بایگانی برچسب: s

داستان واقعی؛ مریم دختری که سیاه بخت شد…

اتاق ۲۱۹! اینجا جایی بود که سرنوشت مرا رقم می‌زد. این اتاق ۳ شماره‌ای در
دادسرای ناحیه۱۹تهران قرار بود مرا به جایی نامعلوم پرتاب کند. عرق کرده بودم، دست‌هایم
می‌لرزید. به مادرم گفتم: « اینجا آخر خطه؟» چشم‌های مادر قرمز بود و نگاهم نمی‌کرد:
«قسمت این بود.» قسمت، تقدیر، سرنوشت… کلماتی که یک عمر باید زیر سایه سنگین‌شان
راه می‌رفتم و زندگی می‌کردم. کلماتی که همیشه از آنها می‌ترسیدم و فرار می‌کردم و
فکر می‌کردم آدم آنقدر قدرت دارد که بخواهد تقدیر را در مشتش بگیرد و سهم بیشتری از
قسمت داشته باشد. اما یک شب، فقط یک شب کافی است تا تمام رؤیاها به خاک سیاه
بنشیند.

اواخر خرداد بود باران می‌آمد. مسعود پنجره را باز کرد؛ «به‌به! بارونو نگاه!» بوی
خاک باران خورده می‌آمد. نسیم خنکی برگ‌ها را تکان می‌داد. نور چراغ ماشین‌ها کف
خیس خیابان افتاده بود. توی دلم گفتم: این همان لحظه بزرگ خوشبختی است. به مسعود
گفتم: «نسکافه می‌خوری؟»خندید: «معلومه که» تکیه کلامش بود. خندیدم. کتری را به برق
زدم. قل‌قل آب‌جوش توی رنگ آبی کتری را دوست داشتم. تمام وسایل خانه نو بود. از
نگاه کردن به خانه لذت می‌بردم. بوی چوب تازه توی فضای خانه پیچیده بود. پرده‌ها از
تمیزی برق می‌زد. مسعود خیره شده بود به عکس عروسی. لیوان داغ نسکافه را به دستش
دادم: «چیه؟ خودشیفته شدی؟» مسعود چشم از عکس برنداشت. «من همیشه زن آینده‌م رو
همین جوری تصور می‌کردم. خیلی جالبه که صورتت خیلی با تصورات من فرق نداره.» نسکافه
را سر کشیدم. داغ بود. زبانم سوخت. چشم‌هایم پر از اشک شد. مسعود خندید: «همشهری‌های
من وقتی نوشابه می‌خورند از چشماشون اشک میاد.» خندیدم: «پاشو فردا خیلی کار داریم،
ناسلامتی عروسی برادرمه‌ها! من ۱۰ صبح باید آرایشگاه باشم.» مسعود موهایش را گرفت و
سرش را عقب برد. «چرا آخه؟ مگه می‌خوان چی کار کنن؟ خب مثه آدم بخوابید، ظهر برید
آرایشگاه تا ۵ و ۶ آماده می‌شید دیگه! من نمی‌فهمم چرا شما زن‌ها اینقدر خودتون رو
عذاب می‌دید؟» راست می‌گفت به روی خودم نیاوردم.

آرایشگاه شلوغ بود. لباس شبم را روی چوب‌لباسی آویزان کردم و روی صندلی انتظار
نشستم. خانم آرایشگر صدایم زد: «مریم …!» بلند شدم. «شما از طرف نازی‌جون اومدی؟»
با لبخند گفتم: «آره ببخشید اینقدر اصرار کردم. عروسی برادرمه. نازی‌جون خیلی از
شما تعریف کرده» یکی از کارمندان آرایشگاه که لباس فرم پوشیده بود، جلو آمد: «میترا
جون خانم دباغ منتظرند. ناهار دعوتن!» میترا به من نگاه کرد: «می‌بینی فقط به خاطر
نازی قبول کردم وگرنه واقعا زودتر از ۱۰ روز وقت نمی‌دم. الان میام».

مسعود راست می‌گفت. تمام وقت مفیدی که صرف آرایش مو و صورتم شده بیشتر از ۳ ساعت
نشد. همیشه فکر می‌کردم واقعا باید از صبح تا غروب را در آرایشگاه بمانی تا به آن
فرمی که می‌خواهی برسی. انگار صورت آدم برنج بود که باید دم می‌کشید یا خورش بود که
باید جا می‌افتاد. از این فکر خنده‌ام گرفت. میترا گفت: «نخند!» داشت

خط​ های صورتم را برای آخرین‌بار با کرم پودر پر می‌کرد. میتراگفت: «چند وقته
ازدواج کردی؟» صبر کردم کارش تمام شود. «۲ ماه، یعنی ۲ ماهه که رفتیم سرخونه
زندگیمون» میترا دورتر ایستاد و نگاهم کرد: «ولی امشب قشنگ‌تر شدی، مطمئنم» از جلوی
آینه کنار رفت. تمام این مدت سعی کرده بودم در آینه نگاه نکنم. از دیدن خودم جا
خوردم. از شب عروسی‌ام قشنگ‌تر شده بودم. گفتم: «کارت حرف نداره نازی راست می‌گفت.»
میترا خندید. گوشی همراهم را از کیفم درآوردم و دستم را روی اسم مسعود نگه داشتم: «منتظرترین
مرد دنیا بفرمایید.» خندیدم… «بیا دنبالم تموم شد.»

