بهانه مصاحبه ما با احسان خواجهامیری میتوانست خیلی چیزها باشد؛ از فراهم کردن شرایط انتشار آلبوم جدیدش تا آلبوم تازه «پدر» که همین چند روز پیش وارد بازار موسیقی شد، تا دوباره نام احسان خواجهامیری و پدرش را روی زبانها بیندازد …
بهانه ما اما برای نشستن پای صحبتهای او اتفاق دیگری بود؛ احسان در نظرسنجی مجله به عنوان محبوبترین خواننده پاپ انتخاب شد تا گفتوگوی ما یک موضوع کاملا ویژه داشته باشد. در یکی از آخرین روزهای اردیبهشتماه در منزل احسان خواجهامیری مهمان بودیم؛ او و همسرش میزبانهای مهربانی بودند و ۴ساعت تمام جواب سؤالهای ما را با آرامش و حوصله دادند، سؤالهایی که از هر دری پرسیده شد؛ از آلبومهای موسیقی، ارتباط با پدر، داستان زندگی مشترک و همه اخبار ریز و درشتی که در تمام این سالها در اطراف خواننده مورد علاقه شما وجود داشته؛ جواب تمام این سؤالها را از زبان احسان خواجهامیری بخوانید.
اولین کارهایی که کردم
اولین مصاحبه مطبوعاتیام را خوب به یاد دارم؛ در مجله «رخصت پهلوان». آن زمان اول دبیرستان بودم و این مصاحبه به دلیل کلیپی بود که برای پدرم ساخته بودم، فقط کار آهنگسازی انجام میدادم. اوایل که کار میکردم به دلیل شنیده شدن و دیده شدن آلبوم، کار نمیکردم، به عشق خود کار، تلاش میکردم. یادم میآید پدرم یک دوربین فیلمبرداری از خارج برایم خریده بود و من هم کارهای او را برایش کلیپ میکردم.
پدرم دوست نداشت من راه او را بروم
قرار نبود که من خواننده شوم و کاملا به طور اتفاقی پا به این مسیر گذاشتم. نه اینکه اصلا برنامهریزی برای این کار نداشتم نه، منظورم این است با این تفکر که باید تمرین کنم، کنسرت اجرا کنم و کسب درآمد برایم شود نبود، بهدلیل عشقم به موسیقی این کار را از کودکی دنبال کردم. بعدها متوجه شدم از این علاقهام به موسیقی میشود پولی هم درآورد. پدرم دوست نداشت که من خواننده شوم، میگفت، تا دانشگاه در رشته مهندسی قبول نشوم حق خوانندگی ندارم اجازه نداشتم که در رشته موسیقی تحصیل کنم و فقط اجازه تحصیل در رشته مهندسی را داشتم روزی که دانشگاه قبول شدم دو ماه بعد اولین آلبومم را منتشر کردم. ترس پدرم از گذشته خودش بود، دوست نداشت آن اتفاقهایی که برای خودش پیش آمده بود برای من هم اتفاق بیفتد. پدرم آنقدر از خوانندگی صدمه دیده بود و ناملایمات متعدد را در جامعه موسیقی تجربه کرده بود که دوست نداشت من هم همان راه را دنبال کنم.
فکر نمیکردم به این جایگاه برسم
اوایل برای خوانندههای دیگر آهنگسازی میکردم. برای پدرم در ۱۶ سالگی یک آلبوم از آهنگهای قدیمی خودش جمعآوری کردم و یکی، دو آهنگ هم خودم ساختم. برای خوانندههایی که میخواستند تمرین کنند میخواندم اما آنها با اینکه سن من خیلی کمتر از آنها بود، نمیتوانستند همان کار را که من میخواندم تکرار کنند. هرچه تلاش میکردند نمیتوانستند. خیلیها هم به من میگفتند که چرا خودم نمیخوانم. در نهایت آنقدر تشویقم کردند تا کمکم به این سمت کشیده شدم. باید اعتراف کنم هیچ وقت فکر نمیکردم به این جایگاه برسم و خواننده معروفی شوم که کنسرتهای متعدد برگزار میکند. در سال ۸۱ که من کارم را تازه شروع کردم فقط یکی، دوکنسرت برگزار میشد. فضا، فضای امروز نبود که موزیسین درآمدی به دست بیاورد و کنسرتی برگزار شود. اولین کنسرتهای پاپی که با تماشاگر زیادی برگزار شد. البته باید بگویم همیشه نیاز به برگزاری این کنسرتها وجود داشت اما به این نیازها کمتوجهی میشد.
ریاضی در زندگی کمکم کرد
در رشته مهندسی کامپیوتر تحصیل کردم و فکر میکنم ریاضی صددرصد توانسته در زندگی به من کمک کند. اینکه چطور قدم بردارم و برایند یکسری از اتفاقها چطور پیش میرود؛ به نظر من زندگی ریاضی است. زندگی دو دو تا چهار تا انجام دادن است. اینکه شما کاری را انجام میدهی و کاری را انجام نمیدهی و بعد از آن، یک نتیجهای میگیری و این خود معادلات ریاضی است. همین ریاضی باعث شد من با برنامهریزی پیش بروم. من هیچ وقت خوانندهای نبودم که با یک آلبوم منفجر شوم و به قول خودمان بترکانم. من آرامآرام پیش رفتم. آلبوم اولم که به بازار آمد ۱۰۰ هزار نسخه به فروش رسید و آلبوم دومم ۱۲۰ هزار نسخه و همینطور کمکم برای موفقیتم تلاش کردم و مجموعه کارهایم باعث شد احسان خواجهامیری بشود احسان خواجهامیری، نه فقط با یک ترانه.
