سیاوش مفیدی تا به حال با همسر و فرزندش در هیچ مجلهای حضور نداشته و میشود گفت این اولین گفتوگوی خانوادگیآنهاست. نکته جالب این گفتوگو در این است که شیوا سلیمی، همسر وی نیز از شاگردان استاد سمندریان بوده اما ۱۷سال قبل که با هم ازدواج کردند ترجیح داده که حضور مستقیم بر تربیت علی مفیدی پسرشان داشته باشد وبه همین دلیل از فضای بازیگری فاصله گرفته؛ با این حال از صمیم قلب میگوید: دوست دارم سیاوش روزبهروز موفقتر شود و سختیهای کار او را تحمل میکنم.
چرا مستند شوک؟
جدیدترین کاری که در حال حاضر دارم یک فیلم سینمایی است با برادر آقای اطیابی که در شمال کار میکنیم و کار کودک است و مستند شوک. مستند شوک چند سالی است که پخش میشود. در بعضی از قسمتها مجری هست و در بعضی از قسمتها مجری نبود. یک قسمت شهاب حسینی برنامه را اجرا کرد، رامین راستاد و بعد یک مجری ثابت آوردند. یک قسمتی به نام رانندگی ایرانی ساختند و با من تماس گرفتند و من نیز قبول کردم چون شوک را دیده بودم و آن را دوست داشتم برای اینکه برنامهای چالشی است و سعی آن بر این است که مشکلات و معضلات جامعه را به تصویر بکشد تا آنجایی که خط قرمز تلویزیون اجازه بدهد.
در قسمت رانندگی ایرانی خط قرمزها کمتر بود. برنامه در مورد فرهنگ ایرانی در رانندگی بود. همانطور که ما میگوییم فیلم فارسی، یک رانندگی هم داریم به نام رانندگی ایرانی که با همه دنیا متفاوت است و متاسفانه حرکتهای پرخاشگرانه ما در حین رانندگی خیلی زیاد و غیرقابل کنترل است. من در برنامه هم گفتم در ایران رانندگی شبیه نبرد گلادیاتورهاست و همه میخواهند در یک مبارزه برنده شوند. ما پشت فرمان دشمن هم میشویم و این خیلی غمانگیز و تاسفبار است. قسمت بعدی در مورد تخریب محیط زیست و معضل زمینخواری در ایران بود که آن هم پخش شد.
سوژهها هم معمولا با نظر من و تهیهکننده، کارگردان و بقیه بچهها گروه انتخاب میشود و مدیر شبکه، مدیرگروه و سازمان هم نظر میدهند که سوژه قابل پخش و تولید است یا نه. در صورتی که مورد تایید باشد ما کار را آغاز میکنیم. در حال حاضر قسمتی را تهیه میکنیم با سوژه اعتیاد به موادمخدر صنعتی مثل شیشه. من خودم فقط اجرا نمیکنم، تحقیق میکنم تا با سوژه آشنایی داشته باشم و بتوانم با تسلط برنامه را جلو ببرم و باید بر موضوع و فردی که در این زمینه درگیر است اشراف داشته و ذهنیت داشته باشم. کنگره شصت جایی است برای ترک اعتیاد. بعضی جاها سمزدایی میکنند و بعضی جاها روی ذهن فردی که درگیر است کار میکنند. سمزدایی بخش کوچکی از کار است. شیشه، اسید و کراک قابل ترک هستند و باید سمزدایی شوند تا سم از بدن خارج شود اما مهمترین قسمت کار باقی میماند و آن هم قسمت روحی فرد درگیر است؛ یعنی کسی که میخواهد ترک کند باید جهانبینی و زندگیاش را تغییر دهد.
فقط نکشیدن ماده مخدر فرد را سالم نمیکند؛ تریاک و هروئین یک طرف و مواد صنعتی یک طرف دیگر هستند؛ دسته دوم به ذهن آسیبهای بیشتری میزنند. مهندس طاهری که مسئول این کنگره است قدم بزرگی در این زمینه برداشته و آدمهای زیادی در اینجا به سلامت کامل رسیدهاند. خیلیها هم آمدند و وسط راه جا زدهاند و ادامه ندادند اما خیلیها را هم میشناسم که ترک کردند و زندگی عادی دارند.
متاسفانه آدمهای تحصیلکرده زیاد درگیر اعتیاد میشوند
نمیدانم جدیدا چرا مد شده که دانشجوها ادعا میکنند برای شب بیدار بودن و درس خواندن یا برای تمرکز بیشتر و شبهای امتحان میتوانند با موادمخدر موفقتر باشند؟ آخر مگر میشود که یک فرد تحصیلکرده تشخیص ندهد که موادمخدر آسیبهای غیرقابل جبرانی دارد؟ کلمه تفریحی هم که در بین معتادها زیاد شنیده میشود. کسی که ۲بار موادمخدر مصرف کند معتاد است و تفریح یعنی کوه، فیلم، ورزش نه کشیدن موادمخدر. این توجیه است بدن که به مواد مضر عادت کند دیگر نامش را میگذاریم معتاد و باید به درمان ریشهای فکر کنیم.