میترا با جعبه‌ای در دست‌هایش جلو آمد. معلوم بود زن زیبایی بوده اما برجستگی‌
پروتزی که توی گونه‌ها و لب‌هایش گذاشته بود، توی ذوق می‌زد و قیافه‌اش را مصنوعی
می‌کرد. «لنز؟» میترا در جعبه را باز کرد: «گفتی لباست مشکیه؟» سرم را تکان دادم.
لنز سبز را نوک انگشتش گرفت و دستش را جلو آورد: «بالا رو نگاه کن» . هر دو لنز را
گذاشت: «چند بار پلک بزن» پلک‌هایم را چند بار بستم و باز کردم. برگشتم طرف آینه،
عالی شده بودم!

لباسم را پوشیدم و حساب و کتاب کردم. از آنچه حساب کرده بودم خیلی بیشتر شد. به
خودم گفتم: «مگر چند تا برادر دارم؟ همین یک شبه دیگه!» میترا را بوسیدم و از تمام
کارمندهای آرایشگاه خداحافظی کردم. از پله‌ها پایین آمدم و دل توی دلم نبود تا عکس‌العمل
مسعود را ببینم. مسعود از ماشین پیاده شد. چشم‌هایش برق می‌زد: «اگه می‌دونستم
تبدیل به حوری می‌شی از دیشب می‌آوردمت آرایشگاه» اخم کردم: «لوس نشو» در ماشین را
باز کرد: «بفرمایید خانم محترم». به نظرم به تمام چیزهایی که از خدا آرزو می‌کردم
رسیده بودم. مسعود جلوی در تالار پیاده‌ام کرد و رفت تا ماشین را پارک کند. خودش هم
در آن کت و شلوار سرمه‌ای از شب عروسی خوش‌تیپ‌تر شده بود. دستی تکان دادم و از پله‌های
تالار بالا رفتم اما دردی پشت قرنیه چشم چپم می‌کوبید…

عروس و داماد تازه رسیده بودند. برادرم چشم غره رفت که چقدر دیر کردی. عروس لبخندی
زورکی زد. تمام مهمان‌ها جوری نگاهم می‌کردند که یعنی چقدر عوض شدی! دخترخاله‌ام
مینو زد به شانه‌ام: «این دیگه کیه؟» خندیدم: «مسخره!» چشمم درد می‌کرد. به مینو
گفتم: «چشمم درد می‌کنه» شیرینی را از توی دیس برداشت و گوشه لپش گذاشت: «تحمل کن،
بهش می‌ارزه.» هنوز با تمام مهمان‌ها سلام علیک نکرده بودم که دیدم دیگر نمی‌توانم
تحمل کنم. به دستشویی رفتم. چشم‌هایم قرمز و حالت‌شان عوض شده بود از بس اشک از چشم‌هایم
می‌آمد، دماغم سرخ شده بود و صورتم باد کرده بود مینو را صدا زدم. از تعجب خشکش زد:
«چرا این ریختی شدی؟» داد زدم: «کمک کن درش بیارم» مینو جلو آمد: «چشمتو باز کن»
چند بار سعی کردم اما نشد، لنز مثل سنگ توی چشمم فرو می‌رفت. مینو دو طرف پلک‌هایم
را کشید و گوشه لنز را گرفت و بیرون کشید.

اما سوزش چشمم قطع نشد. مینو دستمال کاغذی را تر کرد و زیر چشم‌هایم کشید. گریه‌ام
گرفت. مینو اخم کرد: «چه لوس! خب حالا مگه چی شده؟» کیف لوازم آرایشش را باز کرد: «بیا
دوباره آرایش کن. دیوونه.» سرم را چرخاندم: «نمی‌دونی چه دردی داره! نمی‌‌تونم اصلا
دستمو نزدیک چشمام ببرم.»

مینو روی چتری‌هایم دست کشید: «مهم نیست. بیا بیرون. اینطوری خیلی بده نیم ساعت
دیگه شام میدن.» بلند شدم و زیر چشم‌هایم دست کشیدم. انگار یک مشت خرده شیشه روی
قرنیه‌ام بود. مینو کمی رژگونه به صورتم زد: «بخند! مامانت گناه داره!» زورکی
خندیدم و از دستشویی بیرون آمدم.

همه جا تار بود. دلم می‌خواست چشم‌هایم را ببندم و چشم بسته راه بروم. همه مهمان‌ها
از دیدنم شوکه شدند. هیچ شباهتی به لحظه‌ای نداشتم که از آرایشگاه به تالار رسیدم.
مادرم جلو آمد: «همه دارن می‌گن دخترت گریه کرده؟ چی شد؟» درد هنوز بی‌رحمانه توی
کاسه چشمم می‌کوبید: «چیزی نیست. لنزها به چشمم نساخت الان بهتر میشم.» مادرم با
چشم‌هایی نگران دور شد و من سرم را به حرف زدن با مینو گرم کردم، از درد به خودم می‌پیچیدم
و لبم را گاز می‌گرفتم.