داستان عجیب آشنایی و ازدواج
فرقهای من با پدرم
برخلاف من که محافظهکار و حسابگر هستم پدرم اصلا اهل حسابگری نیست. خیلی وقتها از پدرم پرسیدهام: «پدر، ترانه آهنگت را چه کسی ساخته است» او جواب میدهد نمیدانم، چه فرقی میکند. آن وقت من برای یک بیت ترانهام دو ماه معطل میشوم. باید بگویم اصلا موافق آن سبک زندگی کردن نیستم.
داستان آشنایی و ازدواج ما
لیلا: شایعه راجع به ازدواج ما واقعا زیاد بود. ما خیلی اتفاقی در سال ۸۳ با هم آشنا شدیم و بعد از ۵ سال آشنایی، ازدواج کردیم.
احسان: من دوست داشتم زودتر ازدواج کنم اما میترسیدم.
لیلا: خب ازدواج برای ما ترسناک بود. چون هر دوی ما سن و سال کمی داشتیم روز عقد هر دو بهتزده بودیم و باورمان نمیشد.
احسان: سال اول که با هم آشنا شدیم خانوادههای ما هم رفتوآمد پیدا کردند و از ابتدا قرارمان این بود که بعد از آشنایی بیشتر ازدواج کنیم.
بدون همسرم نمیتوانمزندگی کنم
این دو دو تا چهار تا کردن در کل زندگی من وجود داشت حتی برای ازدواجم. البته دو دو تا چهارتایی که احساسم در آن دخیل بود. یک مثل قدیمی همیشه بوده با کسی زندگی کن که نتوانی بدون او زندگی کنی. من با اینکه از ازدواج ترس داشتم اما دیدم بدون لیلا (همسرم) نمیتوانم زندگی کنم.
آهنگی که احسان برای من ساخت
احسان: من برای ازدواج با لیلا همه کلیات و جزئیات را با هم در نظر گرفتم.
لیلا: رفتار و شخصیت احسان باعث شد بخواهم با او ازدواج کنم و به نظرم رفتار خوب یک فرد از هر چیز دیگری برای زندگی مهمتر است.
احسان «با خنده»: یعنی تیپ و قیافه من را نمیپسندی.
لیلا: احسان یک ترانه به من هدیه داده که فقط من و خانوادهام آن را شنیدهایم. کاری است که به نظر من از همه آهنگهای احسان احساسیتر است.
احسان: یک شب ساعت ۱۲ شب آهنگ «هرچی آرزوی خوبه مال تو» را ساختم. زنگ زدم به لیلا. برایش پای پیانو آهنگ را زدم و خواندم. خیلی خوشش آمد. فردای آن شب هم از تلویزیون پخش شد.
لیلا: یادم میآید با صدای تلفن از خواب پریدم. وقتی آهنگ احسان پشت تلفن را گوش کردم حسابی احساساتی شدم. البته باید اعتراف کنم من اصلا آدم احساساتی نیستم، همیشه در کنسرتهای احسان متعجب میشوم که چرا مردم با صدای او اشک میریزند. من هیچ وقت آنقدر احساساتی نمیشوم که در چنین موقعیتی قرار بگیرم اما آن شب آهنگ احسان به طور عجیب و غریبی به دلم نشست.
چرا آن آهنگ گل کرد
من وقتی آهنگ «هرچی آرزوی خوبه مال تو» را خواندم هنوز تجربه آهنگی را نداشتم که مردم خیلی دوست داشته باشند و ورود زبان همه شود اما این آهنگ را با احساس خاصی خواندم که خودم دوستش داشته باشم. به نظرم علت اینکه آهنگم بین مردم طرفدار پیدا کرد، جوششی بودن کار بود. برای بعضی از کارهایم تلاش میکنم که آهنگ موفقی از آب دربیاید اما برای آن آهنگ اصلا تلاشی نکردم. آن ترانه هم اولین ترانهای شد که بین مردم محبوبیت پیدا کرد.
چیزهایی که از هم میدانیم
احسان: به نظر من نقطه قوت همسرم در پشتکار اوست. هیچ وقت از کاری که انجام میدهد خسته نمیشود. نقطه ضعف او را هم در ایدهآلگراییاش میداند. همیشه میخواهد همه چیز در کاملترین شرایط باشد و به نظر من بعید است که همیشه همه شرایط عالی و کامل باقی بماند.
لیلا: به نظر من بزرگترین ضعف احسان، عجول بودن اوست. فاصلهای که بین تصمیم و کاری که میخواهد انجام بدهد نباید بیشتر از دو دقیقه طول بکشد.
احسان: فکر میکنم خیلی از تصمیماتی که تا به امروز گرفتهام، درست بوده و امروز نتیجه آن را گرفتهام. حتی تصمیماتی که شاید در سن پایین و در زمان کمتجربگی گرفتهام، تا جایی که خیلی از تصمیمات من به نحوی تبدیل به الگو برای بقیه موزیسینها شده است.