فرد معتاد باید خودش بخواهد تا ترک کند
شخص معتاد خودش مهمترین نقش را در به دست آوردن سلامت دارد. همانطور که اطرافیان باعث اعتیاد نمیشوند به همان نسبت هم نمیتوانند عامل ترک باشند.
به نظر من خود آدمی که گرفتار شده باید به جایی برسد که تصمیم به سلامت دوباره بگیرد. در این قسمتی که درحال تولید آن هستیم با پسر جوانی صحبت میکنیم که به شیشه، اسید و هروئین اعتیاد داشته؛ روزی ۵گرم هروئین و یک گرم شیشه و اسید. اما اکنون این پسر ترک کرده. قبل از حرف زدن از او پرسیدم قصه همان قصه درک نکردن پدرومادر و رفیق ناباب بود؟ گفت نه. همه اینها توجیه است. خود فرد معتاد میشود خود فرد هم ترک میکند چرا گناه و خطای خودم را گردن دیگران بیندازم؟
چه میکنیم که برای هم تکراری نباشیم
ما برای هم تکراری نشدیم. زندگی را با صداقت شروع کردیم و هر روز نسبت به دیروز یکدیگر را بیشتر دوست داریم. اینکه میگویند زندگیهای هنری تداوم ندارد اصلا درست نیست. این ربطی به هنر ندارد. هر دو نفری که عاقلانه یکدیگر را انتخاب کنند و صادقانه ادامه بدهند قطعا همیشه با هم هستند و اگر غیر از این باشد به جدایی ختم میشود، چه هنرمند باشند و چه نباشند. من یک خانم هستم و درک میکنم که سختی زیادی روی شانه مردهاست. دلیل اصلی اختلافات، روابط خارج از خانواده است که آدمها تنوعطلب هستند. جامعه نباید رو به این سو پیش برود. این ربطی به شغل ندارد.
سیاوش: این قضیه روابط خارج از خانه و خانواده ربطی به هنرمند بودن ندارد. یک کارمند یا یک خلبان هم میتواند این خطا را انجام دهد. اما دیده نمیشود چون هنرمندها زیر ذرهبین مردم هستند پس خطاهایشان هم بیشتر دیده میشود و این را عمومیت میدهند که زندگی هنری دوام ندارد و من کاملا با این حرف مخالف هستم. اینکه میگویند سینما کثیف است نه عزیز من! فرد خودش کثیف است و گناه را به گردن محیط میاندازد. جدیدا هم یک عده از همکاران ما از سینما حرف میزنند و هتک حرمت میکنند و تا خودشان کم کار میشوند سینما و آلودگی آن را به میان میکشند و تا پیشنهاد خوب میگیرند دوباره برمیگردند. اگر سینما آلوده است پس چرا شما ۱۰، ۱۵ سال است که از این حرفه پول در میآورید؟ کلیپ کار میکنید و دیگران و محیط کار و همکاران را زیر سؤال میبرید. این کار زشتی است.
شیوا: من در ایران زندگی کردم و نمیدانم آیا جاهای دیگر هم همینطور است یا نه…. هنرمندان خودشان، خودشان را زیر سؤال میبرند و حرف درست میکنند. همه چیز بستگی به خود فرد دارد. در هر محیطی پیشنهاد بد و خوب وجود دارد. آدمها باید خودشان با وجدان باشند و مسیر درست را انتخاب کنند.
سیاوش: به قول بهرام رادان اگر سینما آلوده است، آقا یا خانم بازیگر! خب شما آن را رها کنید و شغل دیگری داشته باشید… فرهنگ ما خیلی دچار مشکل شده و این جای تاسف دارد..
من هم بازیگر هستم و هم تور لیدر
سیاوش: من اولین کار تلویزیونیام با حسین محباهری بود به تهیهکنندگی خانه ادبیات و دومین کار من با حمید جبلی بود. یک سریال تلویزیونی به نام« غبار نور»را کار کردم و بعد از چند سال تور لیدری را تجربه کردم. باجناقم مرا با این حرفه آشنا کرد. شغل فعال و جالبی است که یک سالی است آن را انجام ندادهام اما در واقع شغل دوم من همان تور لیدری است.
۱۷ سال است که ازدواج کردهایم…
شیوا سلیمی هستم؛ متولد ۱۳۵۳٫ ما ۱۷سال است که ازدواج کردیم. ما هر دو شاگرد آقای سمندریان بودیم. من و سیاوش یک ماه با هم همدوره بودیم. ۲ هفته با هم یک اتود زدیم.
من با یکی از همکلاسیهایم قرار شد نمایش کوتاه کار کنم و دوست که کارگردانی کار را بر عهده گرفته گفت من یکی از پسرها را به تو برای این نمایش معرفی میکنم که خیلی موجه است و آن فرد موجه همین آقا سیاوش بود.
