بایگانی برچسب: s

گفتگو با احسان علیخانی، مجری و تهیه کننده برنامه پشت صحنه

مصاحبه با احسان علیخانی، مجری و تهیه کننده برنامه پشت صحنه
گفت و گو باید شبیه زندگی باشد

مدتی است از پخش برنامه «پشت صحنه» احسان علیخانی با محوریت زندگی قهرمانان المپیک و پارالمپیک ۲۰۱۲ می گذرد، برنامه ای که هر چند تولیدی است و به صورت زنده پخش نمی شود، اما توانسته بسیاری از مخاطبان را با خود همراه کند. انتخاب موضوع، چگونگی به تصویر کشیدن، روایت و گفت وگو با قهرمانان ورزشی از دلایل موفقیت این برنامه است.

با تولید برنامه «پشت صحنه» تصمیم داشتید چه بخش هایی از زندگی قهرمانان المپیک و پارالمپیک را به تصویر بکشید؟

برنامه های ورزشی تلویزیون هر چند زیاد هستند، اما تاکنون در کمتر برنامه ای زندگی قهرمانان ورزشی بخصوص قهرمانان المپیک و پارالمپیک برای مردم نمایش داده شده بود. افرادی که شاید برای به دست آوردن عنوان قهرمانی، سال های سال با وجود مشکلات متعدد در زندگی شخصی شان تلاش می کنند مدال موفقیت را از آن خود کنند. به همین دلیل بر آن شدم با تهیه برنامه ای علاوه بر گفت وگو با این قهرمانان، فیلم های مستندی هم از زندگی آنها تهیه کنم تا هم خودشان و هم خانواده شان از سختکوشی هایشان برای کسب موفقیت سخن بگویند.

فکر می کنید به تصویر کشیدن زندگی این افراد تا چه اندازه برای مردم اهمیت داشته باشد؟

مطمئننا همه مردم بخصوص جوانان علاقه مند هستند بدانند این افراد چگونه راه موفقیت را طی کرده اند. افرادی که صرفا تهرانی نیستند و امکانات کاملی در اختیار ندارند و مجبورند در شرایط سخت تمرین کنند. به تصویر کشیدن زندگی و مشقت های این گونه افراد باعث ایجاد انگیزه در جوانان می شود تا آنها هم برای زندگی خودشان برنامه جدیدی را در نظر بگیرند.

برنامه شما برنامه گفت وگومحور است یا ترکیبی؟

پشت صحنه به جهت این که بخش های مستند هم دارد صرفا گفت وگو محور نیست و برنامه ترکیبی محسوب می شود.

در برنامه پشت صحنه، مجری، مهمان یا جذابیت های بصری عامل اصلی برنامه به شمار می آید؟

همه تلاشم این بوده که فرم جدیدی از یک برنامه ترکیبی ارائه بدهم به گونه ای که هر بیننده ای با دیدن دکور، نحوه حضور مهمان و گفت وگو با او تفاوت هایی را حس کند. اما هیچ وقت نخواستم صرفا مجری در برنامه دیده شود بلکه محور اصلی برنامه را مهمان قرار دادم تا مردم با شیوه زندگی آنها آشنا شوند و زندگی ورزشکارانی را که اسطوره های کشورمان هستند به تصویر بکشم. من به عنوان مجری تلاش کردم واسطه ای باشم تا مردم را با زندگی یک قهرمان آشنا کنم.

زنده بودن یک اصل اساسی برای جذابیت برنامه های گفت وگومحور است. چرا برنامه پشت صحنه زنده نیست؟

تا حدودی حرف شما درست است. مردم بیشتر تمایل دارند این گونه برنامه ها را به شکل زنده تماشا کنند. اما من فکر می کنم اگر یک برنامه تولیدی و غیرزنده هم جذابیت های لازم را داشته باشد، می تواند مخاطب را با خود همراه کند. برنامه سازی برای تلویزیون قابلیت های زیادی دارد که هنوز ما به آن نرسیدیم و باید با تولید برنامه های تولیدی جذاب و دیدنی مردم را به دیدن برنامه های تولیدی، ترکیبی علاقه مند کنیم.

این که اجرا و تهیه یک برنامه به عهده خود شماست، چه محاسن و معایبی دارد؟

این روش کار تیغ دولبه است. اگر برنامه ای، طراحی و پیش تولید مناسب داشته باشد، به عهده گرفتن تهیه و اجرا حُسن است، اما اگر برنامه ای بدون هدف باشد و پیش تولید مناسبی نداشته باشد، به عهده گرفتن تهیه و اجرا با مشکلاتی مواجه خواهد شد. تهیه و اجرای برنامه هر دو در یک مسیر هستند و به نظرم نقش مکملی دارند. اگر وظیفه هر بخشی بدرستی انجام شود، بدون شک اجرا و تهیه موفق خواهد بود.

برای طراحی و اجرای برنامه پشت صحنه اتاق فکر هم داشتید؟

بله، من هیچ برنامه ای را بدون اتاق فکر، طراحی و تولید نمی کنم. اتاق فکر باعث می شود افراد مختلف با نظرهای گوناگون ایده های خوبی به برنامه تزریق کنند که این کار به تولید برنامه و جذابیت های آن کمک می کند. مطمئنا وقتی گروهی، برای یک اثر همفکری و تصمیم گیری می شود کار موفق تر می شود تا این که فقط یک نفر یک برنامه را به دست بگیرد.

کمبود بودجه، محدودیت های محتوایی و زنده بودن، جذابیت برنامه های گفت وگومحور تلویزیون را کاهش داده است. شما برای رهایی از این مشکلات در برنامه پشت صحنه چه کردید؟

اتفاقا برنامه پشت صحنه اصلا ارزان تولید نشد. یک گروه پنج نفره برای تحقیق درباره زندگی قهرمانان المپیک به تمام نقاط ایران سفر کردند تا بتوانند بخش هایی از زندگی آنها را به تصویر بکشند. ضمن این که پس از ضبط مستند باید قهرمانان و همراهانشان را برای ضبط برنامه به تهران می آوردیم تا همراه پنج یا شش نفر از کسانی که در موفقیتشان نقش داشتند در برنامه حضور داشته باشند تا با آنها گفت وگو کنیم. در نظر بگیرید که ما برنامه پشت صحنه را در استودیوی سازمان ضبط نکردیم و هزینه استودیو را هم پرداخت کردیم. ما به اتفاق گروه فکر و ایده همه مشکلات پیش رو را بررسی کردیم تا هنگام تولید با مشکلی مواجه نشویم و خوشبختانه با توجه به پیامک ها و استقبال مردم از برنامه، تمام تلاش های من و گروه تولید تاثیرگذار بوده و مخاطبان از برنامه اظهار رضایت دارند.

در طراحی پرسش های برنامه بیشتر جنبه ورزشی آن را در نظر گرفتید یا تصمیم داشتید پرسش ها بیشتر سرگرم کننده باشد؟

هیچ کدام! پرسش های من با قهرمانان ورزشی فقط درخصوص معرفی بهتر قهرمانان است و نه صرفا جنبه ورزشی و نه فقط جنبه سرگرمی دارد. چون ما در برنامه پشت صحنه اتفاقاتی که برای قهرمانان در تمام سال های زندگی شان رخ داده، مرور می کنیم. من به گونه ای با مهمانان وارد گفت وگو می شوم تا آنها براحتی بتوانند زندگی خود را از ابتدا تاکنون بیان کنند و خودم را جای مخاطب می گذارم و پرسش هایی را مطرح می کنم که در ذهن مخاطب به وجود می آید.

آیا برنامه پشت صحنه را برای مخاطب خاصی تولید کردید؟

تمام اقشار، مخاطب این برنامه هستند و برنامه پشت صحنه صرفا برای قشر خاصی تولید نشده است.

این برنامه در تجلیل از قهرمانان ملی است یا فرهنگسازی برای جوانان؟

در واقع، این برنامه روایت و پرداخت پشت صحنه زندگی قهرمانان است که این روایت دارای ابعاد مختلفی بوده و مخاطب از آن برداشت های متنوعی داشته باشد. باز تکرار می کنم؛ وقتی در یک برنامه گفت وگومحور زندگی جریان داشته باشد، مخاطب هم با آن زندگی می کند.

آیا احتمال دارد در آینده این برنامه درباره نخبگان علمی هم تولید و پخش شود؟

اتفاقا برخی از هنرمندان و افراد نخبه ای که با آنها در ارتباط هستم با دیدن این برنامه پیشنهاد تولید برای نخبگان و هنرمندان را داده اند. به نظرم، برنامه پشت صحنه قابلیت این را دارد که درباره شخصیت های موفق رشته های دیگر هم ساخته شود.

اگر این برنامه با فاصله کمی از المپیک پخش می شد، جذابیت بیشتری نداشت؟

گفته شما درست است، اما با توجه به این که ما پیش تولید را از شهریور شروع کردیم و تولید هم زمانبر بود به همین دلیل پخش برنامه از بهمن ماه آغاز شد. البته به نظرم خیلی هم دیر نشده است. این قهرمانان در سال جاری موفق به کسب قهرمانی شدند و ما هم بلافاصله تولیدمان را شروع کردیم.

یکی از ویژگی های مهم در یک برنامه گفت وگومحور، داشتن اطلاعات در مورد مهمانان برنامه است. شما این اطلاعات را چطور کسب می کنید؟

به نظرم اجرای برنامه های گفت وگومحور یک مهارت است که باید مجری چنین برنامه هایی به آن احاطه داشته باشد. امکان ندارد مجری بتواند بدون اطلاعات کافی از مهمان و هدف برنامه، اجرای موفقی داشته باشد. حالا این اطلاعات می تواند موضوعات مختلفی باشد که نیاز برنامه است.

یعنی قبل از اجرای برنامه با مهمان گفت وگو می کنید و اطلاعات مورد نظرتان را از او می گیرید؟

نه! من معتقدم هیچ گاه نباید مجری قبل از برنامه با مهمانش گفت وگو کند، چون احتمال دارد مهمان یا مجری نسبت به یکدیگر پیشداوری هایی بکنند که درست نیست. من اطلاعاتم را از مستندهایی که از مهمان برنامه ساخته می شود، کسب می کنم.

در اجرا، اولویت شما راضی نگهداشتن مخاطب است یا رسانه؟

نه تنها برای من، بلکه برای هر شخص رسانه ای، راضی نگهداشتن مخاطب مهم است.

شما یک جاهایی زیادی جسارت به خرج می دهید. مگر خط قرمزها شامل حال شما نمی شود؟

خط قرمز برای ما مشخص است و منافع شخصی یا سلیقه شخصی کسی خط قرمز ما نیست. من فکر می کنم منافع ملی کشور خط قرمز محسوب می شود.

برای اجرای یک برنامه تا چه اندازه اعتماد به نفس را شرط موفقیت می دانید؟

من تاکنون هیچ کاری را بدون اعتماد به نفس انجام نداده ام. اگر بدانم در کاری اعتماد به نفس ندارم به هیچ عنوان آن را نمی پذیرم.

در زمان اجرا عصبی هم می شوید؟

این موضوع طبیعی است و برای من هم اتفاق افتاده که عصبی یا عصبانی شوم، اما هیچ وقت عصبانیتم را جلوی دوربین بروز نمی دهم.

بهترین و دلپذیرترین گفت وگوی شما تا این لحظه کدام گفت وگو بوده است؟

در برنامه پشت صحنه، گفت وگو با محمد خالوندی را خیلی دوست دارم.

فکر می کنید عنصر هیجان در یک گفت وگو چقدر تاثیرگذار است؟

همیشه تلاش می کنم یک گفت وگوی خوب و جذاب را به پخش برسانم. در صحبت هایی که بین من و مهمانان رد و بدل می شود، حتما چیزهای هیجان انگیز وجود دارد که مخاطب را راغب می کند ۴۵ دقیقه بنشیند و برنامه را تماشا کند. کنکاش درباره چگونگی رسیدن به موفقیت، بیان ناگفته ها، همین که زندگی واقعی این قهرمان از زبان خودش و اطرافیانش گفته می شود، شاید بعضی جاها آنقدر هیجان انگیز و احساسی می شود که برای خود من بسیار جذاب می شود، چه برسد به مخاطب که این برنامه را تماشا می کند.

آیا از ابتدا تصمیم داشتید یک برنامه احساسی را به پخش برسانید؟

نه، واقعا این گونه نیست که من بخواهم برنامه را بعمد احساسی کنم. بعضی اوقات برنامه به سمتی می رود که مهمان از خاطرات تلخش می گوید. هیچ وقت قبل از شروع گفت وگو برنامه ریزی نمی کنم که بعمد برنامه را احساسی کنم. بالاخره زندگی بالا و پایین دارد. محمد خالوندی، ملی پوش پرتاب نیزه ایران در کلاسF/5758 که موفق شد با شکستن رکورد جهان و پارالمپیک، مدال باارزش طلای این ورزش را به خود اختصاص دهد، وقتی از زندگی خود می گفت باور کنید اینقدر هیجان انگیز و در بخش هایی اینقدر احساسی بود که شاید یکی از جذاب ترین گفت وگوهای برنامه شد.

شما چطور نسبت به یک پاسخ متقاعد می شوید؟

پافشاری می کنم تا سوالی که مطرح شده جوابش را نه تنها خودم بلکه مخاطب هم بگیرد و همیشه مردم را شاهد در نظر می گیرم.