لیلا: نقطه قوت احسان را هم در این میبینم که هر کاری را تصمیم بگیرد انجام میدهد. اگر بگوید از فردا میخواهم عکاسی کنم از فردا خیلی خوب عکس میگیرد. اگر بخواهد صدابرداری انجام بدهد به خوبی از عهده آن برمیآید.
ظاهرم همیشه برایم مهم بوده است
چون جزئیات برایم خیلی مهم است، همیشه یک ایدئولوژی برای خودم دارم و معتقدم جزئیاتی که در زندگی اتفاق میافتد مهم است. اگر بخواهیم فکر کنیم به دنیا میآییم و زندگی میکنیم و بعد از دنیا میرویم و نتیجهاش میشود مردن، دیگر این زندگی بیثمر بوده است.
به همین دلیل سعی کردهام چه در زندگی شخصیام و چه در آثار و کارهایم به جزئیات توجه بیشتری داشته باشم. بنابراین برای پوشش و آراستگی ظاهریام هم تلاشم را کردهام و هیچوقت در مورد این موضوع سهلانگاری نکردم و ظاهر مرتب همیشه برایم مهم بوده است.
در آلبوم آخرم هم سعی کردم این تصور معمولی که در مورد من وجود داشت که مردم من را با کت و شلوار، استودیو و عکس دست زیرچانه به یاد میآورند را از بین ببرم. قبل از اینکه یک خواننده رسمی باشم یک جوان ۷-۲۶ساله هستم و بعد از آن خوانندهای هستم که تعدادی کار کلاسیک هم خواندهام.
پسر ایرج یا احسان مستقل؟
خیلیها میخواستند موفقیتی که من کسب کرده بودم را به پای تلویزیون بگذارند. اوایل که میگفتند پسر ایرج است هرچه دارد از پدرش دارد. بعد از آلبوم من و بابا، تهیهکنندهها آمدند سراغم که در تلویزیون بخوانم (آن دوران مد بود که خوانندهها بیایید در تلویزیون ۵ آهنگ بخوانند و مقداری پول دریافت کنند) .با اینکه پیشنهادهایی که به من میدادند از دستمزد آن دوران خیلی بالاتر بود ولی پیشنهادشان را نپذیرفتم. به هیچوجه روی صحنه نرفتم و همچنین کار مشترک دیگری هم با پدرم نخواندم.
با شهرت کنار آمدهایم
لیلا: معروفیت احسان در این چندسالی که با هم آشنا شدیم کمکم و سال به سال بیشتر شد. من و احسان با هم با این معروفیت کنار آمدیم. به نظر من، رفتار طرف مقابل در آسیبخوردگی همسر نسبت به شهرتش خیلی تأثیر دارد. من آنقدر به شوهرم اطمینان دارم که به هیچوجه حساسیتی روی مسئله شهرت و معروفیت او ندارم. اما خب نمیشود محدودیتهای زندگی برای یک فرد مشهور را نادیده گرفت.
احسان: وقتی برای خواستگاری به منزل همسرم رفتم هنوز دانشجو بودم.
لیلا: آنموقع من احسان خواجهامیری را به عنوان یک خواننده نمیشناختم.
«آبان» و «تیر» زیر یک سقف!
لیلا: احسان متولد آبانماه است و فکر میکنم عجول بودن هم یکی از خصوصیات آبانیهاست و البته آبانیها باهوش هم هستند و همیشه دوست دارند سرگروه یک گروه باشند.
احسان: لیلا متولد تیرماه است. تیریها افراد منطقی و سازگاری هستند. خیلی کم پیش میآید که بخواهند با کسی دعوا کنند. یکی دیگر از خصوصیات آنها جمعآوری وسایل قدیمیشان است. لیلا وسایلی را از دوران کودکیاش نگه داشته که پدرومادرش هم باورشان نمیشود هنوز آن وسایل را دارد.
اول خواست خدا، بعد تلاش من
همیشه همهچیز دست من نیست و من اصلا انسان کاملی نیستم اما تلاشم را میکنم. مثلا هفته گذشته در محمودآباد کنسرت داشتم، همکارانم در فضای باز لب دریا سن ساخته بودند ولی یکدفعه باران شروع کرد به باریدن و همهچیز خراب شد. خب اتفاقی بود که پیش آمد. همیشه یک اعتقادی دارم که اول باید برای رسیدن به موفقیت خواست خدا باشد و بعد تلاش من. باور قلبی من این است تا خواست خدا نباشد هیچ اتفاقی نمیافتد. گاهی پیش میآید کارها را انجام میدهی اما نتیجه نمیگیری خب این دست من نیست و ممکن است برعکس آن هم پیش بیاید.
من وسواسیام
وقتی کار فشرده است زندگی سخت میشود چون من وسواسهای خاص خودم را برای کارهایم دارم، مثلا وقتی میخواهم عکس بگیرم خودم عکس را رتوش میکنم یا موقع ساخت کلیپ خودم در تدوین آن دخالت دارم، در صدابرداری خودم امتحان صدا و تست نهایی کار را انجام میدهم. طبیعی است همه این کارها خیلی از من انرژی میگیرد، بهخصوص در کنسرتهایی که در تهران برگزار میشود.