۲ هفته کار کردیم، یک اجرا هم در دانشگاه تهران با هم داشتیم. کارگردان نامش مینا بود از بچههای دانشگاه تهران؛ سال ۷۴٫ از بچههای کلاس ما شهاب حسینی، نیما رئیسی، ستاره اسکندری، پارسا پیروزفر، خدا بیامرز پیمان سنندجیزاده، یوسف تیموری بودند.
ما ۳، ۴ ماه بعد نامزد شدیم و ازدواج کردیم. من ۲۱ ساله و سیاوش ۲۷ ساله بود سیاوش متولد ۴۸ است. ۵ سال بعد از ازدواج علی پسر ما به دنیا آمد. زمانی که ما با هم ازدواج کردیم، پیشنهاد کار هم گرفتم و پدرم اجازه فعالیت بیشتر به من نداد. پدرم وقتی به کلاسها میرفتم فکر نمیکرد قضیه جدی شود ولی جدی شد و من هم به نظر پدرم اهمیت دادم و فقط تئاتر کار کردم. سیاوش هم بعد مخالفت کرد و من هم ادامه ندادم.
وقتی فکر میکنم میبینم که الان دیگر دلم نمیخواهد، علی را تنها بگذارم و میخواهم روی تربیت او کامل نظارت داشته باشم. ما همرشته بودیم و من کار را کنار گذاشتم اما اصلا غصه نمیخورم و دلم میخواهد سیاوش روز به روز موفقتر شود. من همان زمان به عنوان گریمور وارد کار شدم اما فضا را دوست نداشتم وکلا هنر را کنار گذاشتم.
زندگی ما هیجان دارد
سیاوش: همیشه دنبال زوایای تازه در زندگی هستم. دنبال نگاه تازه و دید تازه هستم که بتوانم طراوت زندگیام را حفظ کنم. کار خاصی انجام نمیدهیم اما دنبال نگاههای تازه هستیم و همیشه به هم محبت میکنیم. کار خارقالعادهای نمیکنیم اما با یک هدیه خریدن، خرید رفتن، ایجاد موقعیتهایی که به همدیگر شادی و نشاط بدهیم تلاش میکنیم که دچار روزمرگی نشویم؛ حتی با یک دور زدن ۲ نفری در خیابان، قدم زدن و شرح کارهای روزانه، پیامک زدن، تماسهای کوتاه و بامحبت و… باعث میشود زندگی ما هیجان داشتهباشد.
شهرت هم عواقبی دارد…
شیوا: به علت این که همه سیاوش را در خیابان میشناسند یکسری محدودیت داریم. زمانی که بیرون میرویم گاهی محدود میشویم و کار زیاد سیاوش هم باعث میشود که کمتر با هم باشیم. اما وقتی کم کار کند روحیهاش به هم میریزد البته وقتی سرکار نباشد، فوتبال بازی میکند.
سیاوش: من از بچگی فوتبال دوست داشتم و درحال حاضر با بچههای بازیگر و خواننده یک تیم درست کردهایم و در آن مشغول بازی هستیم. (تیم سینما و موسیقی)
اگر بچهها هم دوست دارند، میتوانند عضو تیم ما شوند. عارف لرستانی، کامبیز دیرباز، سام درخشانی، برزو ارجمند، مهدی صبایی، یزدان تهرانی، شهاب عباسی، آرش میراحمدی، جواد رضویان، محسن تنابنده، فرهاد جم، هومن سزاوار و… من هافبک بازی میکنم البته درحال حاضر آسیب دیدهام و در حال فیزیوتراپی هستم…
برای تربیت علی زیاد وقت میگذاریم
سیاوش: من پسرمان علی را سر ورزش و گاهی فیلمبرداری هم میبرم. زحمت درسی و کلاسهای علی با شیواست اما تایم آزاد که دارم حتما برای پسرم وقت میگذارم و او را با خودم به جمعهای مردانه میبرم. البته او را زیاد سر فیلمبرداری نمیبرم. در یکی، دو تا آیتم خندهبازار بازی کرد. دلم نمیخواهد در کودکی آلوده کار شود اما من مانع کار علی نمیشوم.
شیوا: من دلم نمیخواهد علی بازیگر شود. اصلا دلم نمیخواهد مشکلاتی که سیاوش داشت علی هم داشته باشد، البته سیاوش جاده را هموار میکند و علی راحتتر میتواند به هدفش برسد اما در آخر فعالیت او بهایی ندارد شاید مشکلات در دوره او بیشتر از امروز هم باشد و شاید هم نباشد. اما در کل دوست دارم رشته اصلی و حرفه دیگری داشته باشد که درآمدش از آن راه باشد و اگر خواست بازیگری را هم انجام دهد. بازیگری حرفه جالبی است و یک چهره برای مردم محبوب و مورد توجه است اما این همه داستان نیست او باید درس بخواند و شغل پولسازی داشته باشد اگر بازیگری را هم انجام داد آن موقع راضی هستم… آینده و امنیت شغلی علی برایم مهم است.
علی موسیقی را شروع کرده و پیانو هم مینوازد… هرکلاسی که دوست داشته باشد او را میبرم تا در آینده خودش تصمیم بگیرد که میخواهد چه رشتهای را ادامه بدهد…
دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها