهاست و از اینرو همه بستگیهایی که
امروز و یا در گذشته میان وقایع یافتهایم، در آینده نیز در کار خواهند بود و
علتهایی که در گذشته معلولهایی را در پی آوردهاند، در آینده نیز چنین خواهند
کرد. هیوم، با این که تجربه را تنها تکیهگاه نامید، استفاده کردن از تجربه برای
استوار کردن اصول کلی را رد کرد و با استدلال نبود تجربه از آینده، بنیاد علیت را
تعمیم ناروا نامید.
افتادن سنگ را به زمین بارها تجربه کرده ولی هیچوقت تجربه نکردهای که همیشه به
زمین میافتد. زمین را و سنگ را میبینی و افتادن آن را درک میکنی، اما نیرویی را
که سنگ را به سوی زمین میکشاند، درک نمیکنی. تو هیچوقت خود آن قانون را تجربه
نکردهای. تجربه فقط آن بودهاست که چیزها به زمین میافتد. یقین داری سنگ میافتد،
چون بارها این رویداد را دیدهای؛ عادت کردهای که این دو با هم باشند، و آنگاه حکم
بر قانون میکنی.
هیوم، در مثالی دو گوی بیلیارد را به کار برد، اگر یک گوی سیاه غلتانده شود و به
گوی سفید ایستا برخورد کند، گوی سفید به حرکت در میآید. در این مورد، معمولاً حکم
به علیت میشود؛ یعنی ضربه گوی سیاه علت حرکت گوی سفید دانسته میشود. هیوم استدلال
کردهاست که حرکت گوی سفید تجربه شدهاست اما علت واقعی به حرکت درآمدن آن تجربه
نشدهاست؛ در واقع حکم علیت برای این بودهاست که رویدادی در پی رویداد دیگر رخ
دادهاست؛ اما علیت آزموده نشدهاست. هیوم تأکید کردهاست که انتظار آمدن چیزی در
پی چیزی دیگر، در خود آن چیزها نیست؛ بلکه در ذهن آدمیاست. انتظار حرکت گوی سفید
در برخورد با گوی سیاه، نه ذاتی؛ بلکه اکتسابی است.
بهطور خلاصه، دیوید هیوم پیوند علی را پیوندی روانی و نه پیوندی منطقی دانست. وی
باور داشت در همهٔ مواردی که مردم قائل به علیت هستند، فقط بهدلیل تعاقب یا تقارن
دو پدیده در جهان خارج به این باور رسیدهاند؛ بنابراین هیچگاه نمیتوان در اشیای
خارجی حکم به علیت کرد.
دفاعیات مدافعان برهان در برابر دیدگاه هیوم
ادعای انکارناپذیری علیت
بسیاری از فلاسفه معتقدند رابطه علیت امری بدیهی است و استدلالناپذیری آن خللی در
اعتبار و استحکام آن وارد نمیسازد.(Apriority)
محمدحسین طباطبایی برآن است که آشنایی با رابطه علیت ابتدا با علم حضوری ادراک
میشود و سپس به موارد مشابه خارجی تعمیم داده میشود. او دراینباره مینویسد:
در آغاز خود و کارهای داخلی خود (علم و اراده و ... ) را مییابیم. و همین که نسبت
میان خود و کارهای خود را سنجیدیم، از روی همین نظر از برای کارهای دیگر که به
کارهای ما میمانند و در اختیار ما نیستند (معلومات حسی که از راه حس پیش ما
میآیند) یک جوهر دیگر که موضوع همان خواص و آثار بوده باشد اثبات مینماییم.
جوادی آملی بر آن است که قاعده علیت نه اثباتش ممکن است و نه انکار آن، چرا که هر
استدلالی در گرو پذیرش علیت مقدمات برای نتیجه است.بر این اساس او معتقد است
انتقادات هیوم، راه هرگونه تفکر را میبندد و به طریق مشابه ترتیب دادن برهانی بر
پایه علیت نیز به باور او نادرست است.در نتیجه او نه تنها انتقادات هیوم را نادرست
میخواند، بلکه دفاع از برهان علیت را نیز نادرست می داند.
صدر نیز، بر بدیهیبودن قاعده علیت تأکید میکند و تصریح مینماید که این قاعده از
ضروریات اولیه است و تا چنین است قابل استدلال عقلی نیست؛ ولی از آن رو که مخالفین
چون هیوم منکر بداهت آن میشوند، به ناچار باید برای حل آن در جستجوی چاره دیگری
بود. او آنگاه به اقامه دلیلی تجربی بر اصل علیت مبادرت میکند. و با تکیه بر
استقراء و حساب احتمالات مینویسد:
اگر یک بار مشاهده کنیم که (ب) در پی (الف) رخ داد، احتمال تصادفیبودن اقتران آن
دو و یا اینکه (ب) از سبب نادیده دیگری چون (ت) پدید آمده باشد وجود دارد. ولی اگر
همراهی (الف) و (ب) تکرار پذیرد احتمال تکرار تصادف در این موارد ضعیف میشود.