عاشق بچهها هستم
احسان: در مصاحبهای به یک خبرنگار گفتم برای آینده بچههایمان نگران هستم و برای آیندگان نگرانم اما آن خبرنگار در روزنامهاش از طرف من تیتر زده بود؛ «احسان خواجهامیری برای آینده پسرش نگران است.» همه با من تماس میگرفتند و میپرسیدند: «احسان پسردار شدهای؟! خب من مرتب باید سفر کنم، خب با این شرایط بچهدار شدن مشکل است.
لیلا: من عاشقانه بچهها را دوست دارم. به دلیل علاقهام به بچهها مسلما دوست دارم بچهدار شوم. اما کار احسان خیلی فشرده است و به نظر من پدر باید بتواند برای فرزندش وقت بگذارد. احسان یا در سفر است یا اجرای متعدد در طول روز دارد. هروقت که شرایط کاری احسان مناسبتر شود، تصمیم به بچهدار شدن خواهیم گرفت.
عیدهایی که در کنار هم نبودیم
لیلا: بعضی وقتها واقعا دلم میخواهد یک زندگی معمولی داشته باشم. ۳سال است که حتی یک عید یا سال تحویل را در کنار همسرم نبودم. همیشه تنها بودهام و چون دوست داشتم سال تحویل را خانه خودمان باشم همیشه تنها ماندهام. خب در آن زمان هرکس دیگری هم جای من بود دوست داشت یک زندگی معمولی مثل بقیه آدمها داشته باشد. اما من برخلاف بقیه مردم همه جشنها و عیدها را تنها در خانه میگذرانم. بالاخره اشخاصی مثل احسان باید جایی باشند که تعداد بیشتری از مردم را خوشحال کنند. به هرحال این مسئولیت بهعهده او گذاشته شده است و باید مقابل آن مسئولیت در قبال مردم متعهد باشد. حتی اگر برای من ناخوشایند باشد و این بار ناخوشایند را من که همسر او هستم باید متحمل شوم.
فرمول موفقیت در زندگی
احسان: به نظر من فرمول زندگی خواست خدا به اضافه تلاش است. عوامل بازدارنده آن هم این است که خدا نخواهد، تلاش هم وجود نداشته باشد. (با خنده)
خدایا مرا به حال خودم نگذار
از بچگی به من یاد دادند موقع سال تحویل هر چه آرزو کنم برآورده میشود. اکنون چند سال است تنها دعایی که میکنم این است که خدایا مرا به حال خودم رها نکن. همیشه احساس میکنم هرقدر هم تلاش کنم اگر خدا نخواهد اتفاقی نمیافتد و اگر اتفاقی هم بیفتد به صلاح من نیست.
یکی آن بالا من را دوست دارد
بعضی وقتها باورم نمیشود چطور همه چیز دست به دست هم میدهد تا من به موفقیت برسم. انگار یک مهندس، خیلی دقیق نشسته است و پازلها را کنار هم میچیند. این اتفاق منجر به این شده که امروز احسان خواجهامیری بتواند از این جایگاه صحبت کند. من واقعا عقیده دارم همه چیز خواست خداست.
به این قضیه اعتقاد داری که هرکس نان دلش را میخورد؟
من کاملا به این قضیه ایمان دارم و از نزدیک لمسش کردهام. البته دوست ندارم درباره خودم حرف بزنم. من اهل حساب و کتابی هستم، اما بین نزدیکانم این را به چشم دیدهام. آدمهایی که با اینکه بههیچوجه افراد مدیری نبودند بهدلیل خوب بودنشان در زندگیشان درنماندند.
لیلا: من هم قبول دارم هر کس نان دلش را میخورد. به نظرم یکسری از آدمها را خدا بغلشان کرده و مواظبشان است. احسان هم جزو آن دسته از آدمهاست؛ البته این رابطه دوطرفه است. تا وقتی از این طرف رابطه برقرار نشود از آن طرف هم اتفاقی نمیافتد.
روزی هزار مرتبه میگویم خدا را شکر
من اصلا از شرایطی که دارم ناراضی نیستم. سختیهای آن را تحمل میکنم؛ خانوادهام هم تحمل میکنند اما لذتهای کارم خیلی بیشتر از سختیهای آن است. همین که میتوانم آنقدر انرژی از هموطنانم بگیرم باعث تلاش بیشتر من میشود. مواقعی است که خیلی خستهام و فکر اینکه همسرم در خانه تنهاست اذیتم میکند اما همین که این سعادت را دارم و میتوانم در لحظه سال تحویل در مناسبتهای مشابه تعداد زیادی از هموطنانم را شاد کنم یا با رفتن روی صحنه میتوانم برق شادی را در چشمان مردم ببینم، خدا را هزار مرتبه شکر میکنم که این توفیق را به من داده است. همیشه در کنسرتهایم بالای ۱۰ مرتبه پشت میکروفن میگویم خدایا شکرت… البته در کنار این تا به امروز تلاشم را کردهام و در مقابل مسئولیت فردیام در خانواده کوتاهی نکنم.