مینو به مسعود خبر داده بود که حالم خوب نیست. مسعود آمده بود جلوی در و اصرار داشت
مرا ببیند. همین که مرا دید جا خورد «چی شدی؟». چشمم را گرفته بودم و ناله می‌کردم.
رنگ مسعود پریده بود «می‌خوای بریم دکتر؟ برو مانتو بپوش بریم. نکنه بلایی سر چشمت
بیاد!» نمی‌خواستم عروسی برادرم خراب شود. گفتم: «چیزی نیست چندبار با آب بشورمش
بهتر می‌شه تو نترس» و بعد منتظر نشد چیزی بگوید. دویدم طرف دستشویی و چندبار چشمم
را شستم، اما فایده‌ای نداشت و از سوزش آن کم نشد. هیچ تصویری غیر از درد کوبنده آن
قرنیه و سروصداهای مزاحم و بی‌تابی خودم، از شب عروسی برادرم یادم نیست. دیروقت به
خانه رسیدیم. دو تا مسکن قوی خوردم و خوابم برد.

صبح با درد شدید بیدار شدم. مسعود رفته بود شرکت و من از این دردی که تمام نمی‌شد
کم‌کم داشتم می‌ترسیدم. به مسعود تلفن زدم. خیلی سریع خودش را رساند و نیم ساعت بعد
کلینیک بودیم. دکتر گفت: «چشم‌هایت آلوده شده» و سه‌، چهار نوع قطره داد و گفت بهتر
می‌شوم که نشدم. درد از نفس افتاد اما بعد ۲ روز فهمیدم بینایی چشم چپم به شدت کم
شده و آن‌وقت بود که حسابی ترسیدم. دکتر چشم‌هایم را با قطره‌ای شست‌و‌شو داد و
زیرلب گفت که ‌آلودگی لنزها بیشتر از حدی است که تصورش را می‌کرده همین حرف کافی
بود تا دنیا روی سرم خراب شود. آن شب تا صبح گریه کردم. مسعود بیدار می‌شد و دلداری‌ام
می‌داد که حتما بهتر می‌شوم و من از همه‌چیز دلخور بودم. چه می‌شد اگر لحظه آخر می‌گفتم:‌
«لنز نمی‌خواهم» چه وسوسه عجیبی است این زیباتر شدن، سر شدن، بهتر شدن در نگاه
ظاهری آدم‌ها به من! چقدر عروسی را برای مادر و برادر و همسرم زهر کرده بودم. چقدر
آن شب به میترا صاحب آرایشگاه بدوبیراه گفتم، به نازی که آدرس آرایشگاه را داده
بودم و به خودم که قدرت نه گفتن نداشتم و می‌خواستم تمام پول‌های کیفم را تقدیم
آرایشگری کنم که آن بلا را سر من در آورده بود باز هم معاینه، قطره‌های جورواجور
و درنهایت کم شدن بینایی چشم چپم تا مرحله‌ای که دکتر‌آب پاکی را روی دستم ریخت و
سرش را به علامت تاسف تکان داد «متاسفم چشم چپت به بیماری لاعلاجی دچار شده و هیچ
کاری از دست نه تنها من که هیچ دکتر دیگری برنمی‌آید.» همین کافی بود تا تمام ترس‌هایم
به واقعیت بپیوندد. مسعود سرش را پایین انداخته بود و نگاهم نمی‌کرد و از آن به بعد
بود که ورق برگشت.

چشم چپم کور شد. به همین سادگی!‌ همه دکترها حرفشان یکی بود و من چاره‌ای نداشتم جز
آنکه از دست آرایشگری که به اصطلاح نازی معجزه می‌کرد، شکایت کنم. رفتار مسعود سرد
شده بود. دیر به خانه می‌آمد. با من حرف نمی‌زد و اصلا آدم دیگری شده بود. یک بار
به خاطر لیوان چایی که سرد شده بود گفت که دیگر نمی‌تواند این وضع را تحمل کند و از
خانه بیرون رفت. چند روز بعد تقاضای طلاقش به دستم رسید.