آیا برای دریافت پاسخ حتی اگر مهمان برنامه سفارشی باشد، یک سوال را چند بار تکرار می کنید؟

مهمان سفارشی نداشته ام و حتی اگر کسی قبل از برنامه به من گفته یا زنگ زده که سوال ها را از قبل به مهمان بگو یا سوالی که مدنظرش بوده را مطرح کن، نپذیرفتم؛ چون این موضوع کیفیت برنامه را زیر سوال می برد و من هیچ وقت دوست ندارم به خاطر این موضوع برنامه دچار نقص شود.

به نظر شما اصالت گفت وگو در چیست؟

صراحت، صداقت و حضور مخاطب شاید رکن های اصلی یک گفت وگوی خوب و جذاب باشد. من معتقدم گفت وگو باید شبیه زندگی مردم باشد؛ یعنی در گفت وگو حرف هایی رد و بدل شود که مردمی باشد.

از شواهد چنین برمی آید اکنون مجری اهمیت زیادی در برنامه های گفت وگومحور ندارد. از طرفی برخی از مجریان می گویند در تلویزیون امنیت شغلی وجود ندارد. شما این شرایط را چگونه ارزیابی می کنید؟

تربیت مجری، کار بسیار دشواری است، اما صرفا با برگزاری دوره های آموزشی نمی توان مجری تربیت کرد. بالاخره مجری یک فرد بسیار مهم در رسانه محسوب می شود و نسبت به آن حساسیت هایی وجود دارد. به نظر من باید از مجری در رسانه مراقبت شود، نه این که محدود شود. مراقبت و محدودیت، دو نگاه متفاوت است.

گاهی یک مجری را از یک برنامه تلویزیونی حذف می کنند که حرف و حدیث های زیادی به وجود می آید. آیا حذف کردن مجریان به این دلیل است که تلویزیون نمی خواهد ستاره سازی کند؟

رسانه بدون ستاره چیزی شبیه تنگ بدون ماهی است. ستاره سازی در اجرا هیچ ایرادی ندارد و نباید جلوی این کار را گرفت. به نظرم ستاره شدن هزینه ها و خطر بسیار دارد. البته زمان زیادی طول می کشد تا مجری بتواند ستاره شود. مجری که ستاره می شود، تاثیرگذاری بیشتری در سطح جامعه خواهد داشت. مهم تربیت ستاره و مراقبت از اوست. ما باید از مجری حمایت کنیم و از طرف دیگر، مجری هم باید اصول کار کردن در رسانه ملی را بپذیرد و رعایت کند.

کشف مجریان مسلط و کاربلد باید چگونه باشد؟

باید حوصله داشته باشیم و راه های کشف مجریان خوب را بلد باشیم. هر کسی این قابلیت را ندارد و با یک تست و امتحان هم نمی توان او را پیدا کرد. به نظرم باید برای کشف مجری، زمان زیادی صرف کرد. بعد از این که مجری انتخاب و سکان یک برنامه به او سپرده شد هم باید به او فرصت داد تا بتواند توانمندی های خود را به نمایش بگذارد.

چگونه می توان روی یک مجری سرمایه گذاری کرد تا او به صورت کامل در اختیار رسانه قرار بگیرد؟

وقتی از مجری در فضای رسانه ای حمایت های جدی صورت بگیرد و مجری بدون دغدغه فعالیت کند، به یقین همراه رسانه خواهد ماند. شما در نظر بگیرید برای موفقیت یک مجری، سازمان صداوسیما چقدر هزینه می کند و آنتن تلویزیون را در اختیارش قرار می دهد. بنابراین تلویزیون نباید براحتی حاضر شود چنین فردی را از دست بدهد. مردم با دیدن یک مجری در تلویزیون متوجه می شوند باید انتظار پخش چگونه برنامه ای را داشته باشند. رسانه باید فضایی فراهم کند که افراد دلسوزانه در کنارش باشند نه در اختیارش. وقتی یک مجری اجرای برنامه ای را به عهده می گیرد. می تواند از شرایط به وجود آمده استفاده های خاص بکند. می تواند زد و بندهای خاص سیاسی و اقتصادی داشته باشد.

چرا برنامه های گفت وگومحور تلویزیون مثل سابق دیگر جذاب نیست؟

برنامه گفت وگومحور از جذاب ترین ساختارهای برنامه سازی است، اما نوع نگاه به تولید این گونه برنامه ها بسیار مهم است. ما گاهی برنامه های گفت وگومحوری داشته ایم که جذاب و مخاطب پسند هم بوده اند و هرازگاهی میزان رضایت و مخاطب از چنین برنامه هایی از فیلم و سریال هم بیشتر بوده است، اما تولید آن ادامه نداشته و مدیران هم کمتر به این ساختار توجه کرده اند. شما وقتی براساس نیاز مخاطب و جامعه برنامه گفت وگومحور می سازید، مطمئنا مشتری خواهید داشت.

به نظر می رسد تلویزیون بنا به دلایلی برای این گونه ساختار برنامه سازی اهمیت چندانی قائل نیست، چون حتی در جشنواره جام جم هم برنامه های گفت وگومحور و ترکیبی هیچ جایگاهی نداشتند؟

بله، خیلی دوست داشتم در جشنواره تلویزیونی جام جم که تقریبا همه ساختارهای برنامه سازی مورد ارزیابی و تقدیر قرار گرفتند، برنامه های گفت وگومحور و ترکیبی هم جایگاهی داشتند. به نظرم باید نوع نگاه به این گونه برنامه سازی تغییر کند تا برنامه سازان هم با جدیت به برنامه سازی ادامه بدهند.

ایده آل تان در برنامه سازی برای تلویزیون چیست؟

ایده آل من مهم نیست و شاید اهمیتی هم نداشته باشد. ما بیشتر جامعه را رصد می کنیم و شرایط را در نظر می گیریم که حال مردم چگونه است و به تولید چه برنامه ای نیاز دارند و سپس طرح را آماده می کنیم. یکی از دلایل تولید برنامه پشت صحنه، مظلومیت قهرمانان المپیک و پارالمپیک بود، برای این که شاید خیلی از هموطنانمان حتی به اسم، آنها را نمی شناسند و واقعا تولید چنین برنامه ای نیاز روز جامعه بود.

آیا اجرا را می توان یک جور بازی دانست؟

اجرا بازیگری نیست. نباید در گفت وگو با یک فرد، نقش بازی کرد. به طور مثال در برنامه پشت صحنه، اگر همین قهرمانان به منزلم می آمدند، من به همین شکل با آنها گفت وگو میکردم، با این تفاوت که اجرا در تلویزیون مستلزم رعایت اصول و آدابی است.

آیا با اجرای این برنامه توانستید به اهدافی که داشتید برسید؟

من هدفم این بود که این قهرمانان دیده شوند؛ قهرمانانی که به نوعی سفیران کشورمان محسوب می شوند. کسانی که باعث شدند پرچم پرافتخار کشورمان در لندن و در حضور ورزشکاران و تماشاگران دنیا به اهتزاز درآید. اگر توانسته باشم این قهرمانان را به مردم معرفی کنم، به هدفم نزدیک شده ام.

نخستین گام یک مجری موفق در اجرای برنامه ای که بتواند ارتباط موثری با تمام مخاطبان برقرار کند، چیست؟

معتقدم نه تنها مجری، بلکه کسانی که در رسانه کار می کنند باید مخاطب را فردی هوشمند بدانند و به تشخیص آنها ایمان داشته باشند، چون مخاطب براحتی می تواند مجری، شیوه اجرا، نوع بیان و نگاه او را درک کند، کارش را قضاوت کند و حتی نمره بدهد.

قبول دارید شناخت مخاطب، کار بسیار دشواری است؟ چون مخاطبان اقشار مختلفی از جامعه را تشکیل می دهند. فکر می کنید شما توانسته اید همه مخاطبان را راضی نگه دارید؟

درواقع این محال است که بتوان همه اقشار جامعه را از یک مجری راضی نگه داشت. هر کاری باید جای خودش اتفاق بیفتد؛ یعنی بدانی امروز چه کاری را با چه هدفی می خواهی انجام بدهی. وقتی یک مجری کارش را بدرستی انجام بدهد، مردم او را درک می کنند و می توانند با او براحتی ارتباط برقرار کنند. البته این موضوع را هم باید بپذیریم سلایق مختلفی در سطح جامعه است و شاید کسی از من یا از برنامه ما خوشش نمی آید و راضی نگه داشتن همه مخاطبان کار بسیار دشواری است که فکر نمی کنم کسی بتواند چنین کاری را انجام بدهد.

تا به حال شده فکر کنید مسیر کاری و حرفه ایتان را به اشتباه طی کرده اید؟

هنوز هم بعضی اوقات به این موضوع فکر می کنم که اگر در موقعیت دیگری بودم، می توانستم کارهای دیگر و بهتری انجام بدهم.

مثلا کجا؟

فکر است و ممکن است به خیلی جاها پرواز کند.

شما از مجریانی هستید که همیشه با کت و شلوار اجرا می کنید. چرا در برنامه پشت صحنه که فضای متفاوتی داشت، باز هم از کت و شلوار استفاده کردید؟

من برنامه ورزشی اجرا نمی کنم که بخواهم بدون کت و شلوار برنامه اجرا کنم. به نظرم این سلیقه ای است. وقتی گفت وگوی ما ورزشی نیست و بیشتر نگاه اجتماعی دارد، فکر می کنم این نوع پوشش بهترین انتخاب است.

شما اجراهای غیرسازمانی هم انجام می دهید؟

خیلی محدود.

غیر از اجرا دوست داشتید کدام حرفه را در رسانه ادامه می دادید؟

من سال ها در تلویزیون بخش های متفاوتی برای برنامه ها تولید می کردم و مدتی را هم در سینما و تئاتر بودم. درخصوص اجرا هم شما می دانید من یکدفعه وارد عرصه اجرا نشدم، در مستندهایی که تولید می کردم با افراد مورد نظر از پشت دوربین صحبت می کردم، کم کم جلوی دوربین این گفت وگوها را ادامه دادم تا این که در باشگاه مهرورزان کار اجرا را شروع کردم. پس از آن در بیشتر برنامه های مناسبتی شبکه یک حضور داشتم. طی سال هایی که در رسانه ملی فعالیت داشته ام، همه کاری کرده ام و هیچ وقت دریغ انجام کاری را نداشته ام.

برای نوروز امسال هم برنامه ای خواهید داشت؟

بله، صحبت هایی شده و قرار است برای یکی از شبکه های تلویزیون ویژه برنامه نوروز را تهیه و اجرا کنم که پس از نهایی شدن، اطلاع رسانی در این زمینه صورت خواهد گرفت.

در این مدتی که برنامه پخش شده، مردم ارتباط خوبی برقرار کرده اند؟ آیا از نظرها و پیشنهادهای آنها استفاده می کنید؟

مردم از طریق سایت و روابط عمومی سازمان و شبکه سه سیما ارتباط بسیار خوبی با برنامه داشته اند و من همین جا از همه مردم ایران تشکر می کنم. از همه انتقادها و پیشنهادهایی که به برنامه داشته اند، سپاسگزارم.

اجرای خودمانی در یک برنامه به ظاهر ورزشی

«پشت صحنه» در نگاه اول یک برنامه ورزشی است و احسان علیخانی گزینه مناسبی برای اجرای آن محسوب نمی شود. اگر این فرضیه را بپذیریم که اجرای برنامه ورزشی مستلزم داشتن جنب و جوش و تحرک زیاد است، آن وقت به این نتیجه می رسیم علیخانی با آرامش و اجرای احساسی اش نمی تواند مجری یک برنامه ورزشی باشد. اما همان طور که گفته شد پشت صحنه، ظواهر یک برنامه ورزشی را دارد ولی در لایه های زیرینش به کارهای اجتماعی و خانوادگی شبیه می شود.

قهرمانان المپیک در این برنامه درباره مسائل حرفه و رشته شان سخنی نمی گویند و بیشتر درباره رابطه شان با دوستان و اطرافیان حرف می زنند.

علیخانی هم استاد اداره کردن این گونه لحظات است. او این توانایی را دارد که یک ورزشکار را با پدر و مادر و همسرش روبه رو کند و از دل این مواجهه، حرف و نکته جذابی دربیاورد. علیخانی در برنامه های قبلی اش مثل بهارنارنج و ماه عسل نشان داده می تواند بخوبی با آدم های معمولی و غیرمشهور کنار بیاید. انگار آدم های کم حرف و ساکتی که تجربه نشستن جلوی دوربین را ندارند در برنامه های علیخانی استعدادشان شکوفا می شود. تجربه ناموفق چنین اجراهایی را هم زیاد دیده ایم. مشکل وقتی حاد می شود که فرد غیرمشهور نمی تواند حرفی بزند و مجری هم نمی تواند یخ مجلس را بشکند. این جور وقت ها سکوت بر فضا حاکم می شود و تهیه کننده مجبور است هرچه زودتر برنامه را به پایان برساند. اما برنامه پشت صحنه با تکیه بر اجرای علیخانی گرما و صمیمیت دیگر کارهای او را دارد؛ صمیمیتی که برخاسته از اجرای خودمانی و بدون تعارف احسان علیخانی است. او از کلمات قلمبه و سلمبه استفاده نمی کند و تصویری واقعی و باورپذیر از مهمانان برنامه ارائه می دهد.