لیلا: احسان سعی میکند همیشه نبودنهایش را جبران کند.
یعنی شما در نهایت با غیبتهای او کنار میآیید؟
لیلا: همان اندازه که احسان از کارش لذت میبرد من نیز لذت میبرم. همان میزان که او سود میکند، من نیز سود میبرم. با مردم با احترام حرف میزنم.
همیشه خود واقعیام هستم
تو خواننده پرکاری هستی. آدم فکر میکند آیا به خاطر مسائل مالی پرکارهستی یا علتش این است که میخواهی در این حرفه موفق باشی؟ رضایت مردم چقدر برایت مهم است؟ یعنی اگر روزی به جایی برسی که از نظر مالی بینیاز شوی آن وقت باز هم به همین اندازه کار میکنی؟
احسان: سعی میکنم کارم را مدیریت کنم. اینکه بگویم به دلیل پول کار نمیکنم دروغ است، به هر حال شغل من خوانندگی است. اما جلب رضایت مردم برای من واقعا مهمتر از پول است. از ابتدا هم همینطور بوده است. کسانی که کنسرتهای من را دنبال میکنند میدانند هیچکدام از کنسرتهای من شبیه به کار قبلیام نبوده است. حتما یک اتفاق جدید به اجراهایم اضافه میکنم که شبیه کنسرت قبلیام نباشد.
البته همیشه هم روی صحنه مرتب و اتوکشیده هستی.
من همیشه خود واقعیام بودم، همانطور که دلم میخواسته صحبت کردم. فقط روی سن کمی مودب صحبت میکنم.
چون وظیفه خودم میدانم با مخاطب مودب رفتار کنم. احساس میکنم آنها به من احترام گذاشتهاند؛ من هم باید با آنها با احترام رفتار کنم و مثل بعضی از دوستان که روی سن خیلی راحت صحبت میکنند حرف نمیزنم. اما به هیچ وجه معذب نمیشوم.
رژیم مخصوص خوش صدایی
صدایت را چطور حفظ میکنی. رژیم غذایی خاصی داری؟
احسان: نگهداری از صدا هم کار سختی است. بیشترین چیزی که همیشه به صدای من آسیب میرساند سرماست. خیلی وقتها حتی در اوج گرمای کیش در تابستان هم مجبور میشوم کولر را خاموش کنم. همچنین شبها نباید شام بخورم. اگر غذا بخورم نمیتوانم بخوانم. در بیشتر کنسرتهایم از گرسنگی ضعف میکنم چون تا پایان اجرا نباید غذا بخورم.
لیلا: هر وقت میرویم کیش عزا میگیریم!
شبی که صدایم رفت!
در یکی از اجراهایم روی سن در ساوه صدایم کاملا MUTE شد. هیچ وقت این اتفاق بد را فراموش نمیکنم. تا چند دقیقه همه فکر میکردند دارم با آنها شوخی میکنم، باورتان نمیشود در آهنگ اول صدایم کاملا از بین رفت در حدی که نمیتوانستم به مخاطبانم توضیح بدهم. ماجرا از این قرار بود که قبل از اجرا برای ساختن سن جوشکاری انجام داده بودند که با رفتن من روی سن گرد و غبار آهن به حنجره من وارد شد. هرچقدر آب خوردم صدایم درنیامد که نیامد؛ در ابتدا همه میخندیدند و فکر میکردند دارم با آنها شوخی میکنم در نهایت مجبور شدم خداحافظی کنم و بروم. تا یکماه بعد هم نتوانستم بخوانم…
همیشه کابوس این قبیل اتفاقها را میبینم، بهخصوص نزدیک کنسرتهایم در تهران. آنقدر استرس میگیرم که نکند سرما بخورم. نکند صدایم بگیرد، گاهی هم پیش میآید از اضطراب زیاد مریض میشوم. در آن لحظه دام میخواهم زمین دهان باز کند و من را ببلعد.
ساده ترین شغل دنیا
در یکی از کنسرتهایم بین دوسانس آمبولانس آمد به من سرم وصل کرد تا حالم خوب شود و بتوانم سانس بعد را اجرا کنم. جالب اینجاست که اصلا نگذاشتم مردم متوجه شوند که دارم بیهوش میشوم. سانس دوم هم هیچکس متوجه وضعیت بد من نشد؛ البته هر کاری سختیهای خودش را دارد. بیشتر کارها از خوانندگی مشکلتر است، مردم به سختی پول درمیآورند. هیچ شغلی آسان نیست جز بابا پولداری.
شغل دیگر
کار موسیقی در ایران سختیهای خاص خودش را دارد، با این شرایط به فکر شغل دیگری در کنار خوانندگیات هستی؟
همیشه و از روز اول شغلم این دغدغه با من بوده است چون پدرم را دیدم که ۳۰ سال نتوانست کار کند. هر روز به این موضوع فکر میکنم. تصمیمهایی هم گرفتهام. در این چند سال هم حسابی پرکار بودم. مرتب به سفر میرفتم، به همین دلیل تصمیمهایم را نتوانستم به مرحله اجرا دربیاورم.
