اصل اول: درک متقابل یا همدلی دوطرفه
یکی از رایج ترین اشتباهات ارتباطی که همه ی ما مرتکب آن می شویم این است که گمان می کنیم وقتی کسی را می شناسیم، هر برداشتی که از اعمال، رفتار و گفتار او داشته باشیم صحیح و درست است. در این مواقع بیشتر تصور می کنیم که می دانیم طرف مقابل چه می گوید و چه منظوری دارد، حال آن که اغلب معنا و مقصود صحیح طرف مقابل را درک نکرده و دچار نتیجه گیری شتابزده و قضاوت های اشتباه شده ایم. این نتیجه گیری های شتابزده و قضاوت های اشتباه همان فرضیه های خانمان براندازی هستند که به راحتی مهر و عشق میان زن و شوهر را ازبین می برند وسبب ایجاد سوء تفاهم و تنش های عاطفی می شوند.
خوشبختانه یا متاسفانه باید گفت که ارتباط حقیقی و موثر جز با درک دیگران و فهمیدن احساس آنها ممکن نیست و رسیدن به این حد، خود نیازمند درک واقعیت های دیگری است؛ واقعیت هایی همچون:
۱- آنچه در ظاهر می بینیم همیشه با واقعیت ها همخوانی ندارد.
۲- رفتار، اعمال و گفتاری که از طرف مقابل می بینیم بیانگر همه ی وجوه واقعی احساس او نیستند و می بایست به دنبال احساسات واقعی او در پس رفتار، اعمال و گفتارش باشیم.
۳- آنچه پرسیدنش برای ما ساده است ممکن است برای طرف مقابل بسیار دشوار باشد.
۴- آنچه شنیدنش برای ما ساده است ممکن است برای طرف مقابل دردناک باشد.
۵- آنچه ما گمان می کنیم برای طرف مقابل مفید است ممکن است به نفع او نباشد.
۶- افراد به شیوه های مختلف احساسات خود را بروز می دهند.
۷- هر آنچه ما فکر می کنیم صددرصد درست نیست و هر آنچه دیگران می گویند صددرصد نادرست نیست.
اصل دوم: درک صحیح تفاوت ها و احترام به آنها
همه ی ما کم و بیش از متفاوت ظاهر شدن می ترسیم. شاید به این دلیل که مگرانیم مبادا مضحکه دیگران شویم و یا موجبات شکست و ناکامی خود را فراهم آوریم. درحالی که تفاوت ها جادویی هستند و می توانند جذب کننده ی همه ی موهبت هایی باشند که خواهان آن هستیم.
در روابط میان زن و مرد، تفاوت های موجود میان این دو جنس درواقع مکمل آنان بوده و به هر کدام از طرفین این فرصت را می دهد که به تعادل و کمال برسند. به بیان ساده تر، از آنجا که هر کدام از ما گاهی جذب کسانی می شویم که به طور کامل با ما تفاوت دارند می توانیم نقاط ضعف و قوت خود را شناسایی کنیم و با کمک یکدیگر با مسائل خود کنار بیاییم.
ابعاد دیگر جادوی تفاوت، تقویت عشق و روابط مهرانگیز میان زن و شوهر است؛ چرا که وقتی تفاوت ها را می پذیریم کم کم متوجه اشتباهات و قضاوت های ناعادلانه ی خود می شویم و رنجش کمتری از طرف مقابل به دل می گیریم و تنها در چنین حالتی است که عشق اصیل نمود پیدا می کند، در حالتی که ما طرف مقابلمان را با تمام تفاوت ها و شباهت هایی که با ما دارد می پذیریم و دوست داریم.
اصل سوم: داوری نکردن
ما تنها وقتی می توانیم از شر داوری منفی و نادرست خلاص شویم که تفاوت های میان خود و همسرمان را درک کنیم و احساسات، افکار و امیال خود را به طور صحیح و با موفقیت به طرف مقابل منتقل کنیم.
داوری کردن و قضاوت های منفی، به راحتی می توانند مناسبات و روابط زناشویی ما را مختل کنند و تا زمانی که ما نتوانیم قضاوت های میان افراد را به رسمیت بشناسیم ادامه پیدا می کنند.
درحقیقت ما باید دوست بداریم، بپذیریم، قدرشناسی کنیم و احترام بگذاریم تا بتوانیم داوری کردن را کنار بگذاریم و خود و دیگران را همان گونه که هستیم و هستند دوست بداریم.