او همان مجری ای است که در برنامه لحظه سال تحویل از نیوشا ضیغمی خواست برای همسرش یک خورش فسنجون تپل درست کند. تپل واژه ای است که از زبان مردم کوچه و بازار زیاد شنیده می شود و در عین حال کلمه بی ادبانه ای هم نیست. علیخانی در اجراهایش این کلمات را زیاد به کار می برد. همچنین رگه هایی از طنز که در اجرای او وجود دارد به جذاب تر شدن برنامه کمک می کند. به عنوان مثال، او در یکی از اجراهایش به مهمان برنامه گفت حتما از همسرت هم قدردانی کن وگرنه ساعت های سختی پیش رو خواهی داشت!

تمام تلاش علیخانی در پشت صحنه این است که بار لحظات حسی و عاطفی را بیشتر کند. این مجری در گذشته با گوشه و کنایه های بعضا تند و تیزش توجه مخاطبان را به خودش جلب می کرد، ولی این بار اجرایش آرامش بیشتری دارد و در صحبت هایش خبری از آن حرف های نیشدار نیست. این بار حس عاطفی که در کل برنامه جریان دارد، اصلی ترین مولفه جذابیت بخشی به کار این مجری جوان است.

نوشته گفتگو با احسان علیخانی، مجری و تهیه کننده برنامه پشت صحنه اولین بار در بی کلک پدیدار شد.

بی کلک

علت حذف بخشی از مطالب سایت در گفتگو با خالد فقیه

آقای فقیه در این خصوص گفت خدمات کامپیوتر آقای رحمانپور ، ارائه خدمات پس از فروش به این سایت را برعهده دارد. وی در این خصوص افزود بعلت عدم تهیه بک آپ از این سایت و چندین سایت دیگر و مسدود کردن سرور، کلیه مطالبی که بک آپ آن تهیه نشده بود حذف گردیده و هیچ راهی هم برای بازگشت آن نیست.
ایشان با اعلام اینکه این مشکل اکنون با تغییر سرور حل شده از خوانندگان این وبسایت عذرخواهی کرد.

پایگاه خبری باشگاه فرهنگی ورزشی گازال جناح

گفتگو با داریوش ارجمند

مصاحبه جدید با داریوش ارجمند

با داریوش ارجمند، بازیگر سینما و تلویزیون؛ به «نه» هایی که گفته ام افتخار می کنم.
داریوش ارجمند، داریوش ارجمند است! ارجمند، خودش و حتی نقش هایش انگار جزئی از ایرانیت ما ایرانی ها است، ارجمند هم شبیه پدرهای سنتی خانواده های ایرانی است، هم شبیه شمایل سرداران هخامنشی و هم گره خورده با تاریخ صدراسلام با مالک اشتر و عبدالعظیم حسنی. ارجمند با قدرت و حرارت حرف می زند، آنقدر اعتماد به نفس دارد که از سخنرانیاش در یک هیات مذهبی و به عهده گرفتن سخنگویی فدراسیون ورزش های زورخانه ای محکم دفاع کند و بگوید «هر چیزی در این جهان است به من مربوط است» و البته اینقدر هم صداقت و صراحت دارد که بگوید مجبورم بازیگری کنم، ولو در نقش های زرد. شاید زود باشد که بگوییم داریوش ارجمند یک اسطوره است، اما حتما ۲۰ سال دیگر می توان او را جزو اسطوره های سینمای ایران دانست. متن گفت وگوی جام جم با داریوش ارجمند را از نظر می گذرانید:

مشهور است که شما شاگرد دکتر شریعتی بودید، هم در دانشگاه فردوسی مشهد و هم از نظر فکری. اخیرا پیامک هایی طنزی با عنوان دکتر علی شریعتی میان مردم رد و بدل می شود، می خواستم بدانم عکس العمل شما به این پیامک ها چه بوده؟ برایتان از این پیامک ها آمده است؟

بله، به ما هم رسیده!

عکس العمل شما بعد از دیدن آنها چیست؟

هیچ عکس العملی نسبت به آنها ندارم، بخصوص که من جمله به جمله مطالب کتاب های دکتر شریعتی را می دانم و بارها خوانده ام.

فکر می کنید چرا این پیامک ها را علیه شریعتی ساخته اند؟

این خصیصه ویران سازی است. علاقه به ویران کردن یک بنا، یک شخصیت، تفریح بیکاره هاست که البته خیلی بچگانه و گاه احمقانه است و هیچ کاربردی ندارد برای این که در طول تاریخ با بسیاری از بزرگان از این دست شوخی ها کرده اند، اما آن شوخی کننده در تاریخ دفن شده به این خاطر که جرأت نوشتن اسم خود را ندارد،یک غلط زیادی در سر خود دارد ولی نمی تواند اسمش را بنویسد. فرق او با دکتر شریعتی این است که دکتر پای آنچه گفته اسمش هست و به گفته خودش مسئول تمام حرف هایی است که در زندگی خود زده است. این پیامک ها یعنی شریعتی زنده است و حضور دارد، یعنی وقتی می خواهند مطلبی را به مردم به عنوان حرف راست و حق بقبولانند به وی نسبت می دهند حتی اگر یک جوک باشد. پس جایگاه رفیع خود را در دل جامعه دارد.

تا حالا از این پیامک ها خنده تان گرفته یا ناراحت شده اید؟

اصلا ناراحت نشده ام، من خنده ام می گیرد. محال است با این کارها عصبی بشوم. دکتر علی شریعتی آنقدر بزرگ هست و تمام کسانی که ادای او را در می آورند هم هنوز به گرد پایش نرسیدند.

آقای ارجمند! شما در همه عرصه ها حرف زده اید و حضور داشته اید، در ورزش، سینما، سیاست و… نظر خودتان چیست؟

من فکر می کنم هر چیزی که در این جهان هست به من مربوط است از زنگ و در زورخانه گرفته تا یک پلان زیبا در فیلم «زیر درخت گیلاس» آقای کیارستمی، از یک بازی فوتبال باشگاهی در آلمان که جهان را گرفته تا بازی تنیس آقاسی به من مربوط می شود. اینها برای دنیای من هستند و به اندازه شعور و نیازم در این حیطه ها وارد می شوم. من دوست دارم همه چیز را در این جهان بشناسم وقتی که می توانم را جع به چیزی صحبت کنم، چرا باید سکوت کنم، من روی خودم کار می کنم، من به فوتبال، ورزش زورخانه ای، شعر، موسیقی، تئاتر و حتی سیاست فکر می کنم و وقتی فکر و مطالعه می کنم، صاحب یک اندیشه و دیدگاه می شوم و با دیگران در میان می گذارم. من زمانی در ارتباط با فوتبال حرف هایی زدم که هیچ کس تا آن موقع نزده بود، حتی حرف های مرا مسخره کردند.

کدام حرفتان را درباره فوتبال مسخره کردند؟

گفتم فوتبال یک بازی عارفانه است. این وحدت در کثرت در فوتبال چه زیبا نمود پیدا می کند، تیمی می تواند برنده شود که یازده نفر آن یک نفر شوند، «صد دل به هم چو شود آشنا یکی است» و این آرزویی است که ما هم در زندگی مان داریم، پس وقتی که به فوتبال فکر می کنم، صحبت های کارشناسان را می شنوم، راجع به آن که کتاب می خوانم و سعی می کنم یک فهم جدیدی از این بازی و حرکاتی که در آن هست پیدا کنم، در بقیه موارد هم همین طور است. یک جایی گفته بودند که فلانی راجع به همه چیز حرف می زند، گفتم نه، راجع به چیزهایی که بلدم حرف می زنم، ولی به این حرف من خندیدند و مسخره اش کردند.

در اینترنت، عکسی منتشر شده بود که شما به مناسبت تولد حضرت زینب(س)، بعد از مداحی، سخنران یک هیات مذهبی بودید، این به خواست خودتان بود یا در رودربایستی قرار گرفتید؟

نه من خیلی این کار را انجام می دهم، من خودم بچه هیات هستم. این چیزی نیست که بگویم من خیلی عوام زده ام یا چون هیات می روم خیلی آدم فرودستی هستم، من با افتخار می گویم که هیاتی هستم و می دانم که چه کاری انجام می دهم، خیلی ها در تعطیلات مذهبی می روند لب دریا ما می رویم هیات، چه اشکالی دارد؟ اتفاقا در همین جایی که شما می گویید که من راجع به حضرت زینب صحبت کردم، بعدا دیدم در سایت ها یک عده ای گفتند که این فرد سخنران هیات هم شده و از این حرف ها. بله من تاریخ اسلام خواندم و آن را بلدم و حرف بیخود نمی زنم. لااقل راجع به دوازده امام می توانم حرف بزنم، راجع به خدا، پیامبر و صحابه هایش می توانم حرف بزنم؛ همان طور که می توانم راجع به فیلمساز ها و فوتبالیست های جهان و… حرف بزنم.

شما سال ۸۶ نامزد انتخابات مجلس هشتم هم شدید و بعد از مدت کوتاهی انصراف دادید، چرا؟

اصلا نامزد نشدم، البته به من پیشنهاد شد و پول خوبی هم پیشنهاد دادند که من با آن پول می توانستم از شر اجاره نشینی راحت شوم، ولی قبول نکردم چون کار من نبود.

این که شما ناگهان از قامت یک هنرپیشه نقش هایی مثل مالک اشتر، می روید و سخنگوی فدراسیون زورخانه ای می شوید یا مثلا ناگهان یک روز صبح می روید سر تمرین تیم فوتبال استقلال، به نظرتان ممکن است نظر مخاطبان و هوادارانتان شما را در مورد شما عوض کند؟ خللی در سابقه هنری و حرفه ای شما در سینما و تلویزیون شما ایجاد نمی کند؟

اصلا این طور نیست. مگر هرزگی می کنم؟ بهتر از این است که سر از مهمانی های شبانه در بیاورم. اعتمادی که آقای محمدرضا طالقانی بعد از یک عمر حضور در ورزش در سطح ملی به من می کنند، نشان این است که مرا می شناسند.

خب نمی شود این طور گفت که این حضور شما در ورزش و سیاست، به خاطر آن شمایل و نقش های خاص و تاریخی است که در سینما و تلویزیون بازی کرده اید؟ یعنی معتقدید کاملا به خاطر شایستگی های خود این عرصه ها را امتحان و ورود پیدا کرده اید؟

به هیچ وجه، این به دلیل شناخت من از ورزش باستانی است. من در جاهایی صحبت کردم و این آقایان بودند و حرف های مرا از ورزش باستانی شنیدند و پسندیدند. من راجع به همه چیز حرف های تازه ای می زنم و زده ام، خیلی ها نمی توانند فلسفه و روابط موجود در بین پدیده های جهان را خوب تشخیص دهند یا می گویند به ما ارتباطی ندارد، اما به من مربوط است.

اگر بنده به عنوان چهره ای که در سینما هستم بتوانم برای ورزش موثر باشم پس چرا کوتاهی کنم؟ شخصی بعد از یک مصاحبه ای که انجام داده بودم، گفت که فلانی تا حالا شلوار ورزشی پوشیده که اظهارنظر می کند؟ یعنی اگر کسی شلوار ورزشی نپوشید حق حرف زدن ندارد؟ آنهایی که پوشیدند و صد تا گل زدند می دانند اصلا چرا فوتبال بازی می کنند؟ افرادی هستند که راجع به جهان صحبت می کنند و ساختار جهان را توضیح می دهند پس حتما جای خدا نشستند؟ من تاریخ، جامعه شناسی و بعد از آن هنر خواندم و برای قرار گرفتن در این عرصه ها تفکر سیستمی را آموختم. من در جوانی ورزش کردم، زورخانه رفتم و کشتی گرفتم، در دبیرستان فوتبال بازی کردم، پس حق دارم اظهارنظر کنم و به مسائل وارد شوم.

من ده سال در تلویزیون مجری برنامه طلوع ماه بودم و هر چهارشنبه با بزرگ ترین استادان و دانشمندان این مملکت نزدیک به صد دقیقه گفت وگو می کردم. من برای صحبت کردن با فردی مثل دکتر ستوده یا دکتر باستانی پاریزی یا مرتضی ممیز چه باید می دانستم؟ طبیعی بود که باید آمادگی پیدا کنم و پیدا کردم. آن دوران از بهترین روزهای زندگی من بود، با استادانی می نشستم که قبلا آرزوی دیدنشان را داشتم.

اجرای برنامه «طلوع ماه» طولانی ترین و شاید تنها تجربه اجرای شما در تلویزیون بود، این تجربه چه چیزی را به شما اضافه کرد؟

سختکوشی، دل کندن از هواهای نفس و رفتن برای دانستن. دانستن لذت بخش ترین چیزی است که خدا به ما داده. وقتی که ما از جهل دور می شویم لذت می بریم. من در آن برنامه واقعا یاد می گرفتم، لذت این یاد گرفتن را شما می توانستید در چهره من ببینید، من فیلم بازی نمی کردم، برای این که بتوانم با آقای داوری، استاد فلسفه غرب صحبت کنم، سه بار فلسفه غرب را خواندم. من در دوران کارمندی هم این تجربه ها را داشتم. دبیر انجمن آثار باستانی، کارشناس هنری و مدرس سینما بودم. این اواخر برای پسرم که آهنگسازی می کرد، ترانه سرایی کردم.