من و دوستان عالیقدر شاعرم
کیفیت اشعار چقدر روی خوانندگیات تاثیر دارد؟
ترانه برایم خیلی مهم است. از روز اول کارم سعی کردم با بهترینها شروع کنم. در ۱۸-۱۷سالگیام رفتم سراغ بزرگترین شعرای روز کشورمان. در کنارشان خیلی آموختم. افشین یداللهی یکی از بزرگترین معلمهای زندگی من است.
معیار خوب بودن یا بد بودن شعر را چه کسی تشخیص میدهد؟ خودت یا با شخص خاصی مشورت میکنی؟
ترازوی من سلیقهام است ولی خب با کسانی که کار کردهام که بزرگ بودهاند و همیشه توانستهام به آنها اعتماد کنم. سواد من در مقابل آنها ناچیز است.
یک اتفاق بزرگ در راه است
به نظر من آلبومی موفق است که مجموعه آهنگهای آن، مجموعه خوبی باشد و شما دوست داشته باشید تمام مجموعه را گوش بدهید. من سعی کردم از روز اول برای آلبوم آخرم که به زودی منتشر میشود، یک تفکر را بخوانم. نمیخواستم از ۱۰ شاعر ترانه بگیرم خیلی هم کار مشکلی بود چون شعر جوششی گفتن کار آسانی نیست. به جرات میتوانم ادعا کنم آلبوم آخرم نقطه عطف هنری من است.
لیلا: من اولین کسی هستم که کارهای احسان را گوش میدهم. به نظر من هم آلبوم در حال انتشار آلبومی متفاوتتر از بقیه کارهای اوست. خیلی یکدست و عاشقانه است؛ البته چون من سواد موسیقی ندارم مثل یک شنونده از عموم مردم نظر میدهم.
فرق کنسرتهایی که در جنوب برگزار میشود
در هر برنامهای آدم متفاوتی میشوم در یک اجرا که فضای آن خیلی رسمی است کاملا رسمی برنامه اجرا میکنم. نوع ادبیاتم ادبیات رسمی است و در جای دیگر گرم و صمیمی. مثلا کنسرتهایی که در جنوب ایران برگزار میشود خیلی پرحرارت است. آنقدر انرژی زیاد است که تو صدای خودت را نمیشنوی. در اهواز کنسرتی برگزار کردهام که آنقدر مردم پرشر و شور شده بودند که مجبور شدم برای شنیدن صدای خودم هدفون روی گوشم بگذارم.
من دزدی نمیکنم
اتفاقی که این روزها خیلی مد شده است برداشتن ملودی از کشورهای دیگر بهخصوص منطقه بالکان یا یونان است. به طور مثال آقای … خیلی از این شیوه برای ساخت آهنگهایش استفاده کرده است. تو این شیوه کار کردن را میپسندی یا خیر؟
نه اصلا نمیپسندم. به نظرم این کار فرقی با دزدی ندارد.
یاد گرفتن از جاها و افرادی که از ما جلوتر هستند اتفاق خوبی است اما اینکه از ملودی کارهای دیگران استفاده کنی کار پسندیدهای نیست. برداشت موسیقی از کار بزرگان مثل بتهوون و موتزارت که استادان آنها را آنالیز کرده و تدریس میکنند اشکالی ندارد. برای من هم پیش آمده که از تلفیق دو صدا یا از نحوه گرفتن آکورد خوشم آمده و از آنها ایده گرفتهام اما اینکه یک ملودی را کامل کپی کنم نمیپسندم. به نظرم ایده گرفتن اشکالی ندارد. اصلا اساس موسیقی همین است.
تو نوعی اصالت را برای کار خودت قائل هستی اما وقتی در بازار یک کار کپی منتشر میشود با استقبال زیاد روبهرو میشود. دلسردی برای تو به وجود نمیآورد؟ به هر حال ممکن است بتواند در متر و معیار موفقیت تجاری هم دخیل باشد؟
ما مخاطب داریم تا مخاطب. من فکر نمیکنم مخاطبان احسان خواجهامیری اصلا چنین انتظاری از او داشته باشد. بیشتر مخاطبان کنسرتهای من افراد تحصیلکرده و سطح بالای جامعه هستند. مخاطبان من نوجوانها نیستند که بیایند داد بزنند و بروند. طرفدارهای من میآیند از من موسیقی درست بشنوند. نمیآیند که یک شعر سطحی گوش بدهند. من همیشه تفکرات افرادی را خواندم که برای خودشان حرفی برای گفتن دارند. کسی که با آن تفکرات توانسته است ارتباط برقرار کند طبیعتا انتظار کپی از من را ندارد.
من و خبرنگارها؛ همدیگر را دوست نداریم!