از میترا بارها بازجویی کردند، هربار ادعا کرده بود که بی‌گناه است. گفته بود:«
لنزها را در بسته‌های پلمپ شده می‌خرم حالا اگه آلوده باشه از کجا باید بدونم. من
تا حالا صدتا از این لنزها رو برای مشتری‌هام استفاده کرده‌ام. چرا اونا کور نشدن؟
شاید این دختر دستش آلوده بوده و به چشماش زده من دیگه از بعدش خبر ندارم ولی می‌دونم
اون که مقصره من نیستم.» راست می‌گفت مقصر اصلی من بودم. با این حال پرونده در حال
جریان نه زندگی رفته مرا به من باز می‌گرداند و نه مسعود را و نه چشم چپم را! بعضی
‌وقت‌ها مرز میان خوشبختی و بدبختی چندسال است. بعضی ‌وقت‌ها چند روز و بعضی‌ وقت‌ها
فقط چند ساعت!‌ از زمانی که لنزها را به چشمم گذاشتم و خیال کردم رؤیایی‌ترین زن
روی زمینم تا آن درد لعنتی کمتر از یک ساعت فاصله بود. از آن شب بارانی که مسعود
کنار پنجره ایستاده بود و نور خیابان روی صورتش ریخته بود تا تنهایی این شب و
روزهای من، کمتر از یک ماه فاصله بود و حالا من اینجا ایستاده‌ام روبه‌روی اتاق ۲۱۹
دادسرا که قرار است سرنوشت مرا دوپاره کند.

«نمک‌نشناس! مرد باید پای تمام دردهای زنش بایستد» این را برادرم می‌گوید که زن
سالمی دارد و تازه زندگی‌اش را شروع کرده و دنیا برایش پر از رنگ‌های تازه است. «شما
باید بهش حق بدید! جوونه! می‌تونه دوباره شروع کنه! دلش نمی‌خواد زنی که یه چشمش
کوره مادر بچه‌هاش باشه، اگه پسرتون بود بهش حق نمی‌دادید؟» این را مادر مسعود می‌گوید
که پسرش را خوشبخت می‌خواهد. مادرم سر تکان می‌دهد و پدر به یکی از گل‌های قالی
آنقدر خیره می‌شود که می‌ترسم در همان حال سکته کند. در نقطه‌ای ایستاده‌ام که از
یادآوری گذشته و تصور فردا می‌ترسم. روزنامه‌ها خبر و عکس مرا منتشر کرد‌ه‌اند. از
این کار ابایی ندارم چون فکر کنم چند آرایشگاه شبیه آنکه من رفتم در این سرزمین
وجود دارد و چقدر احتمال دوباره اتفاق افتادن این قصه زیاد است. فکر می‌کنم شاید
اگر گزارشی از لنزهای آلوده در میان آن همه مجله خانوادگی که روی میز آرایشگاه بود
به چشم من می‌خورد، به‌طور حتم این قصه جور دیگری تمام می‌شد.

یاقوت

قلعه نویی: پولی نداریم که برای رضایتنامه نکونام به اوساسونا بدهیم

سرمربی تیم استقلال اعلام کرد این باشگاه برای دریافت رضایت‌نامه نکونام پولی ندارد که به باشگاه اوساسونا بدهد

برای مشاهده متن کامل خبر به ادامه مطلب بروید.

به گزارش تک ترین به نقل از فارس، امیر قلعه‌نویی در حاشیه تمرین امروز استقلال درباره شرایط این تیم گفت: «شرایط خوب است و ما در هفته پنجم تمرینی خود به سر می‌بریم. دو هفته تمرین بدنی انجام دادیم و دو هفته در ترکیه به دنبال آماده سازی بودیم. در تهران فشار تمرینات را کم کردیم و اکنون هم تمرینات تاکتیکی را انجام می‌دهیم.»

وی با بیان اینکه باید چند تشکر انجام دهد، گفت: «تشکر اولم از مردم است که با حضور خودشان به تمرینات طراوت می‌دهند. تشکر بعدی را از بازیکنان دارم که تاکنون بدون دریافت یک ریال با قدرت در تمرینات حاضر شدند.»

سرمربی آبی پوشان در مورد بازی روز جمعه با آلومینیوم هرمزگان در هفته اول لیگ تصریح کرد: «شروع لیگ همیشه مهم است. ما شناختی از آلومینیوم نداریم اما این تیم مربی خبره و با طراوتی دارد. من نمی‌دانستم میثاقیان روی نیمکت نیست اما این کار عدالت نیست. البته من خودم عادت دارم و دوستان مرا دوست دارند اما بگذارند میثاقیان روی نیمکت بنشیند. نمی‌دانم او چه کار کرده اما به سهم خودمان می‌گویم اجازه دهند روی نیمکت بنشیند.»

وی افزود: «ما به مرز آمادگی رسیده‌ایم و امیدوارم بازی خوبی شود. در این دیدار فریدون زندی به دلیل سه اخطاره بودن محروم است. یک سری کمبودها داریم اما تیم سرحالی هستیم و امیدوارم با بازی خوب رضایت هواداران را جلب کنیم.»

قلعه نویی در خصوص وضعیت نکونام گفت: «گویا دیروز نکونام قرارداد داخلی بسته و طبق توافقی که با باشگاه اوساسونا داشته باید خودش رضایت‌نامه‌اش را بگیرد. ما به اندازه سقف قرارداد با او به توافق رسیده‌ایم.»

سرمربی استقلال در مورد اینکه تکلیف فرهاد مجیدی چه شد، گفت: «در مورد مجیدی صحبتی با فتح‌الله‌زاده انجام دادم که یک صحبت درون باشگاهی است و لزومی ندارد آن را بگویم. قرار شده مجیدی بیاید اما فتح‌الله‌زاده به مالزی رفته و من خبری ندارم.»