می شود این طور گفت که اگر پشت سر داریوش ارجمند، یک کارگردان ماهر وجود داشته باشد و شما را هدایت کند، نتیجه بازی های شما درخشان خواهد شد در غیر این صورت نقش ها معمولا تکراری و کلیشه ای از آب درخواهد آمد، این نظر را قبول دارید؟

فکر می کنم اگر هنرمند می خواهد سازندگی به وجود آورد باید اولین منتقد خودش باشد، من بعد از خواندن نقد کارهایی که در آن حضور داشتم، فهمیدم نقدهایی که خود من به کارهایم دارم، اصلا متوجه آن نشدند، به منتقدان احترام می گذارم، می توانند این نقدی که اشاره کردید را داشته باشند. کما این که از منتقدان گرفته تا آنهایی که به عنوان داور در جشنواره فجر هستند این را گفته اند، حرف های خنده داری زدند که حتی مرغ پخته در دیگ خنده اش می گیرد، یکی از داور های محترم جشنواره فجر گفته بود بازی ارجمند در «امیرعلی» فیلم اعتراض مثل «اسی در به در» فیلم آدم برفی است، فقط یک شعور متوسط که بازیگری نمی فهمد چنین اشتباه بزرگی را می کند این که کسی نقش های نزدیک به هم بازی کند، اما فاصله آنها را رعایت کند سخت است، سخت است که هم حشمت فردوس را بازی کنی با دو پسر هم حاج حیدر سیاه شونی با دو پسر، اما حاج حیدر هیچ ربطی به حشمت فردوس ندارد، برخی تا ظاهر قضیه را می بینند، سریع حکم می دهند برای این که ما انسان های ظاهربینی هستیم، اگر بصیرت داشته باشیم، می فهمیم که چه فاصله ای بین این دو نقش وجود دارد و تفاوت آن در چیست.

یعنی منظورتان این است که در نهایت هیچ منتقدی نمی تواند رفتار و نوع بازیگری شما را تغییر دهد؟

من این حرف ها را خیلی جدی نمی گیرم، اینها لقلقه زبان هستند. من با هیچ منتقدی بحثی ندارم. این اواخر با گزارشگر یک روزنامه صحبت کردم که اصرار داشت بگوید تمام بازی های شما مثل هم است، گفتم شما راست می گویید، کسی باید این حرف را بزند که در بازیگری صاحب نظر باشد. من خیلی به این حرف ها اهمیت نمی دهم.

نظرتان را در مورد این گزاره که اگر کارگردان درجه اول پشت شما باشد، نتیجه درخشان می شود، چیست؟ با این مخالفید؟

کارگردان ماهر پشت هر کسی باشد، کارش درخشان می شود. البته در خیلی موارد این طور نیست و این را قبول ندارم که کارگردان خوب می تواند از چوب هنرپیشه بسازد. پس چرا زمانی که موقع بازی می شود، سراغ آدم های خاص می روند، ذات یک هنرپیشه قوت و قدرتی دارد که خودش هم در کاری که انجام می دهد، نقش دارد.

پس مشکل کجاست؟ چرا دیگر مدت هاست بازی های درجه یک و ماندگار شما را در سینما و تلویزیون شاهد نیستیم؟

گرفتاری ما در ایران سوژه سناریوست به همین دلیل مجبوری فیلم هایی را با فاصله کم بازی کنی. من کارگردان خوب را اندیشه خوب می دانم. فاصله تکنیکی سینمای کیارستمی، بیضایی و یا تقوایی با بسیاری از کارگردان هایی که یک درجه از اینها پایین تر هستند چقدر است؟ آن فاصله عمیقی که وجود دارد در طرز تلقی و اندیشه اینهاست، من قبول دارم که وقتی با یک کارگردان خوب کار می کنم، بهتر هستم. چون فیلم درجه سه کار نمی کند.

البته جسارت است، ولی شما سابقه بازی در فیلم های زرد و به اصطلاح سوپر مارکتی را هم دارید!

خوب اینجا، یک نکته وجود دارد که من چقدر باید منتظر باشم تا یک کارگردان خوب با یک سناریوی درست سراغ من بیاید، من که پیتزافروشی یا تریا ندارم، کار من بازیگری است اگر هم بخواهم کاری به جز بازیگری انجام دهم حتم بدانید که قهوه روی میز کسی نمی گذارم بلکه سخنگوی ورزش باستانی خواهم شد، مجری برنامه تلویزیونی می شوم. می خواهم بگویم که نمی توانم منتظر بمانم و ببینم چه کسی اجاره خانه من را می دهد یا پول تحصیل بچه هایم را در خارج پرداخت می کند. من مثل تراکتور کار می کنم و دستم را به طرف هیچ کس دراز نکردم. ممکن است مردانه قرض گرفته و مردانه پس داده باشم، پس منتظر یک کارگردان ماهر نمی مانم، آدم حرفه ای هستم و تا زمانی که کار به ابتذال نرود، کار می کنم.

چند «نه» بزرگی را که در زندگیتان گفتید، برایمان می گویید؟

اتفاقا یک چیزی را به شما بگویم، جمله ای را که برای اولین بار من در مجله دنیای تصویر گفتم و این حرف بعدا توسط خیلی ها تکرار شد، هیچ مهم نیست؛ چون حرف خوب را باید زد تا همه تکرار کنند. من به کارهایی که کردم افتخار نمی کنم، بلکه به کارهایی که نکرده ام افتخار می کنم. من به بله هایی که گفته ام هرگز افتخار نمی کنم به نه هایی که گفته ام، افتخار می کنم. نه های بزرگی در زندگیم گفتم که اگر آنها را نگفته بودم، شاید زندگی بهتر از این داشتم.

یک مصداق معرفی می کنید؟

نه قابل گفتن نیست، البته در سینما هم بوده این نه هایی که گفتم.

خوب یکی از همان فیلم ها و نه گفتن ها را بگویید؟

مثلا نرفتن به فیلم اخراجی ها که خیلی دوست داشتند من نقش حاج رسول را بازی کنم و آقای سلحشور این را پنهان نکردند. آقای سلحشور بودند دیگر کارگردان اخراجی ها؟

نه، آقای مسعود ده نمکی کارگردان اخراجی ها بودند.

من اینها را قاطی می کنم، این ها را حذف نکنید تا صادقانه باشد. آقای ده نمکی، رضا شریفی نیا و پسرم که در فیلم بازی می کرد و خیلی های دیگر اصرار کردند، اما با این که پول و شهرت خوبی داشت گفتم نه!

به چه دلیل؟

برای این که فیلمنامه و شکل کار را قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم.

یعنی با این که مخاطب زیادتری پیدا می کردید و یک موضوع جدیدی هم بود، نه گفتید.

بله، آنهایی که در فیلم های فارسی گذشته می رقصیدند خیلی طرفدار داشتند، کمیت که دلیل بر کیفیت نیست، متاسفانه جهان ما جهان کمیت است و همه آدم ها به کمیت هایشان تکریم می شوند نه کیفیت. بعضی از هنرپیشه هایی که در این مملکت عکسشان از بیلبوردها پایین نمی آید و یک سریال نیست که در یک گوشه ای از آن یک نقشی نداشته باشند، دچار این کمیت مبتذل شده اند.

اگر من هم ۱۲ میلیارد در جیبم بود به انتقادی گوش نمی کردم. ده نمکی مجوز این کار را داشت و می توانست انجام دهد که در ابتدا خیلی چیزها را به سخره بگیرند و در آخر با یک جمله روی آن ماله بکشند، جوک هایی که مردم در خفا به هم می گفتند. یکدفعه آمد روی پرده سینما و همه دسته جمعی خندیدند، اما کمیت دلیل بر کیفیت نیست. آدم ها به خاطر حساب های میلیاردی، خانه در پاریس و کانادا، به خاطر بازی در صدوبیست وچهار فیلم و… تکریم می شوند، اینها متفاوتند با آن کسی که می ماند، این آقایان با امثال علی حاتمی و ناصر تقوایی فرق می کنند، تقوایی سه فیلم ساخته، ولی در کیفیت در تاریخ از آن حرف می زنند، ولی هیچ کس از فیلم های ۱۲ میلیارد فروخته حرف نمی زند، چون اینها تاریخ مصرف محدود دارند.

بزرگترین اشتباهی که در زندگی هنری و غیرهنری تان مرتکب شدید حالا چه در انتخاب فیلم یا مسائل شخصی چه بوده؟

انسان جایزالخطاست و اگر اشتباه نکند می شود معصوم، من هم اشتباه داشتم.

یک مورد را ذکر می کنید؟

نه، به خاطر مسائلی دوست ندارم بگویم، اشتباهات اینطوری که چرا رفتم بازی کردم، بوده، ولی چون نیت بدی در سازندگان وجود نداشته و من معتقد به الاعمال بالنیات هستم به آنها فکر نمی کنم، گفتم، من به آن کارهایی که رد کردم، افتخار می کنم.

جایی گفته بودید که پشت صحنه همه فیلم هایتان را یادداشت می کنید، یکی از آن ناگفته ها را برای خوانندگان ما می گویید؟

نمی توانم بگویم، از طرف روزنامه ها خواستند که به صورت پاورقی در اختیارشان بگذارم یا از سوی مجلات مختلفی هم درخواست شد، اما آنها را گذاشتم برای زمانی که نمی توانم سنگین تر از قلم را به دست بگیریم؛ چون چیزهایی است که اگر امروز گفته شود شاید خیلی خوشایند نباشد و فکر کنند که من حسادت و غرض ورزی دارم. نوشته هایم را برای بعد گذاشتم و برای تجربه تاریخ و نسل جدید که بداند ما چگونه بودیم، فیلم ها چطور ساخته می شد، شادی ها و رنج هایشان چه بود.

فکر می کنید در سینمای ایران به جایی که حقتان بوده است، رسیده اید؟

من جایی را از سینمای ایران طلب نکردم، «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.»

دلتان می خواست در سریال «مختارنامه» با آقای میرباقری همکاری کنید؟

نه، اگر دلم می خواست می توانستم بازی کنم.

به شما پیشنهاد شد؟

بله زمانی که در یزد بودم، آقای بیک زاده پیشنهاد کردند.

چرا بازی نکردید؟

دلایلش شخصی است.

شاید خیلی انتظار می رفت که شما در این فیلم بازی کنید.

من به دنیا نیامده ام که انتظارات دیگران را برآورده کنم، اشتباهی که خیلی از هنرمندان انجام می دهند. من دو فیلم مذهبی بازی کرده ام که برای تمام عمرم کافی است و اگر کاری برتر از آنها نباشد، بازی نمی کنم. نقش مالک اشتر و عبدالعظیم حسنی را بازی کردم که اولی در تاریخ مشخص است کیست و قبر دومی هم در یک قدمی ماست.

راز سخنوری خراسانی ها با توجه به این که شما هم خراسانی هستید در چیست؟

پدر من اهل بیرجند بوده و به هر حال زبان پارسی پشت قباله ماست. سرزمین عجیبی برای سخنوری است برای این که ناگزیر بودند از این زبان حفاظت کنند. به قول ایرج که گفت «برادر جان خراسان است اینجا، سخن گفتن نه آسان است اینجا» این است که این ژن در آنجا نسل به نسل آمده است.

آرزوی داریوش ارجمند برای سینمای ایران؟

ما برای نسل گذشته خودمان آدم های موجهی بودیم. من این را از زبان همه آنها شنیده ام، اما برای نسل بعد از ما به خاطر اتفاقات عجیب و غریب که در جهان افتاده، دشوارتر است، به خاطر این که در زمان ما کیفیت حرف اول را می زد، در دوران ما با زحمت می توانستی به جایی برسی نه با تقلب و زد و بند. از اینها انتظامی یا مشایخی به وجود نمی آیند، آنجا اصالت هایی وجود داشت، آنجا نابرده رنج گنج میسر نمی شود، بود.

شرم آورترین چیز در سینمای ایران؟

این که مثل الان بتوانی پول بدهی و نقش بخری!

و حرف پایانی؟

از شما ممنونم و به گفته اتللو «اگر نامه ای به حکومت ونیز می نویسید، حقیقت را آنچنان که هست بنویسید، نه چیزی بر آن بیفزایید نه چیزی از آن بکاهید.»

” داریوش ارجمند ۵ مرداد سال ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد. او دارای مدرک کارشناسی ارشد تئاتر و سینما از دانشگاه پاریس و کارشناسی تاریخ و جامعه شناسی از دانشگاه مشهد است. او در دوره کارشناسی از شاگردان علی شریعتی بوده است. “

بی کلک

گفتگو با داریوش ارجمند

مصاحبه جدید با داریوش ارجمند

با داریوش ارجمند، بازیگر سینما و تلویزیون؛ به «نه» هایی که گفته ام افتخار می کنم.
داریوش ارجمند، داریوش ارجمند است! ارجمند، خودش و حتی نقش هایش انگار جزئی از ایرانیت ما ایرانی ها است، ارجمند هم شبیه پدرهای سنتی خانواده های ایرانی است، هم شبیه شمایل سرداران هخامنشی و هم گره خورده با تاریخ صدراسلام با مالک اشتر و عبدالعظیم حسنی. ارجمند با قدرت و حرارت حرف می زند، آنقدر اعتماد به نفس دارد که از سخنرانیاش در یک هیات مذهبی و به عهده گرفتن سخنگویی فدراسیون ورزش های زورخانه ای محکم دفاع کند و بگوید «هر چیزی در این جهان است به من مربوط است» و البته اینقدر هم صداقت و صراحت دارد که بگوید مجبورم بازیگری کنم، ولو در نقش های زرد. شاید زود باشد که بگوییم داریوش ارجمند یک اسطوره است، اما حتما ۲۰ سال دیگر می توان او را جزو اسطوره های سینمای ایران دانست. متن گفت وگوی جام جم با داریوش ارجمند را از نظر می گذرانید:

مشهور است که شما شاگرد دکتر شریعتی بودید، هم در دانشگاه فردوسی مشهد و هم از نظر فکری. اخیرا پیامک هایی طنزی با عنوان دکتر علی شریعتی میان مردم رد و بدل می شود، می خواستم بدانم عکس العمل شما به این پیامک ها چه بوده؟ برایتان از این پیامک ها آمده است؟

بله، به ما هم رسیده!