در مسابقهای که مجله زندگی ایدهآل بین خوانندههای خودش برگزار کرد شما انتخاب اول مخاطبان بهعنوان بهترین خواننده موسیقی پاپ سال۱۳۹۰ بودی اما خبرنگارهای حوزه موسیقی هیچ کدام انتظار چنین نتیجهای را نداشتند. دلیل این موضوع چیست؟
اصولا خبرنگارها رابطه خوبی با من ندارند، چون من هم رابطه خوبی با آنها ندارم. به نظرم این اتفاق خوبی نیست اما آنقدر این دوستان مطبوعاتی برای من مشکل ایجاد کردهاند که ترجیح میدهم بیشتر اوقات گفتوگوی مطبوعاتی نداشته باشم. برایم پیش آمده ۶ماه ممنوع کار شدم، برای اینکه در ختم مرحوم استاد بیات در بهشتزهرا خبرنگاری آمد با من گفتوگو کرد، من روحم هم خبر نداشت از کدام نشریه دارند با من گفتوگو میکنند، بعد متوجه شدم که من با یک رادیوی خارج از کشور صحبت کردم. به همین دلیل ۶ماه ممنوع کار شدم. …خاطره خیلی بدی بود و من واقعا مقصر نبودم. من چطور میتوانستم در آن لحظه متوجه شوم یک نفر در بین آن همه خبرنگار برای رادیوی مشکلدار مصاحبه میگیرد. یکبار واقعا از یکی از دوستان خبرنگار آزرده شدم، جشنواره امسال کنسرت برگزار کردم و واقعا کنسرت خوبی بود. خیلی با آبرو کنسرتم برگزار شد و همه هم راضی بودند. فردای آن روز دیدم در یک روزنامه تیتر زده شده است: «اجرای ناامیدکننده احسان خواجهامیری.» واقعا دلم شکست. چرا باید چنین اتفاقی برای من بیفتد؟ با اینکه وقتی متن را خواندم متوجه شدم منظورشان از نورپردازی سالن و تاخیر در اجرای کنسرت بود. چرا باید یک خبرنگار چنین تیتری بزند؟ بنابراین سعی کردم فاصلهام را با قشر روزنامهنگارها حفظ کنم. حتی اگر این فاصله گرفتن به نفع من نباشد.
آنها تحتتأثیر ما هستند
نظری وجود دارد که موسیقی ایرانی هنوز از لسآنجلس تغذیه میشود، آیا این مسئله را قبول دارید؟
نه به هیچوجه. فکر میکنم موسیقی داخلی و رسمی بیشتر شنیده میشود. حتی از کسانی که اسم و رسم دارند خارج از ایران میخوانند اما طبیعتا اگر ما رسانه قانونی داشتیم بهتر از این هم میتوانست باشد. همین الان هم خوانندههای آن طرف تحتتأثیر ما هستند. حتی غیرمجازهای ما بهتر از غیرمجازهای آن طرف است. من خودم در آمریکا بودم و دیدم که مردم بیشتر آهنگهای ما را گوش میکنند.
فقط با رضا صادقی عکس دارم
در برنامه سال تحویل احساس کردم شبکه۳ انتخاب بهتری برای من خواهد بود. با اینکه مجریگری احسان علیخانی را خیلی دوست دارم اما دوست داشتم در شبکه ۳ اجرا کنم. اتفاقا اجرای رضا صادقی در برنامه احسان علیخانی را دوست داشتم اما به نظرم تعریفهایی که مهمانهای برنامه از همدیگر میکردند کمی مصنوعی بود. به هر حال تفکر برنامه را دوست داشتم. بد نیست بدانید پایهگذار آن اتفاق من بودم. از ابتدا قرار بود من و رضا صادقی با هم روی سن برویم اما بعد متوجه شدم رضا با آدمهای مختلفی خوانده و قصد دارد بخواند. من رضا را دوست دارم و به سلیقهاش هم بسیار احترام میگذارم اما من ترجیح میدهم که خاص بودن من همچنان باقی بماند. به غیر از رضا تا امروز با کسی عکس هم نگرفتهام.
پدرم آنقدر پرانرژی است که…
دوست داشتم پدرم با آن صدای جاودانه و خرق عادتهایی که به وجود آورده بود در ذهن مردم باقی بماند. دوست نداشتم آلبوم جدید منتشر کند اما پدرم آنقدر انرژی دارد که با هیچ وسیلهای نمیتوان او را منصرف کرد. من هم خوشحال میشوم که شادی او را میبینم اما میترسم. موضوع این است که برخلاف محتاط بودن من پدرم احتیاط نمیکند. بنابراین آلبوم پدر را هنوز گوش ندادهام. البته همه از من سؤال میکنند و من هم یکجوری موضوع را رفع و رجوع میکنم.
من و پسرم
اگر روزی پسردار شوی دوست داری مثل خودت بار بیاید یا نه؟
همیشه برایم سخت بوده با آدمهایی مثل خودم کنار بیایم اما با آنها نتایج بهتری به دست میآورم. بهطور مثال اخلاق مدیر برنامه من درست مثل خودم است. خیلی آدم باهوشی است و در کنار او اتفاقات خوب را تجربه کردهام.
شما اگر پسردار شوید دوست دارید اخلاقش به احسان شباهت داشته باشد؟
لیلا: بعضی از اخلاقهای احسان را دوست دارم. اگر پسرم استعداد پدرش را داشته باشد بدم نمیآید راه او را پیش بگیرد.
مردم با صدای رضا خاطره دارند
اگر از بین خوانندههای پاپ میخواستی به ۵ نفر رأی بدهی به چه کسانی رأی میدادی؟
(با خنده) رتبه اول را به خودم میدادم! اما جدا از شوخی رضا صادقی و محسن یگانه را دوست دارم. مازیار فلاحی را میپسندم، چون حس درستی دارد اما با محسن چاووشی نمیتوانم ارتباط برقرار کنم.