وی درباره اینکه رویانیان مدیرعامل پرسپولیس به دنبال این است که لیگ در ماه رمضان فوتبال برگزار نشود، گفت: «باید سعی کنیم قانونمند باشیم. ما یک قانون شرع و یک قانون مدنی داریم. قطعا آنهایی که تصمیم به برگزاری بازی در ماه رمضان گرفته‌اند، استعلام‌های لازم را گرفته‌اند و اینکه بخواهیم در کار قانون دخالت کنیم، درست نیست، حتی من این را به خودم می‌گویم. یادم هست در سال ۸۷ میلادی در قطر که بودم در ماه رمضان بازی انجام می‌دادیم. به هر حال هر کشور شرایط خودش رادارد و حتما عزیز محمدی موقعی که تصمیم به بازی در رمضان گرفته استعلام لازم را هم گرفته است.»

قلعه‌نویی در خصوص اینکه آیا استقلال قصد دارد دروازه بان استرالیایی جذب کند، اظهار داشت: «ما دو گلر جوان خوب به نام‌های حسینی و ریش اصفهانی داریم اما مترصد این هستیم که یک دروازه بان آسیایی هم جذب کنیم.»

وی در پاسخ به سؤال خبرنگاری که پرسید با حضور دروازه بان استرالیایی عملکرد مهدی رحمتی تحت تاثیر قرار نمی‌گیرد، گفت: «رحمتی بازیکن استقلال است و در مورد جذب بازیکن ما تصمیم می‌گیریم. دیدید که ما حتی محمد محمدی هم جذب کردیم اما خودش گفت که می‌خواهد به راه آهن برود و حتی از من پرسید که ناراحت نمی‌شوم و من گفتم مسئله‌ای نیست. مبعلی هم دو ساعت مانده به پایان نقل و انتقالات گفت در تیم پیکان راحت‌تر می‌تواند به جام جهانی برسد. رحمتی هم جزو بزرگان استقلال است که در جمع کردن تیم به ما کمک می‌کند اما او هم مثل سایرین بازیکن است.»

قلعه‌نویی در پاسخ به سؤالی مبنی بر اینکه نکونام از چه زمانی در تمرینات شرکت می‌کند، گفت: «هر وقت نکونام با استقلال قرارداد ببندد در تمرینات شرکت می‌کند اما ما باید پول رضایتنامه او را به اوساسونا بدهیم.»

در این هنگام خبرنگاری از قلعه‌نویی پرسید که آیا این پول پرداخت می‌شود یا خیر، که سرمربی استقلال گفت: «پولی نیست که به باشگاه اوساسونا داده شود. اگر پولی به حساب باشگاه بود که آن را پرداخت می‌کردیم. ما تصمیم داریم دو جلسه تمرینات خود را زیر نور برگزار کنیم اما می‌گویند باشگاه بدهی دارد و نمی‌توانیم یا خواستیم وزنه بزنیم که باز هم این صحبت را کردند.»

قلعه‌نویی درباره اینکه مشکلات مالی به تیم حاشیه وارد نمی‌کند، گفت: «در جلسات هیئت مدیره که من نبودم مصوب شده بود یکسری آقایان اسپانسر جذب کنند و اگر می‌بینید تیم به مشکل خورده به این دلیل است که اسپانسر جذب نشده است. آقایان تلاش خود را کرده‌اند ولی چند روز مانده به شروع تمرین این قراردادها انجام نشده است و در نتیجه مسئولیت را خود آقایان رسولی‌نژاد و فتح‌الله‌زاده بر عهده گرفتند و گویا یکی از قراردادهای اسپانسر که مربوط به جلوی پیراهن است، بسته شده و این خبری بود که به صورت تلفنی رسولی‌نژاد به من داد.»

قلعه‌نویی در پاسخ به این سؤال که امسال شرایط استقلال نسبت به سال‌های گذشته سخت تر شده،‌ گفت: «اصلا این مدل استقلال برای من است. هر گاه استقلال پول دارد نمی‌گذارند که من تا ۱۰ کیلومتری این تیم هم بیایم. استقلال در دسته سوم بود برای من بود. استقلال در رده سیزدهم قرار گرفت باز این تیم نصیب من شد. من هم آمدم که کمک کنم. دیروز فتح‌الله‌زاده می‌گفت تعجب می‌کنم چه طور این بازیکنان در حال تمرین هستند چرا که سال‌های قبل اگر آن ها ۲۰۰-۳۰۰ میلیون تومان نمی‌گرفتند حاضر به تمرین نمی‌شدند. این بازیکنان هم به خاطر مردم است به تمرین می‌آیند نه به عشق قلعه‌نویی.»

