چه زیباست باهم بودن و از خوبیهای هم گفتن. چه زیباست تنور رقابت را با هیزم رفاقت گرم کردن. چه زیباست در کنار هم بودن و از آن زیباتر اینکه ورزش همه ی این زیباییها را بیافریند. همه ی ماجرا با افتادن یونس روی زمین آغاز شد. او افتاد و همه دوان دوان به سویش به راه افتادند. تنفس مصنوعی ، یخ ، آب سرد ، کمک های اولیه و خلاصه همه در تکاپو تا نفسی که برای لحظاتی قطع شده بود را بازگردانند. اما یونس مثل همیشه سرسخت و مقاوم با خطر جنگید ، دو باره نفس کشید و مثل همیشه با نفسش همه را دور هم جمع کرد. تماشاگران همه با هم ، یکصدا یونس را با شعارهای ((یونس دوستت داریم و یونس باتعصب)) تا کنار آمبولانس بدرقه کردند.
اما او که به سختی نفس می کشید فقط یک جمله را با صدای لرزانی زیرلب زمزمه می کرد که (( چیزی نیست …می تونم بازی کنم….)) و این تنها یک جمله ، راز محبوبیت یونس و یونس هایی است که امروزه تعدادشان در ورزش کم شده. این جمله ی ساده که تفسیری است از رمان مردی و مردانگی از ورزشکار ، پهلوان می سازد و همین جمله است که پهلوان را همیشه در دلها زنده و دوست داشتنی و جاوید می کند.
حال و هوای یونس در بیمارستان اصلاً خوب نبود. علائم حیاتی یونس همه را نگران کرده بود. پدرش آمد مثل همیشه لبخند به لب و مهربان . بجای اینکه دیگران اور را دلداری بدهند او بقیه را دلداری می داد و آرام می کرد. و از پدری که چنین فرزندی را تربیت کرده انتظاری جز این نمی توان داشت.
یواش یواش خویشان و دوستان و آشنایان ، گازالیها و بهزیستیها و کوخردیها ، مسئولین و هواداران و حتی میهمانان ویژه دربی شهرستان بستک و خلاصه همه و همه آمدند. و با این ماجرا یونس همه را در یک جلسه دوستانه بدون هیچ مراسم خاصی و حتی دعوتنامه و برنامه مشخصی دور هم جمع کرد.
براستی که یونس کار بزرگی کرد و بدون شک ورزش این شهر پتانسیل پرورش یونس ها را در خود دارد اما برای فعلیت یافتن این توان بالقوه باید کودک مهرو محبت درونمان را با عشق و دوستی از آب و گل در بیاوریم. انشاءالله………….
پایگاه خبری باشگاه فرهنگی ورزشی گازال جناح