عکس العمل شما بعد از دیدن آنها چیست؟

هیچ عکس العملی نسبت به آنها ندارم، بخصوص که من جمله به جمله مطالب کتاب های دکتر شریعتی را می دانم و بارها خوانده ام.

فکر می کنید چرا این پیامک ها را علیه شریعتی ساخته اند؟

این خصیصه ویران سازی است. علاقه به ویران کردن یک بنا، یک شخصیت، تفریح بیکاره هاست که البته خیلی بچگانه و گاه احمقانه است و هیچ کاربردی ندارد برای این که در طول تاریخ با بسیاری از بزرگان از این دست شوخی ها کرده اند، اما آن شوخی کننده در تاریخ دفن شده به این خاطر که جرأت نوشتن اسم خود را ندارد،یک غلط زیادی در سر خود دارد ولی نمی تواند اسمش را بنویسد. فرق او با دکتر شریعتی این است که دکتر پای آنچه گفته اسمش هست و به گفته خودش مسئول تمام حرف هایی است که در زندگی خود زده است. این پیامک ها یعنی شریعتی زنده است و حضور دارد، یعنی وقتی می خواهند مطلبی را به مردم به عنوان حرف راست و حق بقبولانند به وی نسبت می دهند حتی اگر یک جوک باشد. پس جایگاه رفیع خود را در دل جامعه دارد.

تا حالا از این پیامک ها خنده تان گرفته یا ناراحت شده اید؟

اصلا ناراحت نشده ام، من خنده ام می گیرد. محال است با این کارها عصبی بشوم. دکتر علی شریعتی آنقدر بزرگ هست و تمام کسانی که ادای او را در می آورند هم هنوز به گرد پایش نرسیدند.

آقای ارجمند! شما در همه عرصه ها حرف زده اید و حضور داشته اید، در ورزش، سینما، سیاست و… نظر خودتان چیست؟

من فکر می کنم هر چیزی که در این جهان هست به من مربوط است از زنگ و در زورخانه گرفته تا یک پلان زیبا در فیلم «زیر درخت گیلاس» آقای کیارستمی، از یک بازی فوتبال باشگاهی در آلمان که جهان را گرفته تا بازی تنیس آقاسی به من مربوط می شود. اینها برای دنیای من هستند و به اندازه شعور و نیازم در این حیطه ها وارد می شوم. من دوست دارم همه چیز را در این جهان بشناسم وقتی که می توانم را جع به چیزی صحبت کنم، چرا باید سکوت کنم، من روی خودم کار می کنم، من به فوتبال، ورزش زورخانه ای، شعر، موسیقی، تئاتر و حتی سیاست فکر می کنم و وقتی فکر و مطالعه می کنم، صاحب یک اندیشه و دیدگاه می شوم و با دیگران در میان می گذارم. من زمانی در ارتباط با فوتبال حرف هایی زدم که هیچ کس تا آن موقع نزده بود، حتی حرف های مرا مسخره کردند.

کدام حرفتان را درباره فوتبال مسخره کردند؟

گفتم فوتبال یک بازی عارفانه است. این وحدت در کثرت در فوتبال چه زیبا نمود پیدا می کند، تیمی می تواند برنده شود که یازده نفر آن یک نفر شوند، «صد دل به هم چو شود آشنا یکی است» و این آرزویی است که ما هم در زندگی مان داریم، پس وقتی که به فوتبال فکر می کنم، صحبت های کارشناسان را می شنوم، راجع به آن که کتاب می خوانم و سعی می کنم یک فهم جدیدی از این بازی و حرکاتی که در آن هست پیدا کنم، در بقیه موارد هم همین طور است. یک جایی گفته بودند که فلانی راجع به همه چیز حرف می زند، گفتم نه، راجع به چیزهایی که بلدم حرف می زنم، ولی به این حرف من خندیدند و مسخره اش کردند.

در اینترنت، عکسی منتشر شده بود که شما به مناسبت تولد حضرت زینب(س)، بعد از مداحی، سخنران یک هیات مذهبی بودید، این به خواست خودتان بود یا در رودربایستی قرار گرفتید؟

نه من خیلی این کار را انجام می دهم، من خودم بچه هیات هستم. این چیزی نیست که بگویم من خیلی عوام زده ام یا چون هیات می روم خیلی آدم فرودستی هستم، من با افتخار می گویم که هیاتی هستم و می دانم که چه کاری انجام می دهم، خیلی ها در تعطیلات مذهبی می روند لب دریا ما می رویم هیات، چه اشکالی دارد؟ اتفاقا در همین جایی که شما می گویید که من راجع به حضرت زینب صحبت کردم، بعدا دیدم در سایت ها یک عده ای گفتند که این فرد سخنران هیات هم شده و از این حرف ها. بله من تاریخ اسلام خواندم و آن را بلدم و حرف بیخود نمی زنم. لااقل راجع به دوازده امام می توانم حرف بزنم، راجع به خدا، پیامبر و صحابه هایش می توانم حرف بزنم؛ همان طور که می توانم راجع به فیلمساز ها و فوتبالیست های جهان و… حرف بزنم.

شما سال ۸۶ نامزد انتخابات مجلس هشتم هم شدید و بعد از مدت کوتاهی انصراف دادید، چرا؟

اصلا نامزد نشدم، البته به من پیشنهاد شد و پول خوبی هم پیشنهاد دادند که من با آن پول می توانستم از شر اجاره نشینی راحت شوم، ولی قبول نکردم چون کار من نبود.

این که شما ناگهان از قامت یک هنرپیشه نقش هایی مثل مالک اشتر، می روید و سخنگوی فدراسیون زورخانه ای می شوید یا مثلا ناگهان یک روز صبح می روید سر تمرین تیم فوتبال استقلال، به نظرتان ممکن است نظر مخاطبان و هوادارانتان شما را در مورد شما عوض کند؟ خللی در سابقه هنری و حرفه ای شما در سینما و تلویزیون شما ایجاد نمی کند؟

اصلا این طور نیست. مگر هرزگی می کنم؟ بهتر از این است که سر از مهمانی های شبانه در بیاورم. اعتمادی که آقای محمدرضا طالقانی بعد از یک عمر حضور در ورزش در سطح ملی به من می کنند، نشان این است که مرا می شناسند.

خب نمی شود این طور گفت که این حضور شما در ورزش و سیاست، به خاطر آن شمایل و نقش های خاص و تاریخی است که در سینما و تلویزیون بازی کرده اید؟ یعنی معتقدید کاملا به خاطر شایستگی های خود این عرصه ها را امتحان و ورود پیدا کرده اید؟

به هیچ وجه، این به دلیل شناخت من از ورزش باستانی است. من در جاهایی صحبت کردم و این آقایان بودند و حرف های مرا از ورزش باستانی شنیدند و پسندیدند. من راجع به همه چیز حرف های تازه ای می زنم و زده ام، خیلی ها نمی توانند فلسفه و روابط موجود در بین پدیده های جهان را خوب تشخیص دهند یا می گویند به ما ارتباطی ندارد، اما به من مربوط است.

اگر بنده به عنوان چهره ای که در سینما هستم بتوانم برای ورزش موثر باشم پس چرا کوتاهی کنم؟ شخصی بعد از یک مصاحبه ای که انجام داده بودم، گفت که فلانی تا حالا شلوار ورزشی پوشیده که اظهارنظر می کند؟ یعنی اگر کسی شلوار ورزشی نپوشید حق حرف زدن ندارد؟ آنهایی که پوشیدند و صد تا گل زدند می دانند اصلا چرا فوتبال بازی می کنند؟ افرادی هستند که راجع به جهان صحبت می کنند و ساختار جهان را توضیح می دهند پس حتما جای خدا نشستند؟ من تاریخ، جامعه شناسی و بعد از آن هنر خواندم و برای قرار گرفتن در این عرصه ها تفکر سیستمی را آموختم. من در جوانی ورزش کردم، زورخانه رفتم و کشتی گرفتم، در دبیرستان فوتبال بازی کردم، پس حق دارم اظهارنظر کنم و به مسائل وارد شوم.

من ده سال در تلویزیون مجری برنامه طلوع ماه بودم و هر چهارشنبه با بزرگ ترین استادان و دانشمندان این مملکت نزدیک به صد دقیقه گفت وگو می کردم. من برای صحبت کردن با فردی مثل دکتر ستوده یا دکتر باستانی پاریزی یا مرتضی ممیز چه باید می دانستم؟ طبیعی بود که باید آمادگی پیدا کنم و پیدا کردم. آن دوران از بهترین روزهای زندگی من بود، با استادانی می نشستم که قبلا آرزوی دیدنشان را داشتم.

اجرای برنامه «طلوع ماه» طولانی ترین و شاید تنها تجربه اجرای شما در تلویزیون بود، این تجربه چه چیزی را به شما اضافه کرد؟

سختکوشی، دل کندن از هواهای نفس و رفتن برای دانستن. دانستن لذت بخش ترین چیزی است که خدا به ما داده. وقتی که ما از جهل دور می شویم لذت می بریم. من در آن برنامه واقعا یاد می گرفتم، لذت این یاد گرفتن را شما می توانستید در چهره من ببینید، من فیلم بازی نمی کردم، برای این که بتوانم با آقای داوری، استاد فلسفه غرب صحبت کنم، سه بار فلسفه غرب را خواندم. من در دوران کارمندی هم این تجربه ها را داشتم. دبیر انجمن آثار باستانی، کارشناس هنری و مدرس سینما بودم. این اواخر برای پسرم که آهنگسازی می کرد، ترانه سرایی کردم.

می شود این طور گفت که اگر پشت سر داریوش ارجمند، یک کارگردان ماهر وجود داشته باشد و شما را هدایت کند، نتیجه بازی های شما درخشان خواهد شد در غیر این صورت نقش ها معمولا تکراری و کلیشه ای از آب درخواهد آمد، این نظر را قبول دارید؟

فکر می کنم اگر هنرمند می خواهد سازندگی به وجود آورد باید اولین منتقد خودش باشد، من بعد از خواندن نقد کارهایی که در آن حضور داشتم، فهمیدم نقدهایی که خود من به کارهایم دارم، اصلا متوجه آن نشدند، به منتقدان احترام می گذارم، می توانند این نقدی که اشاره کردید را داشته باشند. کما این که از منتقدان گرفته تا آنهایی که به عنوان داور در جشنواره فجر هستند این را گفته اند، حرف های خنده داری زدند که حتی مرغ پخته در دیگ خنده اش می گیرد، یکی از داور های محترم جشنواره فجر گفته بود بازی ارجمند در «امیرعلی» فیلم اعتراض مثل «اسی در به در» فیلم آدم برفی است، فقط یک شعور متوسط که بازیگری نمی فهمد چنین اشتباه بزرگی را می کند این که کسی نقش های نزدیک به هم بازی کند، اما فاصله آنها را رعایت کند سخت است، سخت است که هم حشمت فردوس را بازی کنی با دو پسر هم حاج حیدر سیاه شونی با دو پسر، اما حاج حیدر هیچ ربطی به حشمت فردوس ندارد، برخی تا ظاهر قضیه را می بینند، سریع حکم می دهند برای این که ما انسان های ظاهربینی هستیم، اگر بصیرت داشته باشیم، می فهمیم که چه فاصله ای بین این دو نقش وجود دارد و تفاوت آن در چیست.

یعنی منظورتان این است که در نهایت هیچ منتقدی نمی تواند رفتار و نوع بازیگری شما را تغییر دهد؟

من این حرف ها را خیلی جدی نمی گیرم، اینها لقلقه زبان هستند. من با هیچ منتقدی بحثی ندارم. این اواخر با گزارشگر یک روزنامه صحبت کردم که اصرار داشت بگوید تمام بازی های شما مثل هم است، گفتم شما راست می گویید، کسی باید این حرف را بزند که در بازیگری صاحب نظر باشد. من خیلی به این حرف ها اهمیت نمی دهم.

نظرتان را در مورد این گزاره که اگر کارگردان درجه اول پشت شما باشد، نتیجه درخشان می شود، چیست؟ با این مخالفید؟

کارگردان ماهر پشت هر کسی باشد، کارش درخشان می شود. البته در خیلی موارد این طور نیست و این را قبول ندارم که کارگردان خوب می تواند از چوب هنرپیشه بسازد. پس چرا زمانی که موقع بازی می شود، سراغ آدم های خاص می روند، ذات یک هنرپیشه قوت و قدرتی دارد که خودش هم در کاری که انجام می دهد، نقش دارد.