بنابراین تکرار نمونهها عاملی اساسی در دلیل استقرائی است؛ البته نه از جهت نقش
روانشناختی آن در ایجاد عادت ذهنی؛ بلکه به جهت نقش خاص آن در کاهش ارزش احتمال
تصادف؛ بر اساس حساب احتمالات. بنابراین از دیدگاه ایشان، بر خلاف نظر هیوم، تکرار
اقتران یا توالی دو پدیده صرفاً دارای کارکرد روانشناختی در ایجاد تداعی و انتظار
ذهنی نیست، بلکه منطقاً احتمال تصادفیبودن را میکاهد تا آنجا که این احتمال را به
صفر رسانده و احتمال دیگر یعنی علیت (الف) برای (ب) بدون رقیب مانده و به اثبات
میرسد. ضرورت علی و معلولی چنانکه گفته آمد یکی از اصول قانون علیت این است که علت
تامه موجب ضرورت وجود معلول است. به عبارت دیگر با وجود علت تامه وجود معلول حتمی و
تخلفناپذیر است.
مرتضی مطهری دراینباره مینویسد:
اینکه علت ضرورت دهنده به معلول است فطرى و مورد قبول تمام اذهان بشرى است و اگر
کسى احیاناً در بحثهاى علمى در مقام انکار آن برآید در مقام عمل به حسب فطرت ساده
خویش از آن پیروى مىکند.
ادعای نقص شواهد
برخی مدافعان برهان بر این باورند که این مطلب که روابط خاص علّی و معلولی در جهان
ماده بدون هیچ تجربهای قابل استنباط نیستند(مثلاً اینکه انسان در وهلهٔ نخست به
صرف ملاحظهٔ سیلان و شفافیت آب، نمیتوانستهاست خاصیت عرقکنندگی آن را دریابد)؛
ناقض قاعده علیت نیست؛ زیرا به باور ایشان اگر چه اصل رابطه علیت امری بدیهی است،
اما شمول آن نسبت به همان ماده نیازمند مقدمات تجربی است:
... برای شناختن مطلق علت و معلول، راههای مختلفی وجود دارد، ولی راه شناختن علت و
معلولهای مادی، منحصر به برهان تجربی است. یعنی برهانی که در آن از مقدمات تجربی
هم استفاده شده باشد.
بنابراین اصل کلی علّیت به شکل قضیه ای حقیقیه است، نه تعیین روابط خاص علی و
معلولی. ولی به باور مدافعان هیوم در مثالهای خود بین این دو خلط کردهاست.
ادعای استلزام شکاکیت
نفی رابطه ضروری علی در خارج مستلزم شکاکیت مطلق است، زیرا بنابراین فرض دیگر
نمیتوان ادراکها را ناشی از تأثیر واقعیات عینی به حساب آورد. احمد احمدی
دراینباره مینویسد:
اگر چنین است که ادراک حسی حادثی است که اثر، مولود یا معلول مؤثر یا عامل خارج است
- چنین هم هست - دیگر نمیتوان میان این حادث و حادثهای دیگر فرق گذاشت، زیرا همه
آنها شیئی خارجی بوده و در حدوث یا پیدایش بعد از عدم یکساناند و اگر بپذیریم که
ممکن است حادثی بدون علت پدید آید، باید بپذیریم که همین شکاکیت مطلق است که خود
هیوم با آن مخالف است.
ادعای وجود تناقض در دیدگاه هیوم درباره برهان علیت
هیوم از سویی به انکار رابطهٔ علیت میپردازد و از دیگر سو پیدایش تصور علیت را
معلول عادت و تکرار توالی و تعاقب دو پدیده میانگارد. به عبارت دیگر هیوم با پذیرش
رابطه علیت بین استمرار دو تجربه متعاقب و پیدایش عادت ذهنی و تصور علیت، به نفی
رابطهٔ علیت میپردازد. این اشکال مورد توجه کسانی چون پل فولکیه، راسل و وایتهد
قرار گرفتهاست.
هرچند برتراند راسل تا حدودی دیدگاه هیوم را پذیرفته بود:
جوجهای هر روز میدید که چون زن دهقان به محوطه جوجهها میآید، به او خوراک
میدهد؛ پس نتیجه گرفت که میان آمدن زن دهقان و ریختن دانه در ظرف غذا رابطه
علیاست؛ اما روزی زن دهقان آمد و سر جوجه را کند.
اما راسل از جهتی دیگر به مخالفت با هیوم پرداخته و مدعی وجود نوعی تناقض در ادعای
هیوم میشود:
هیوم تصور علیت را نقد و تبیین میکند، ولی این نقد و تبیین را با اتکای به علیت
انجام میدهد، چرا؟ مگر هیوم چه میگوید و برگشت نظر او مگر به چیست؟ محصل نظر او
این است که برای حصول تصور علت در ذهن ما علت وجود دارد، و آن علت همان انتظار و
تخیل و عادت است و این نیز خود معلول توالی وقایع.
از صفحات دیگر
نیز دیدن نمایید |
|
|