آنچه اهمیت دارد توجه به این نکته است که قضاوت منفی ما درباره ی دیگران نشان دهنده ی این است که ما از خودمان راضی نیستیم. چرا که اغلب داوری های منفی نشانه ی فرافکنی عقایدی است که در خفا درباره ی خود داریم و آنها را به دیگران تعمیم می دهیم.
اصل چهارم: قبول مسئولیت برابر برای حفظ یک رابطه
اگر ندانید که شما و همسرتان هردو به یک اندازه در قبال یکدیگر مسئولید، ادامه ی رابطه تاحدودی غیرممکن می شود. همه ی ما گاه گاهی احساس می کنیم که مدام صحبت می کنیم، ایثار می کنیم، زحمت می کشیم و رسیدگی می کنیم اما در مقابل چیزی عایدمان نمی شود.این رویه ی قربانی هاست و نشانه ی آن است که به یک اندازه قبول مسئولیت نکرده و نمی کنیم.
قربانی ها احساس می کنند که توان تغییر دادن شرایط را ندارند. چنین افرادی نمی دانند و یا اعتقاد ندارند که می توانند روابط زناشویی خود را کنترل و اداره کنند و آن را تغییر دهند. آنها هرگز باور نمی کنند که اگر به شکل دیگری برخورد کرده بودند نتایج بهتری به دست می آوردند. قربانی ها نمی خواهند بپذیرند که خود در چگونگی ایجاد مسائل پیش آمده نقش داشته اند.
نتیجه ی احساس قربانی بودن، احساس رنجش و سرزنش است و سرکوب کردن رنجش نه تنها موجب داوری منفی می شود بلکه یکی از زمینه های بالقوه ی به هم خوردن روابط عاطفی است. اگر مردی با چوب بر سر زنش بکوبد و بر اثر این ضربه از سر زن خون جاری شود، مرد به راحتی مسئولیت کارش را می پذیرد. اما بیشتر مردان مسئولیت کم کاری خود در یک رابطه ی عاطفی را نمی پذیرند چون از چگونگی عملکرد خود بی اطلاعند. به همین دلیل شاید بتوان گفت مهم ترین وظیفه زن برای ایجاد مسئولیت برابر طرفین در یک رابطه این است که احساسات، عواطف و دلخوری های خود را بدون پیش داوری و قضاوت و بی آن که رنجشی به دل داشته باشد محترمانه با مرد درمیان بگذارد و به جای سرکوب کردن رنجش و تجربه ی قربانی بودن، مرد را آگاه کند که کدام رفتار او باعث واکنش تند زنش شده است.
اصل پنجم: تمرین بخشش
ابراز مهر و عشق نیازمند هیچ کوشش فرساینده ای نیست و اگر ما برای محبت کردن و مهر ورزیدن به تلاش و کوشش بسیار نیاز داریم به این معناست که خود را فریفته ایم و رنجشی را در خود سرکوب کرده ایم. اما پنهان کردن رنجش و سرکوب کردن خشم در اصل کار بی حاصلی است چرا که بسیاری از ما وقتی رنجشی به دل داریم هرگز نمی توانیم آن را از کسی که به حرفهایمان گوش می کند پنهان کنیم، حتی اگر تلاش بسیاری برای این کار انجام دهیم.
بنابراین ما دربرابر ایجاد حس رنجش تنها دو راه پیش رو داریم: یا به راستی ببخشیم، یا این که به جای رنجیدن، مسئولیت خود را در قبال آنچه بر سر رابطه مان آمده است بپذیریم. باید واقع بین باشیم، همه ی ما قدرت آن را داریم که شرایط را تغییر دهیم. کافی است بدانیم و درک کنیم که چگونه با رفتار و گفتار خود واکنش های مورد نظر را در رفتار طرف مقابل ایجاد کنیم.
اگر احساس قربانی بودن را کنار بگذاریم و از احساسات و رنجش های خود با طرف مقابل سخن بگوییم، اگر داوری نکنیم و هیچ کس جز خود را مقصر ردیف اول ندانیم و اگر بدانیم که این رفتار و گفتار و اعمال خود ماست که رفتار و گفتار و اعمال طرف مقابل ما را رقم می زند، اگر فراموش نکنیم که سرکوب کردن رنجش ها و پاگذاشتن بر روی دلخوری ها، خواسته یا ناخواسته تاثیر سوء خود را در طرف مقابل می گذارد و در یک چشم برهم زدن اساس رابطه ی ما را از بیخ و بن نابود می کند، می توانیم یک زندگی موفق داشته باشیم.
منبع: دوهفته نامه رازشماره ۵
مجله خبری