پس مشکل کجاست؟ چرا دیگر مدت هاست بازی های درجه یک و ماندگار شما را در سینما و تلویزیون شاهد نیستیم؟

گرفتاری ما در ایران سوژه سناریوست به همین دلیل مجبوری فیلم هایی را با فاصله کم بازی کنی. من کارگردان خوب را اندیشه خوب می دانم. فاصله تکنیکی سینمای کیارستمی، بیضایی و یا تقوایی با بسیاری از کارگردان هایی که یک درجه از اینها پایین تر هستند چقدر است؟ آن فاصله عمیقی که وجود دارد در طرز تلقی و اندیشه اینهاست، من قبول دارم که وقتی با یک کارگردان خوب کار می کنم، بهتر هستم. چون فیلم درجه سه کار نمی کند.

البته جسارت است، ولی شما سابقه بازی در فیلم های زرد و به اصطلاح سوپر مارکتی را هم دارید!

خوب اینجا، یک نکته وجود دارد که من چقدر باید منتظر باشم تا یک کارگردان خوب با یک سناریوی درست سراغ من بیاید، من که پیتزافروشی یا تریا ندارم، کار من بازیگری است اگر هم بخواهم کاری به جز بازیگری انجام دهم حتم بدانید که قهوه روی میز کسی نمی گذارم بلکه سخنگوی ورزش باستانی خواهم شد، مجری برنامه تلویزیونی می شوم. می خواهم بگویم که نمی توانم منتظر بمانم و ببینم چه کسی اجاره خانه من را می دهد یا پول تحصیل بچه هایم را در خارج پرداخت می کند. من مثل تراکتور کار می کنم و دستم را به طرف هیچ کس دراز نکردم. ممکن است مردانه قرض گرفته و مردانه پس داده باشم، پس منتظر یک کارگردان ماهر نمی مانم، آدم حرفه ای هستم و تا زمانی که کار به ابتذال نرود، کار می کنم.

چند «نه» بزرگی را که در زندگیتان گفتید، برایمان می گویید؟

اتفاقا یک چیزی را به شما بگویم، جمله ای را که برای اولین بار من در مجله دنیای تصویر گفتم و این حرف بعدا توسط خیلی ها تکرار شد، هیچ مهم نیست؛ چون حرف خوب را باید زد تا همه تکرار کنند. من به کارهایی که کردم افتخار نمی کنم، بلکه به کارهایی که نکرده ام افتخار می کنم. من به بله هایی که گفته ام هرگز افتخار نمی کنم به نه هایی که گفته ام، افتخار می کنم. نه های بزرگی در زندگیم گفتم که اگر آنها را نگفته بودم، شاید زندگی بهتر از این داشتم.

یک مصداق معرفی می کنید؟

نه قابل گفتن نیست، البته در سینما هم بوده این نه هایی که گفتم.

خوب یکی از همان فیلم ها و نه گفتن ها را بگویید؟

مثلا نرفتن به فیلم اخراجی ها که خیلی دوست داشتند من نقش حاج رسول را بازی کنم و آقای سلحشور این را پنهان نکردند. آقای سلحشور بودند دیگر کارگردان اخراجی ها؟

نه، آقای مسعود ده نمکی کارگردان اخراجی ها بودند.

من اینها را قاطی می کنم، این ها را حذف نکنید تا صادقانه باشد. آقای ده نمکی، رضا شریفی نیا و پسرم که در فیلم بازی می کرد و خیلی های دیگر اصرار کردند، اما با این که پول و شهرت خوبی داشت گفتم نه!

به چه دلیل؟

برای این که فیلمنامه و شکل کار را قبول نداشتم و هنوز هم قبول ندارم.

یعنی با این که مخاطب زیادتری پیدا می کردید و یک موضوع جدیدی هم بود، نه گفتید.

بله، آنهایی که در فیلم های فارسی گذشته می رقصیدند خیلی طرفدار داشتند، کمیت که دلیل بر کیفیت نیست، متاسفانه جهان ما جهان کمیت است و همه آدم ها به کمیت هایشان تکریم می شوند نه کیفیت. بعضی از هنرپیشه هایی که در این مملکت عکسشان از بیلبوردها پایین نمی آید و یک سریال نیست که در یک گوشه ای از آن یک نقشی نداشته باشند، دچار این کمیت مبتذل شده اند.

اگر من هم ۱۲ میلیارد در جیبم بود به انتقادی گوش نمی کردم. ده نمکی مجوز این کار را داشت و می توانست انجام دهد که در ابتدا خیلی چیزها را به سخره بگیرند و در آخر با یک جمله روی آن ماله بکشند، جوک هایی که مردم در خفا به هم می گفتند. یکدفعه آمد روی پرده سینما و همه دسته جمعی خندیدند، اما کمیت دلیل بر کیفیت نیست. آدم ها به خاطر حساب های میلیاردی، خانه در پاریس و کانادا، به خاطر بازی در صدوبیست وچهار فیلم و… تکریم می شوند، اینها متفاوتند با آن کسی که می ماند، این آقایان با امثال علی حاتمی و ناصر تقوایی فرق می کنند، تقوایی سه فیلم ساخته، ولی در کیفیت در تاریخ از آن حرف می زنند، ولی هیچ کس از فیلم های ۱۲ میلیارد فروخته حرف نمی زند، چون اینها تاریخ مصرف محدود دارند.

بزرگترین اشتباهی که در زندگی هنری و غیرهنری تان مرتکب شدید حالا چه در انتخاب فیلم یا مسائل شخصی چه بوده؟

انسان جایزالخطاست و اگر اشتباه نکند می شود معصوم، من هم اشتباه داشتم.

یک مورد را ذکر می کنید؟

نه، به خاطر مسائلی دوست ندارم بگویم، اشتباهات اینطوری که چرا رفتم بازی کردم، بوده، ولی چون نیت بدی در سازندگان وجود نداشته و من معتقد به الاعمال بالنیات هستم به آنها فکر نمی کنم، گفتم، من به آن کارهایی که رد کردم، افتخار می کنم.

جایی گفته بودید که پشت صحنه همه فیلم هایتان را یادداشت می کنید، یکی از آن ناگفته ها را برای خوانندگان ما می گویید؟

نمی توانم بگویم، از طرف روزنامه ها خواستند که به صورت پاورقی در اختیارشان بگذارم یا از سوی مجلات مختلفی هم درخواست شد، اما آنها را گذاشتم برای زمانی که نمی توانم سنگین تر از قلم را به دست بگیریم؛ چون چیزهایی است که اگر امروز گفته شود شاید خیلی خوشایند نباشد و فکر کنند که من حسادت و غرض ورزی دارم. نوشته هایم را برای بعد گذاشتم و برای تجربه تاریخ و نسل جدید که بداند ما چگونه بودیم، فیلم ها چطور ساخته می شد، شادی ها و رنج هایشان چه بود.

فکر می کنید در سینمای ایران به جایی که حقتان بوده است، رسیده اید؟

من جایی را از سینمای ایران طلب نکردم، «پرواز را به خاطر بسپار، پرنده مردنی است.»

دلتان می خواست در سریال «مختارنامه» با آقای میرباقری همکاری کنید؟

نه، اگر دلم می خواست می توانستم بازی کنم.

به شما پیشنهاد شد؟

بله زمانی که در یزد بودم، آقای بیک زاده پیشنهاد کردند.

چرا بازی نکردید؟

دلایلش شخصی است.

شاید خیلی انتظار می رفت که شما در این فیلم بازی کنید.

من به دنیا نیامده ام که انتظارات دیگران را برآورده کنم، اشتباهی که خیلی از هنرمندان انجام می دهند. من دو فیلم مذهبی بازی کرده ام که برای تمام عمرم کافی است و اگر کاری برتر از آنها نباشد، بازی نمی کنم. نقش مالک اشتر و عبدالعظیم حسنی را بازی کردم که اولی در تاریخ مشخص است کیست و قبر دومی هم در یک قدمی ماست.

راز سخنوری خراسانی ها با توجه به این که شما هم خراسانی هستید در چیست؟

پدر من اهل بیرجند بوده و به هر حال زبان پارسی پشت قباله ماست. سرزمین عجیبی برای سخنوری است برای این که ناگزیر بودند از این زبان حفاظت کنند. به قول ایرج که گفت «برادر جان خراسان است اینجا، سخن گفتن نه آسان است اینجا» این است که این ژن در آنجا نسل به نسل آمده است.

آرزوی داریوش ارجمند برای سینمای ایران؟

ما برای نسل گذشته خودمان آدم های موجهی بودیم. من این را از زبان همه آنها شنیده ام، اما برای نسل بعد از ما به خاطر اتفاقات عجیب و غریب که در جهان افتاده، دشوارتر است، به خاطر این که در زمان ما کیفیت حرف اول را می زد، در دوران ما با زحمت می توانستی به جایی برسی نه با تقلب و زد و بند. از اینها انتظامی یا مشایخی به وجود نمی آیند، آنجا اصالت هایی وجود داشت، آنجا نابرده رنج گنج میسر نمی شود، بود.

شرم آورترین چیز در سینمای ایران؟

این که مثل الان بتوانی پول بدهی و نقش بخری!

و حرف پایانی؟

از شما ممنونم و به گفته اتللو «اگر نامه ای به حکومت ونیز می نویسید، حقیقت را آنچنان که هست بنویسید، نه چیزی بر آن بیفزایید نه چیزی از آن بکاهید.»

” داریوش ارجمند ۵ مرداد سال ۱۳۲۳ در تهران به دنیا آمد. او دارای مدرک کارشناسی ارشد تئاتر و سینما از دانشگاه پاریس و کارشناسی تاریخ و جامعه شناسی از دانشگاه مشهد است. او در دوره کارشناسی از شاگردان علی شریعتی بوده است. “

بی کلک

گفتگو با علی صادقی

مصاحبه با علی صادقی

علی صادقی را با آن خنده های معروف و میمیک صورت و صدای منحصر به فردش در سریال ها و فیلم های بسیاری به عنوان بازیگر کمدی می شناسیم؛ هرچند همیشه مخالفان و موافقان خودش را داشته و تقابل نظرات در باره او زیاد است. وی فوق دیپلم کامپیوتر است. علی صادقی متولد ۱۴ آذر ۱۳۵۹ در تهران، بازیگر طنز سینما و تلویزیون ایران است. پدرش تراشکار و مادرش خانه دار است یک خواهر کوچک تر و یک برادر بزرگتر از خودش دارد.

علی صادقی بازیگری نیست که مخاطبان امروز سینما و تلویزیون با نامش غریبه باشند. کار جدیدی فعلاً بر روی آنتن ندارد و به گفته خودش در حال استراحت است.

بزرگترین آرزویش عاقبت به خیری است. به گفته خودش در زندگی هیچ وقت دروغ نمی گوید و آدم رکی است. آنچه در ادامه می خوانید صحبت های این هنرمند توانای طنز سینمایی و تلویزیونی است؛

چند وقتی است خیلی کم کارید؟

این نظر کارگردان هاست، شاید مرا مناسب کارهایشان نمی بینند و انتخابم نمی کنند. هر چه کارهای زیادی انجام بدهی و مدام جلوی چشم کارگردان باشی و نقشت را خوب انجام دهی، زودتر از دیگران انتخاب می شوی که شامل حال من نمی شود.

چرا علی صادقی تا این اندازه محبوب شده است؟

من خودم چنین فکری نمی کنم و اگر این محبوبیت ایجاد شده فقط لطف مردم است و بس. آن قدر به من لطف دارند که من هم دوستشان دارم. البته نه همه آدمها را، فقط آنهایی را که دوستم دارند (خنده).

از همان اول دوست داشتید بازیگر حرفه ای بشوید یا صرفاً علاقه داشتید و بعد پیش آمد؟

خیلی دوست داشتم بازیگر بشوم، اما چون محیط را نمی شناختم به خودم می گفتم حالا به عنوان تفریح این کار را می کنم. اما حالا که به شناخت رسیده ام، جدی تر هم شده ام. کم کم زوایای پنهان کار هم برایم باز شد.

اعتقاد دارید که برای روی غلتک افتادن، باید هر نقش خوب و بدی را بپذیرید یا از همان اول با وسواس، نقش هایتان را قبول می کنید؟

اصلاً عملی نیست که از همان اول از روی وسواس پیش رفت. در هر کار حرفه ای – نه فقط سینما – اولش باید کمی کوتاه بیایی. اما اینکه می گویم کوتاه آمده ام به این معنی نیست که هر فیلمنامه بدی را قبول کرده باشم.

فکر می کنید شهرتتان به عنوان بازیگر، روی رفتار بازیگران طنز مثل خودتان تأثیر گذاشته؟

آنهایی را که می شناسم بله، ولی خیلی ها را هم نمی دانم. اگر خوب است ان شاء الله بیشتر از این تأثیر بگذارد، ولی اگر بد است خدا کند هیچ گونه تأثیری نگذارد.

اصلاً نظر کلی تان در باره مفهوم شهرت چیست؟

هر کس بگوید شهرت را دوست ندارم، دروغ می گوید. همه دوست دارند پیش اطرافیانشان به یک خصلت، معروف باشند. شهرت، دوست داشتنی است. ولی هر چیز دوست داشتنی یک سری محدودیت می آورد. شهرت باعث می شود راحت نباشی، حصار خصوصی زندگی را کوچک و کوچک تر می کند تا می رسد به ابعاد خانه ای که در آن زندگی می کنی و چند تا دوست به تعداد انگشتان دست.

شهرت با خودش پیامدهای تلخ و شیرین می آورد. تلخی ها بیشتر است یا شیرینی ها؟

بستگی به سرشت و ظرفیت آدم دارد که چه قدر بتواند شهرت را هضم کند. من دوستش دارم. اگر هم محدودیتی دارد، من راضی ام. با همه چیزش هم کنار آمده ام.