بعد از شادمهر که مردم خیلی دوستش داشتند، رضا صادقی محبوبیت دارد. مردم با آهنگهایش خاطره دارند. به نظرم شادمهر حیف شد؛ جزو هنرمندانی بود که از دست دادیم. با آلبوم «مسافر» او زندگی کردم. کپیهای شادمهر، حمید عسگری و محسن یگانه هم توانستند تا حدودی موفق باشند.
اینطوری شد که استقلالی شدم
معمولا در خانوادهها بچهها از خانوادهشان پیروی میکنند من هم استقلالی بودنم را از مادر و داییهایم به ارث بردهام. در همهجا هم با افتخار اعلام میکنم که استقلالی هستم. البته امسال در دو بازی پرسپولیسی دوآتشه بودم. آن بازیهایی که اگر پرسپولیس گل میزد به نفع استقلال تمام میشد. عجیبترین بازیای که در زندگیام دیدم دربی دومی بود که استقلال از دقیقه ۸۰، ۳گل از پرسپولیس خورد. باور کنید گل اول را که خوردیم گفتم باختیم و بد ماجرا این بود که به همه ایران زنگ زده بودم و کری خوانده بودم اما بعد از بازی مجبور شدم خودم تلفنم را خاموش کنم! بین تیمهای خارجی، در این چندوقت اخیر آنقدر بارسلونا خوب فوتبال بازی کرد که هیچکس نمیتواند طرفدار بارسلونا نباشد اما قبلا تیم محبوبم منچستر بود.
روی پای خودم ایستادم
درست است که من در خانوادهای نسبتا مرفه بزرگ شدم اما به جرأت میتوانم بگویم روی پای خودم ایستادم و فرد خودساختهای هستم. با اینکه هروقت هرچه خواستم خانوادهام برایم تهیه کردند اما من فقط از شرایط خوب خانوادهام استفاده کردم. با این حال آهنگسازی اولین آلبوم پدرم که تمام شد، از پولی که از تهیهکننده گرفته بودم، دستمزد پدرم را کامل دادم در حالی که یک الف بچه بودم. یادم میآید اولین دستمزدی که برای برنامه کودک دریافت کردم ۵۰هزار تومان بود. آهنگی که به سفارش سازمان آب و فاضلاب ساختم. آنوقتها ۱۶-۱۵ سالم بود.
دکتر اصفهانی یک الگوی خوب است
خیلی از حرکاتی که زمانی محمد اصفهانی انجام میداد الگو قرار میدادم. به نظرم کارهای او در شأن یک هنرمند واقعی است. آقای اصفهانی قبل از من خواننده بودند. دکتر همیشه یک سبک شعر را ادامه داد، در تلویزیون پلی بک نمیخواند و هرکاری را قبول نمیکرد، درنهایت هم اعتقاداتشان را دنبال میکردند من پرستیژ او را الگوی کارم قرار دادم.
دعوای دو آدم غد
لیلا: خیلی کم پیش میآید که من و احسان با هم دعوا کنیم اما گاهی بهدلیل غدبازیهایمان با هم جروبحث داریم، متاسفانه هردوی ما آدمهای غدی هستیم اما هروقت من آزرده میشوم احسان از دلم درمیآورد و ماجرا کشدار نمیشود.
احسان: مدیریت مالی ما در خانه به عهده کمد پایین اتاقمان است! بهصورت مشترک هروقت پول لازم داریم از کمد پول برمیداریم.
لیلا: احسان رانندگی کردن را دوست ندارد بنابراین متناسب با سلیقه من اتومبیلمان را خریداری کردیم. درمورد دکور منزلمان هم سلیقه احسان به کار گرفته شد. من همیشه به سلیقه او اطمینان دارم. البته در خیلی از مواقع با هم خرید میرویم.
احسان: اصلا نمیتوانم ترافیک شهر را تحمل کنم. از شلوغی شهر عصبی میشوم.
احسان :یکی از اتاقهای خانهام را تبدیل به استودیو کردهام.
لیلا: آنقدر زمانهایی که تنها در خانه میمانم زیاد است که ترجیح میدهم استودیوی احسان در خانه باقی بماند.
دوستان صمیمی من
همه بازیکنهای استقلال دوستهای صمیمی من هستند. گاهی فوتبال هم با هم بازی میکنیم. بین موزیسینها هم با زانیار و سیروان خسروی رفاقت داریم. با سام درخشانی هم که در همسایگی من است رفتوآمد دارم. اما به طور کلی اهل رفتوآمدهای خیلی عجیب و غریب نیستم.
تکجملهها
اولین جملهای که به ذهنت میرسد را برای هرکدام از افرادی که نام میبرم بگو:
قلعهنویی: انسان موفق و باهوش
محسن چاووشی: نمیتوانم درکش کنم
استقلال: قهرمان
علی دایی: اسطوره
احسان علیخانی: مجری توانا
حامد بهداد: جنجال
مهران مدیری: نابغه
فرزاد حسنی: مسلط
ایرج: پدر
کیروش: هندوانه دربسته
مازیار فلاحی: با احساس
شجریان: استاد
بنیامین: خلاق
ایرج قادری: خدا بیامرزدشان
مجله تفریحی سرگرمی ستاره