تک ترین سایت ایرانی |دانلود اهنگ | دانلود فیلم | اخبار ایران و جهان | خبر ورزشی | عکس بازیگران | عکس فوتبالیست ها | اپدیت نود۳۲ |فال حافظ |استخاره | قیمت روز خودرو ها

دانلود اهنگ جدید علی تکتا به نام که خاموش

آهنگ جدید و فوق العاده زیبای علی زیبایی (تکتا) به نام کوه خاموش با کیفیت اورجینال

l ترانه سرا : هادی اصحابی – آهنگساز : علی تکتا – تنظیم کننده : امیر حیدریl

برای دانلود کافیست به ادامه مطلب بروید

ویروس دی ان اس , ویروسی که صد ها هزار رایانه را الوده کرده است , DNS changer

احتمال قطع دسترسی صدها هزار کاربر به اینترنت طی روزهای آینده

اطلاعات کامل در مورد این ویروس را در ادامه مطلب مشاهده فرمایید

این احتمال وجود دارد که یک ویروس خطرناک موجب قطع دسترسی صدها هزار کاربر به اینترنت در روز دوشنبه در سراسر جهان شود.
به گزارش فارس به نقل از تلگراف، این ویروس که DNS Changer نام دارد اولین بار در سال ۲۰۰۷ از راه رسید. ویروس یاد شده با نمایش تبلیغات ناخواسته و وادار کردن کاربر به کلیک بر روی آن برای طراح آن که اهل کشور استونی بود ۱۰ میلیون پوند درآمد به ارمغان آورد.

رایانه های آلوده شده به این ویروس کندتر شده و به یکی از اجزای شبکه بوت نت تحت کنترل این ویروس نویس هم مبدل می شدند.

اگر چه این ویروس بعد از مدتی کنترل شد، اما بررسی ها نشان می دهد که کرم های بعدی که بر اساس عملکرد این ویروس طراحی شدند با دستکاری دی ان اس سایت های مختلف کاربران اینترنت را به سایت های دیگری هدایت می کردند.

به عنوان مثال این کرم ها موجب می شدند کاربری که قصد مراجعه به یک کتاب فروشی آنلاین را دارد در عمل به یک سایت آلوده به بدافزار مراجعه کند. این سایت ها معمولا دارای انواع آگهی ها بوده و با کلیک کردن بر روی این آگهی ها هم درآمدهای کلانی به طراحان بدافزارهای یاد شده اختصاص می یافت.

مقامات امنیتی معمولا با شناسایی این سرورها و از کارانداختن آنها تلاش می کنند مشکل را حل کنند، اما مساله این است که با استفاده از این روش رایانه های آلوده شده به ویروس دی ان اس چنجر هم عملا دیگر قادر به اتصال به اینترنت نخواهند بود و تا زمانی که رایانه شان از ویروس یاد شده پاکسازی نشود در عمل به سمت سایت های میزبانی شده بر روی سرورهای از کار افتاده هدایت می شوند.

کارشناسان امنیتی هشدار داده اند که با شناسایی و از کار افتادن چندین سرور آلوده در روزهای آینده تا روز دوشنبه ۳۵۰ هزار نفر در سراسر جهان قادر به اتصال به اینترنت نخواهند بود.

کارشناسان هشدار می دهند که این رقم طی روزهای آینده به سرعت افزایش یافته و از مرز ۵۰۰ هزار نفر خواهد گذشت، امری که ممکن است به زودی یک معضل امنیتی جدی را در سراسر جهان ایجاد کند.

تک ترین سایت ایرانی |دانلود اهنگ | دانلود فیلم | اخبار ایران و جهان | خبر ورزشی | عکس بازیگران | عکس فوتبالیست ها | اپدیت نود۳۲ |فال حافظ |استخاره |

جدول حروف اختصاصی (شماره استاندارد) هر کشور که بر روی هواپیما نوشته می شود (مهندس حسن فراهانی)

منبع : علم هوانوردی و هواپیمایی(حسام الدین نوری)

جدول حروف اختصاصی (شماره استاندارد) هر کشور که بر روی هواپیما نوشته می شود

در زیر جدولی را تهیه کرده ایم که در آن نام هر کشور بهمراه علامت اختصاصی 
آن که در کل جهان شناخته شده است قرار گرفته است این حروف روی بدنه
هواپیما و معمولا در قسمت انتهایی نوشته می شود که دو حرف اول نشان دهنده
نام کشور است که در زیر در جدول آورده شده است و بقیه حروف بعد از خط فاصله
مشخص کننده نام ایرلاین و پلاک اختصاصی آن هواپیما در آن ایرلاین
است …

در ادامه مطلب

بازگشت به صفحه اصلی وبلاگ مهندسی عمران راه و ساختمان(مهندس حسن فراهانی)

مهندسی عمران راه و ساختمان

افرادی که صورت جوان دارند بیشتر عمر می کنند

مطالعات نشان می دهد افرادی که از موهبت صورتی جوان برخوردارند احتمالا بیش از کسانی که پیرتر از سن خود به نظر می رسند عمر می کنند.

دانشمندان دانمارکی می گویند: شادابی طبیعی صورت نشانه ای برای پیش بینی طول عمر است. محققان از پرستاران، مربیان و همتایان خواستند سن دوقلوها را از روی عکس آنها حدس بزنند. بر اساس این مطالعه کسانی که صورتی جوان تر داشتند در بسیاری موارد از همزادی که پیرتر به نظر می رسید بیشتر عمر کردند.