خیلی ها نگران استفاده نابجای بازیگران مشهور از شهرت بیش از حدشان هستند. نظر شما در این باره چیست؟

ما هنرمندیم. کاش بیشتر به ما اعتماد می شد و فرصت داشتیم تا بیش از این در مسیر کمک به فرهنگ این مملکت حرکت می کردیم. به هر حال کشور ما اینجاست و همگی باید هر چه در توان داریم، خرج پیشرفت و قدرتش کنیم. این یکی از دلایلی است که خوشحال می شوم.
در کنار این همه آرزو، نهایت راه بازیگری برای علی صادقی کجاست؟ افق هدف هایش کجاست؟

افقی در کار نیست. بیشتر ترجیح می دهم به لحظه و اکنون فکر کنم؛ اینکه در هر وضع و شرایطی که هستم، بهترین واکنش را نشان دهم و مناسب ترین تصمیم را بگیرم. این طوری قدم به قدم پیش خواهم رفت تا آینده، چنان که واقعاً وجود دارد، خودش را در لحظه خاص به من نشان دهد.

سعی می کنم به زندگی ام فرصت تغییر بدهم. همواره به نظرم رسیده که آدم های شجاع و هوشیار، از تغییرات زندگی شان به عنوان یک فرصت استفاده می کنند در حالی که آدم های ضعیف، مجبورند با تغییرات زندگی به عنوان تهدید کنار بیایند. دلم می خواهد جوری زندگی کنم که همیشه از دسته اول باشم.

چند سال اخیر هنرمندانی در کار طنز خوش درخشیدند، اما کارهای شما بیش از برخی همکارانتان به چشم آمد.هنور احساس می کنم خیلی راه تا مرحله ای که می خواهم برسم باقی مانده است. هنوز بعد از هر سکانسی از عملکرد خودم ناراضی هستم.

اما باور کنید برای هر کاری که انجام می دهم انرژی فراوانی به کار می برم. چون رضایت مخاطب برایم ارزشمند است. مردم نیز این موضوع را به خوبی درک می کنند.

به این نکته فکر کرده اید که بخشی از محدودیت ها در زمینه جایگاهتان به عنوان یک ستاره به شما تحمیل می شود، اینکه مجبور شوید قالب مورد تأیید هوادارانتان را حفظ کنید؟

شاید، باید تلاش های بیشتری در این زمینه به خرج دهم. شاید، باید تماشاگران سینما را برای تماشای شمایل های تازه ای از خودم آماده کنم. دلم می خواهد به عنوان یک بازیگر – و در عین حال یک ستاره – زندگی های دیگری را هم تجربه کنم. یک انسان همیشه آماده انتقاد از چیزهایی است که تجربه شان نکرده و امیدوارم بازیگری، امکان انتقاد کردن را از من بگیرد، حد اقل در مواردی که از راه بازیگری تجربه شان می کنم.

راز مردمی بودنتان در چیست؟

مردم را خیلی دوست دارم و همیشه سعی کرده ام به تشویق های آنها پاسخ مثبت بدهم.

انتقادی که قدیمی ترها نسبت به بازیگران جوان هم نسل شما وارد می کنند، این است که جوان ها کمتر برای آموختن قواعد بازیگری تلاش می کنند. چه جوابی برای این انتقاد دارید؟

این قدیمی ترها و پیشکسوتان را که می گویید، من نمی شناسم، چون هر وقت پای صحبت های آنها نشسته ام، این حرف را نشنیده ام. اما همه جا از آنها چنین چیزهایی نقل شده است. همیشه موقع رودررو شدن، ملاحظه هایی وجود دارد.

به هر حال نمی توان منکر این مسئله شد که ورود جوانان باعث تحول سینمای ایران شده، بخصوص از لحاظ اقتصادی. من نمی گویم سینما مدیون این جوان هاست، ولی حد اقل باید کمکشان کنند. در میان بازیگران جوان، مطمئن باشید هر کس در حال رشد است، بالقوه چیزی درون خودش دارد. تا وقتی این نیروی بالقوه در حال تجدید شدن است، این رشد ادامه دارد. وقتی تمام شد، پایین می آید.

فکر می کنید همه بازیگرها می توانند نقش آدم های مثبت را بازی کنند؟

شاید، اما اگر کسی پر از عقده و کینه باشد، نمی تواند نقش یک آدم خوب را خوب بازی کند. شما می بینید آدم هایی که ماندگار هستند مانند استاد پرویز پرستویی و استاد جمشید مشایخی، چه قدر بین مردم دوست داشتنی و محبوب هستند. این آدم ها هرگز نمی توانند درون شان شخصیت بدی داشته باشند. وقتی استاد مشایخی دیالوگ هایشان را می گویند، آن قدر آرامش دارند که این آرامش در بطن وجود من مخاطب هم رسوخ می کند.

چه تعریفی از ستاره در ذهن دارید؟ به نظر شما برای ستاره بودن باید چه مشخصاتی داشت؟

ستاره یعنی یکی از آدم های همین جامعه که در کنار ما رشد کرده و در حال و هوای ما نفس کشیده، ولی به دلایل مختلف بیشتر از بقیه مردم دوستش دارند. حالا این دوست داشتن می تواند به هنر آن فرد مربوط باشد یا توانایی های ورزشی یا حضورش در عرصه سیاست و علم و دانش و مسائل این چنینی. به هر حال ستاره یعنی یکی از خودمان که بیشتر از بقیه، او را می شناسیم و بیشتر دوستش داریم.

ملاک قبول کردن نقش برایتان فقط فیلمنامه است؟

نه، اصلاً. من حتی به تدوین و گریم فیلم هم اهمیت می دهم. در همه کارهای سینما هم سرک می کشم و کنجکاوی می کنم تا یاد بگیرم. حتی وقتی که قبل از شروع فیلم به سازندگان آن پیشنهادهایم را می گویم، راجع به گریمور آن هم صحبت می کنم. به هر حال روال کار این است که از دفتری با من تماس می گیرند و برای کار دعوتم می کنند.

اولین سئوالم این است که کارگردان فیلم چه کسی است؟ بعضی وقت ها ممکن است همین اسم کارگردان باعث شود که بهانه ای بیاورم و عذرخواهی کنم. اگر نه که سناریو را می فرستند و خواندن آن است که همه چیز را مشخص می کند و تکلیف کار معلوم می شود. کارگردان های ما بر اساس سابقه و توانایی شان رده بندی دارند و کارگردان تاپ و درجه یک ،از کارگردان درجه دو و درجه چهار جداست. اما آنها را هم باید نسبت به فیلمنامه ای که می خواهند بسازند سنجیید.

مثلاً اینکه او قبلاً در این ژانر کار کرده یا می خواهد سبکش را عوض کند؟ و اگر کار کرده، فیلم هایش در چه سطحی بوده اند؟ البته این مسئله هم هست که بعضی از کارگردان ها کار جدیدی می کنند یا اصلاً تازه کار هستند و بعضی وقت ها هم پیش آمده که این تجربه ها تبدیل به فیلم موفق شده اند.

اما من بعد از مسیری که در سینما طی کرده و جایی که رسیده ام، دلم نمی خواهد ابزار تجربه کردن دیگران بشوم. پس دنبال فیلمی می گردم که فیلمنامه و کارگردان و عواملش این اطمینان را به من بدهند که فیلم خوبی از آب در بیاید.

بازیگران معروف و محبوب سینمای ایران به دلیل فروش خوب فیلم هایشان موقعیت متفاوتی در سینمای ایران پیدا کرده اند. این موقعیت متفاوت چه امکانات و مزایایی در اختیار بازیگرهای معروف می گذارد؟

بعضی وقت ها ستاره های سینما امکان انتخاب بهتر و بیشتری دارند. شاید بتوانند بخشی از شرایط تولید را کنترل و نظارت کنند و در نهایت روی کیفیت محصول نهایی تأثیر بگذارند. از نظر مالی هم طبیعتاً دستمزدهایی می گیرند که با دیگر اهالی سینما قابل مقایسه نیست. هرچند همین جا به همه خوانندگان روزنامه اطمینان می دهم که دستمزدهای سینمای ایران در مقابل آمار و ارقام تجارت امروز ایران اصلاً و ابداً قابل گفتن نیست!
اگر فیلمنامه ای نظرتان را جلب کند و بدانید که توانایی پرداخت در حد دستمزد معمول شما را ندارد، حاضرید به خاطر فیلم از دستمزدتان بگذرید؟

مطمئناً. شکی نیست. البته اگر مطمئن شوم که مشکل بودجه دارند. چون این هم از مشکلات فرهنگ ماست که همه دم از نداری می زنیم. همیشه برای هم از قرض و بدهکاری و بیچارگی می گوییم. یک نفر از ماشین بیست میلیونی پیاده می شود و می آید برایتان یک ربع در باره پنجاه تومان گران شدن یک پاکت سیگار، آه و ناله می کند! همین فرهنگ عمومی را در تهیه کنندگان مان هم می بینیم که همیشه از بدهکاری و ضرر کردن فیلم قبلی و نرسیدن فروش و این حرف ها دم می زنند.

اما اگر بدانم که واقعاً کمبود بودجه دارند و به فیلم هم علاقه مند بشوم، حتی سفید هم امضا می کنم. اصلاً قصد من چه در سینما و چه در تلویزیون، اقتصادی نیست. بالأخره من هم مخارجی دارم و به پولی که می گیرم نیاز دارم. اما هدفم از بازی در فیلم، آن پولی که می گیرم نیست. ضمن اینکه در مقابل آن، برای کسب درآمد هم حاضر نیستم تن به بازی در هر فیلمی بدهم.

این مشکلات اقتصادی سینما که گفتید، با همه اثرات منفی اش، تبدیل به بهانه ای هم شده که همه ضعف های فیلم های ما را توجیه کند؟

بله، این مسئله هست که همه چیز را به گردن کمبود امکانات می اندازیم. کارگردان اگر نتوانسته فیلم خوبی بسازد، فوراً می گوید امکانات نداشته است. در حالی که همه، شرایط و امکانات او را می دانند و هیچ کس هم توقع ندارد که او با این امکانات، «ماتریکس» بسازد. اما این کمبود امکانات بهانه ای شده برای ساده سازی.

در سینمای هالیوود می بینیم که در هر صحنه، نماهای متفاوت و متعددی استفاده می شود که بعد از تدوین، تبدیل به یک سکانس عالی عالی می شوند. اما فیلمساز ما ساده ترین کار را می کند؛ دوربین را روی سه پایه می گذارد و یک لانگ شات می گیرد، بعد کلوزآپ کسانی را که حرف می زنند، می گیرد و بالأخره هم با لانگ شات دوباره از آنها که بلند می شوند و می روند، سکانسش را تمام می کند. این ساختار ضعیف را دیگر نمی توان به گردن کمبود امکانات و مشکلات اقتصادی انداخت.

مسئله دیگر این است که کارگردان های بسیار با سواد و با شعوری داریم که فیلم های ضعیفی می سازند. اساساً در سینمای ما این مسئله زیاد دیده می شود. خیلی پیش آمده که من فیلم بسیار ضعیفی دیده و پیش خودم فکر کرده ام کارگردانی که این فیلم را ساخته چه قدر بی سواد است یا اصلاً از دنیا بی خبر است. ولی بعداً که با خود او آشنا شده ام، دیده ام که فهم و سواد خیلی بالایی هم دارد.

راستی چرا علی صادقی هیچ وقت در کارهایش گریم ندارد. در واقع همیشه با همین سر و شکل ظاهر می شوی؟

گریم شدن برای من کار سختی است. برای همین هم همیشه سعی می کنم با چهره واقعی خودم ظاهر شوم.

به عنوان آخرین سوال اهل سفر کردن هستید یا مطالعه؟

بیشتر، سفر. حوصله کتاب خواندن ندارم!

