دانلود رمان شراره
دانلود رمان شراره اثر زهرا رضایی
بخشی از رمان شراره :
سروش دستت رو بردار ،می خوام عکس رو ببینم.در همین حال صدای پدرم را شنیدم که گفت:بچه ها حاضر شید، می خوایم بریم.سرم را بلند کردم و نگاهی به صورت سروش انداختم و گفتم:شانس اوردی.از اتاق خارج شدم و کیفم را برداشتم .
از عمو و زن عمو خداحافظی کردم .به طرف سروش که تازه از اتاقش بیرون امده بود رفتم.خیلی قاطع به صورتش نگاه کردم و گفتم:من دیدم اون عکس منه ولی تو گفته بودی سوخته.بعد بدون انتظار پاسخ به سوی در رفتم و از خانه عمو خارج شدیم.
به خانه که رسیدیم بدون انکه لباسم را عوض کنم روی تخت نشستم تمام فکر و ذکرم روی عکس مانده بود . محال بود ان دختر کسی غیر از من باشد.مخصوصا رنگ موهایم که از دور مشخص و نمایان بود با همان بلوز زرشکی .همان عکسی بود که در خانه عمو گرفتیم .ان روز که عکس می گرفتیم به سمانه گفته بودم ،یادت باشه این عکس مال خودمه به کس دیگه ای نده…
لینک رمان شراره :
http://s3.picofile.com/file/7557292789/sharare.pdf.html