محققان همچنین به یک توضیح بیولوژیکی ممکن برای این پدیده رسیده اند. قطعات مهم DNA به نام تلومرها که توانایی سلول ها را برای تکثیر نشان می دهد از عوامل تعیین کننده شادابی چهره است.

تصور می شود تلومری که کوتاه تر است بر روند سریع تر پیری دلالت دارد و به شماری از بیماری ها پیوند زده شده است.

عکس دوقلوهایی که در این مطالعه شرکت داشتند در دهه ۷۰، ۸۰ یا ۹۰ گرفته شد. در طول این مطالعه که طی دوره ای ۷ ساله تحت هدایت «کار کریستنسن» از دانشگاه جنوبی دانمارک انجام شد، محققان دریافتند که هر چه اختلاف در برداشت از سن دوقلوها بیشتر باشد احتمال آن که دوقلویی ظاهری پیرتر داشته باشد بیشتر است.

پروفسور کریستنسن گفت: «ممکن است افرادی که زندگی سخت تری داشته اند زودتر بمیرند و صورت آنها منعکس کننده زندگی شان است.»

این محقق گفت: برداشت ها از سن یک فرد (که محققان عموما از آن به عنوان نشانه ای کلی از سلامتی استفاده می کنند) یک نشانگر بیولوژیکی قوی از پیری است که برای پیش بینی طول عمر پس از ۷۰ سالگی به کار می آید.

منبع: نشریه زیبایی شماره ۵۸

مجله خبری

۳ اشتباه که مردان را از شما دور می کند!

گاهی اوقات زیاده روی در کارها نتایج عکس می دهد در حالی که خود ما از آن بی خبریم. اعتدال در آرایش کردن یکی از مقولاتی است که بسیاری از خانم ها آن را رعایت نمی کنند. آرایش زیاد نه تنها آنها را جذاب نمی کند بلکه از زیبایی چهره شان نیز می کاهد.

۱- عطر زدن زیاد

اگر از آن دسته خانم هایی هستید که زیاد عطر می زنید و به اصطلاح با عطر دوش می گیرید باید بدانید که همسرتان را از خود دور می کنید. مردان دوست ندارند در کنار زنی باشند که بوی تند عطر وی، آنها را آزار دهد.

۲- گذاشتن مژه های مصنوعی

خانم ها با دیدن هنرپیشه های مشهور و خواننده های زیبا دوست دارند مانند آنها مژه های پرپشت داشته باشند. اما باید بدانید زمانی که شما آرایشی ملایم و طبیعی داشته باشید در نظر دیگران جذاب تر خواهید بود.

مژه های مصنوعی بلند فقط چش های شما را از حالت طبیعی خارج می کند در حالی که شما می توانید با انتخاب یک ریمل مناسب، مژه های خود را زیباتر نشان دهید.

۳- زدن کرم پودر و پنکیک زیاد

زدن لایه های زیاد کرم پودر روی صورت و رنگ آمیزی کردن آن با رنگ های متفاوت رژگونه و سایه چشم، سن را زیاد نشان می دهد و از طبیعی بودن آرایش می کاهد.

خانم هایی که این گونه آرایش می کنند باید بدانند که همسرشان ترجیح می دهد آنها آرایش ملایمی داشته باشند.. مردان دوست دارند هنگامی که به چهره همسرشان نگاه می کنند؛ پوست طبیعی آنها را ببینند و نه لایه های کرم پودر را.

منبع: نشریه زیبایی شماره ۵۸

مجله خبری

دانلود ۸۹ مهارتی که امنیت و آسایش زندگی شما را تامین می کند

برای اولین بار در ایران سایت وطن دانلود شما را به دیدن یک مجموعه کاربردی بی نظیر دعوت می کند.

یک مجموعه بی نظیر،یک مجموعه که سن و سال برایش تعریفی ندارد.همه بایستی این موارد را دیده و در زندگی روزمره اشان استفاده کنند.

هر کس می خواهد در خانه خود امن باشد.همه ما می خواهیم از حوادث پیشگیری کنیم.به عبارتی همه ما می خواهیم یک محفل گرم و صمیمی به همراه آرامش برای خانواده،دوستان و اطرافیان ایجاد کنیم. Shell Busey به شما نحوه بازسازی و چالش هایی که  احتمال دارد هر صاحب خانه ای روبه رو شود را ارائه و نحوه جلوگیری از حوادث مختلف را آموزش می دهد. شل در این مجموعه آموزشی بی نظیر با ۸۹ مهارت زندگی شما را می کند.

۱٫چگونه و چرا باید سقف خود را عایق صوتی کنیم.

۲٫چگونگی نردبان های خود را محکم سازی کنیم

۳٫چگونه درهای خود را ایمن کنیم.

۴٫چطور صدای جیر جیر در ،کمد صندلی رو بر طرف کنیم

۵٫چطور مواد پاک نشدنی رو کف و موزاییک آشپزخانه را پاک کنیم.

۶٫چطور با چوب ابزاهای مختلفی بسازیم.

۷٫چطور رطوبت زمین و هوا رو بسنجیم

۸٫چطور از لغزش فرش جلوگیری کنیم

۹٫چطور  از ناخن های خود در کارهای روزمره استفاده کنیم

۱۰٫چطور از اسراف آب در خانه جلوگیری کنیم

و ۷۹ مورد دیگر که منتظر شماست

 

دانلود رایگان | وطن دانلود

بستنی که اصلا آب نمیشود !

بستنی یک خوراکی خوشمزه است که طرفداران بسیار زیادی را نقاط مختلف دنیا دارد. یکی از مهمترین مشکلات در مورد بستنی ها آب شدن آنها است. اما ظاهرا چینی ها برای این مشکل راه حلی یافته اند و توانسته اند بستنی را تولید کنند که آب نمی شود. این بستنی که امروزه در بسیاری از فرشگاه های کشور چین یافت می شود با نام تجاری ” موز ” به بازار ارائه شده است.

بقیه در ادامه مطلب

یک روکش زرد به همراه پوشش وانیلی در داخل این بستنی وجود دارد و از لحاظ ظاهری تفاوتی با سایر بستنی های موجود در دنیا ندارد.

 

 

یک خبرنگار ژاپنی که به چین سفر کرده است سعی می کند تا در یک روز گرم این بستنی را آزمایش کند. او در ابتدا بستنی را از پوشش خود خارج کرده و در مقابل آفتاب قرار می دهد. پس از مدتی وی بستنی را بر روی پوشش آن گذاشته و بر روی سطح پیاده رو رها می کند. هر چه زمان می گذرد باز هم خبری از آب شدن بستنی نیست. نهایتا پس از ۳ ساعت انتظار خبرنگار مورد نظر خسته شده و متقاعد می شود که این بستنی آب نمی شود.

به گزارش باشگاه خبرنگاران،این که چگونه این بستنی در این هوای گرم آب نمی شود یک راز بزرگ تجاری است که به نظر شرکت چینی سازنده آن هیچگاه آن را فاش نخواهد کرد.

تک ترین سایت ایرانی

عکسهای قدیمی از افغانستان که هیجا دیده نشده !

 

لیام فاکس، وزیر دفاع وقت بریتانیا، تقریبا دو هفته قبل در دیدار از افغانستان گفت: «نیروهای ما به افغانستان نرفته‎اند تا نظام آموزشی را در یک کشور از هم گسیخته قرن سیزدهمی اصلاح کنند»

بقیه در ادامه مطلب

 

به گزارش تک ترین به نقل از سایت تردید، هر کسی با شنیدن این جمله از یک وزیر بریتانیایی قبل از تردید در درستی یا نادرستی آن از لحن غیر دیپلماتیک و پرخاشگرانه آن شگفت زده می‌شود.

 

شاید انتظار زیادی باشد اگر از آقای فاکس بخواهیم اندکی تاریخ قرنهای نخست هجری را بخواند تا با نقش پررنگ افغانستان در شکل گیری تمدن مشرق زمین آشنا شود. اما فکر نمی‎کنم دانستن تاریخ نیم قرن اخیر این کشور انتظار بالایی از لیام فاکس باشد. آن هم زمانی که نیروهای تحت فرمانش در اداره این کشور سهم دارند.

 

وب سایت مجله سیاست خارجی (فارین پالیسی) تصویرهایی از این کشور در دهه ۱۹۶۰ میلادی منتشر کرده است که احتمالا برای بسیاری از جمله آقای فاکس جالب باشد.

تصاویری از افغانستان مدرن و پیشرو در روزهایی که هنوز شوروی و آمریکا و بریتانیا پایشان به این کشور باز نشده بود.

 

آزمایشگاهی در یک مرکز تحقیقات واکسن

جوانان افغان در برنامه‎های پیشاهنگی

مادران و کودکان در پارک

نیروگاه آبی تولید برق

شرکت نساجی گلبهار

پوشش مدرن زنان و سیستم حمل و نقل عمومی

امواج رادیو کابل از آفریقای جنوبی و اندونزی در دسترس بودند

رژه سربازان

 

تک ترین سایت ایرانی

مرد سه پایی که یک ورزشکار بود !

تک ترین : فرانچسکو لنتینی که به وی لقب بازین سه پا را داده اند، در یک خانواده ۱۳ نفره به دنیا آمد. وی با وجود داشتن ۳ پا حتی اسکیت سواری نیز می کرد.

بقیه در ادامه مطلب

 

هنگام تولد بدن لنتینی بسیار عجیب بود او دارای ۲ پای بزرگ و یک پای کوچک پشت رانش که بعدها رشد کرد و به پای سومش تبدیل شد.

 

وی پس از مدتی به خانه معلولین انتقال داده شد و در این خانه یاد گرفت راه برود، قدم بزند و حتی اسکیت سواری کند.

 

وی در سن ۷۷ سالگی در گذشت.

 

منبع : خبرنگاران جوان

تک ترین سایت ایرانی