بی کلک

وضعیت تمرینات تیم های پایه در گفتگو با سرپرست تیم های پایه گازال

با توجه به نزدیک بودن فصل امتحانات و سنگین شدن ترافیک امتحان و درس و …. سراغ آقای فقیه رفتیم و وضعیت تمرینات و برنامه های تیم های پایه را از وی جویا شدیم.
آقای فقیه با اشاره به اینکه فصل امتحانات در حال آغاز است گفت تمرینات تیم های پایه از روز چهارشنبه گذشته(۲۹/۹/۹۱)تعطیل شده. تیم نوجوانان آخرین بازیشان را با کوخرد انجام دادند و این تیم را با نتیجه ۱-۰شکست دادند.
در فصل امتحانات تیم های نوجوانان و نونهالان بیشتر وقتشان را به درس و کتاب اختصاص خواهند داد ما هم البته که مثل هر سال برنامه هایی در این زمینه خواهیم داشت. برگزاری جلسات مطالعات آزاد برای نوجوانان و کلاس های تقویتی مختلف برای نوجوانان، نونهالان و جوانان و البته انجام مشاوره و کلاس و راهنمایی و هدایت تحصیلی هم برای جوانان و امید از جمله برنامه های درسی باشگاه در این فصل خواهند بود.
البته در رده های جوانان و امید بدلیل ایجاد آمادگی برای موفقیت در کنکور سال آینده برنامه های ویژه ای داریم که به انجام خواهیم رساند.
فقیه در ادامه قول داد که در سال آینده منتظر رتبه های خوبی از بین بازیکنان گازال در کنکور خواهیم بود. ایشان در این زمینه افزودند چندین بازیکن جوانان از جمله سیدمحمدحسینی فرزند سیدعبدالرحیم و محمد پیروزه در حال حاضر کاملاً خانه نشین شده اند تا برای کنکور به آمادگی خوبی برسند و سیدمحمدحسینی فرزند سیدعدنان هم که از امیدهای ما در رشته پزشکی سال آینده هستند هم با برنامه ریزی مناسب درسی به مطالعه و تمرین در کنار هم مشغول است تا انشاءالله در پایان لیگ برتر جوانان بتواند با وقت بیشتری در اختیار درسهایش باشد.
فقیه ادامه داد در باشگاه گازال طی ۵سال اخیر فعالیت های خوبی در زمینه تحخصیلات صورت گرفته و اکنون وقت آن رسیده تا ثمره این تلاش و هزینه ها را ببینیم. ایشان خاطر نشان کردند با موفقیت علی رویدل انشاءالله دور جدیدی در تحصیلات تکمیلی گازالیها آغاز خواهد شد و در سالهای آینده این موفقیت ها بیشتر و بیشتر خواهد شد.
در پایان فقیه تأکید کرد که در سال آینده منتظر حداقل یک پزشکی شیراز یا بندرعباس خواهیم بود و حتماً با کمک خداوند و تلاش بچه ها این مهم محقق خواهد شد.
در پایان هم از وضعیت جوانان خبر داد که بدلیل لیگ تمرینات جوانان فعلاً ادامه خواهد داشت اما به محض اتمام لیگ به جوانان هم استراحت خواهیم داد تا بیشتر وقتشان را بتوانند برای درسهایشان بگذارند.

پایگاه خبری باشگاه فرهنگی ورزشی گازال جناح

گفتگو با تام کروز

تام کروز بیش از سه دهه است که به عنوان یک بازیگر مطرح، مشغول بازی در فیلم های سینمایی است. با وجود گذشت سال ها از حضورش جلوی دوربین، هنوز هم مورد توجه فیلمسازان، تهیه کنندگان و تماشاگران سینماست. البته در شش سال اخیر، فیلم های او نتوانستند فروش صد میلیون دلاری همیشگی او را داشته باشند. ولی «ماموریت غیرممکن ۴» در تابستان سال گذشته با استقبال بالای تماشاگران در اکثر کشورهای جهان روبه رو شد.

«جک ریچر» او هم همین روزها در آمریکای شمالی اکران عمومی می شود. تحلیلگران اقتصادی سینما پیش بینی موفقیت بالایی برای این درام اکشن دلهره آور دارند و می گویند تام کروز با آن دوباره به روزهای خوش و پربار گذشته خود برمی گردد. تام کروز در دهه ۸۰ میلادی با فیلم هایی مثل «تاپ گان» که در یک سال اخیر چند بار بحث تولید دومین قسمت آن مطرح شده است و «ریسکی بیزینس» تبدیل به یک چهره مطرح و جوان سینما شد. او در دهه ۹۰ میلادی فیلم هایی همچون «مصاحبه با خون آشام»، «جری مگو آئر»، «ماموریت غیرممکن» (نسخه سینمایی یک مجموعه موفق دهه ۶۰ میلادی تلویزیونی) و «چند تا آدم خوب» را روانه پرده سینماها کرد که به صورت پشت سرهم تبدیل به کارهایی پرفروش در جدول گیشه نمایش سینماها شدند. کروز در کنار این فیلم ها در کارهای متفاوت و سنگینی مثل «رین من»، «متولد چهارم جولای» که برای ایفای نقش ران کویک، فعال ضدجنگ نامزد دریافت جایزه اسکار شد و «سامورایی» ظاهر شد. او قرار است تهیه کننده و بازیگر نسخه دوباره سازی شده و انگلیسی زبان «هفت سامورایی» باشد.

روند فیلمسازی و تهیه کنندگی و بازیگری، چه معنی و مفهومی برای شما دارد؟

برای من این حرفه همه چیز است و تمام اجزای آن را دوست دارم. شاید به همین دلیل است که اینقدر سخت و فشرده کار می کنم. به صورت طبیعی، در بین رشته های مختلف این حرفه بازیگری برایم اهمیت بیشتری دارد. همیشه به بازیگران جوان می گویم مسئولیت پذیر باشند. این کار خیلی سختی نیست، ولی شاید بعضی ها نخواهند به آن عمل کنند. وقتی شما قرارداد بازی را امضا کرده و چک دستمزد را می گیرید، باید مسئولیت پذیر هم باشید.

این مسئولیت پذیری تا کجا ادامه دارد؟

شما متعهد نسبت به انجام کاری می شوید و از همان ابتدای کار باید این تعهد را عمل کنید. ممکن است از کارکردن با این یا آن فیلمساز راضی و خوشحال نباشم، ولی باید به تعهدم عمل کنم. برای همین، سعی می کنم همکاری با فیلمسازانی را قبول کنم که سبک کارشان را دوست دارم و می خواهم با آنها کار کنم. برای مثال، کارکردن با استنلی کوبریک در «چشمان تمام باز» یک افتخار بزرگ بود. تمام تلاشم را کردم تا این فیلم تبدیل به همان چیزی شود که او دوست دارد. زمان کار با بقیه فیلمسازان هم از همین شیوه پیروی می کنم.

فیلمی هم بوده که دوست نداشته باشید با کارگردان آن کار کنید؟

نه به آن صورت. قبل از امضای قرارداد و قبول تعهد، خیلی دقت می کنم؛ ولی هیچ تضمینی برای رخدادهای آینده وجود ندارد. بعضی وقت ها احساس می کنی فیلمی که بازی می کنی، دقیقا همان چیزی است که می خواهی، اما در عمل این اتفاق نمی افتد و شرایط به گونه ای پیش می رود که انتظارش را نداشتی، اما در این حالت هم باید حرفه ای عمل کنی و پروژه را به شکل آبرومندی به پایان برسانی.

جایزه برای شما چه مفهومی دارد؟

جوایز همیشه فوق العاده و خوب بوده است. تا به حال چند بار نامزد دریافت جایزه از مراسم مختلف شده ام و چندتایی را هم گرفته ام، اما سینما برای من محدود به جوایز نیست و برای دریافت جایزه نیست که فیلم بازی می کنم. اگر بگیرم، خوشحال می شوم و اگر نگیرم، خیلی برایم اهمیت ندارد.

در وثیقه (۲۰۰۴) در نقش شخصیت ضدقهرمان و منفی قصه بازی کردید. نگران شکسته شدن تصویر جوان اول و مثبت سینمای خودتان نبودید؟

تا قبل از این فیلم در هیچ یک از کارهایم در چنین نقشی با این حال و هوا ظاهر نشده بودم. به این دلیل علاقه مند بازی در این نقش شدم که او یک شخصیت ضداجتماعی دارد و خیلی خاص است. او همراه خودش ویرانی و خسارت می آورد و هر جا که پا می گذارد، مشکل ساز می شود. او یکجورهایی نیروی فشار و اجبار طبیعت است. به همین دلیل، بازی در نقش چنین آدمی چالش های زیادی را به همراه خودش می آورد. نمی شود همیشه در فیلم ها در نقش آدم های خوب و دوست داشتنی و شسته رفته بازی کرد!

بازیگری چه چیزی به شما داد؟

در دوران نوجوانی اصلا فکرش را هم نمی کردم روزی بازیگر شوم، اما وقتی در ۱۹ سالگی «ریسکی بیزینس» (۱۹۸۳) را بازی کردم، تازه متوجه شدم چیزی بزرگ تر و فراتر هم در زندگی وجود دارد که تا آن زمان متوجه آن نشده بودم.

بازیگری چه چیزی به شما یاد داد؟

(می خندد) به عنوان یک بازیگر جوان، مردم و تماشاگران تلاش داشتند متوجه شوند من چه کسی بوده و هستم. این در حالی بود که خودم هم هنوز این را نمی دانستم! این موضوع کمک کرد تا خودم را بشناسم و بفهمم چه کسی هستم. تا قبل از بازیگر شدن (و مشهور شدن بعدی آن) هیچ وقت به آن صورت به خودم فکر نکرده بودم. وقتی هم خودم را شناختم، خیلی سریع متوجه این نکته شدم که عاشق بازیگری ام. در همان زمان، دعا می کردم بتوانم این کار را برای همیشه ادامه دهم و در این حرفه باقی بمانم.

به عنوان یک بازیگر، زندگی آرام و راحتی داشته اید؟

برای کمتر بازیگری امکان زندگی آرام و راحت فراهم می شود، البته زندگی جالب و سرگرم کننده ای داشته ام. در زندگی من هم پیچیدگی های زیادی وجود داشته است، اما همیشه راه ها و روش هایی برای مقابله و مواجهه شدن با این پیچیدگی ها وجود دارد. همیشه در زندگی ام یک اصل را رعایت کرده ام و آن مسئولیت پذیربودن است؛ مسئولیت به عنوان یک پدر، یک تهیه کننده و یک بازیگر. از انجام این مسئولیت ها هم لذت می برم. در همه حال، در حال تغییر کردن، رشد کردن و متحول شدن هستم. برای همین است که در زندگی ام هیچ وقت لحظه ای وجود ندارد که در یک گوشه آرام بگیرم و احساس آرامش کنم.

رابطه خانوادگی تان چگونه است. بازیگری مشکلی در این ارتباط ایجاد نکرده است؟

پیوند خانوادگی مهم ترین چیزی است که در زندگی دارم. بازیگری عشق زندگی ام است، ولی مانع از ارتباطات گرم خانوادگی ام نشده است. ارتباط بسیار نزدیکی با خانواده ام بویژه خواهرانم دارم و در طول هفته با هم دیدار می کنیم.

در زندگی حرفه ای با کسی هم مشورت کاری می کنید؟

حقیقتش را بخواهید، علاقه زیادی به مشاوره با دیگران ندارم. از آن دسته آدم هایی هستم که وقتی می خواهم کاری انجام دهم، قبل از آن درباره اش فکر می کنم. اگر پس از فکرکردن و تحقیق به این نتیجه برسم که کار درستی است، آن را انجام می دهم. از کسی هم چیزی درباره آن نمی پرسم. این طور نیست که پیش این و آن بروم و بپرسم: «خب، تو در این باره چه فکر می کنی؟» هر تصمیمی را در زندگی ام خودم گرفته ام؛ چه در زندگی خانوادگی و چه در حرفه بازیگری.

بازی در فیلم های هنری و غیرمتعارف را دوست دارید؟

برای هر بازیگری خوب و ضروری است که در کنار حضور در فیلم های مردم پسند، در کارهای غیرمتعارف هم بازی کند. وقتی متولد چهارم جولای (۱۹۸۹) را برای الیور استون بازی کردم، خیلی ها گفتند: «می خواهی کارنامه و سابقه بازیگری ات را خراب کنی؟ چرا بعد از فیلم موفقی مثل «تاپ گان»، در این فیلم بازی کردی؟ چرا نرفتی به سراغ تاپ گان ۲ و آن را تهیه نکردی؟»، اما توجهی به این حرف ها نکردم. تاپ گان را بازی کرده بودم و حالا می خواستم کار متفاوتی ارائه دهم. می خواستم خودم را به چالش بکشم. در فیلم های مردم پسند و پرفروش تجاری، جایی برای به چالش کشیدن خود وجود ندارد.

می گویند سرصحنه فیلمبرداری خیلی حرف می زنید!

واقعا از صحبت کردن با فیلمسازان و بازیگران لذت می برم. این کار کمک می کند تا با تجربیات دیگران آشنا شوی و از آنها برای کار خودت استفاده کنی. حسود نیستم و از موفقیت دیگران خوشحال می شوم. وقتی فیلم های همکارانم را می بینم، به آنها زنگ می زنم یا یادداشتی برایشان می فرستم. به آنها می گویم از دیدن کارشان لذت برده ام. حتی می پرسم چگونه آن کار را جلوی دوربین برد ه اند. چه ایرادی دارد که از کارهای خوب همکارانت تعریف کنی و صادقانه بگویی بازی خیلی خوبی داشته اند؟ اوایل کار بازیگری ام، خیلی خجالتی بودم. ولی به مرور یاد گرفتم با همکارانم صحبت کرده و دنیای خودم را با آنها تقسیم کنم.

شهرت را چگونه می بینید؟

اوایل کارم وقتی مردم مرا نگاه می کردند، عصبی می شدم. آدم ها به تو خیره می شوند و نمی دانی چه کار کنی. پذیرش آن همه توجه برایم کمی سخت بود، اما بتدریج با آن کنار آمدم و فهمیدم این بخشی از حرفه ماست. طبیعی است که مورد توجه مردم عادی باشیم و آنها به ما خیره شوند. شهرت هم مثل هر چیز دیگر، مزایا و معایب خودش را دارد.

امپایر / مترجم: کیکاووس زیاری

“تام کروز متولد ۳ ژوئیه ۱۹۶۲ است و در سیراکیوز از شهرهای مرکزی ایالت نیویورک آمریکا به دنیا آمد. نام کامل وی توماس کروز ماپوتر چهارم Thomas Cruise Mapother IV است.”

بی کلک

گفتگو با روآن آتکینسون (مستربین)

گفت و گو با روآن آتکینسون (مستربین)؛ نگذار همه آرزوی کنار کشیدن تو را داشته باشند!

روآن آتکینسون را در تمام دنیا به نام مستربین می شناسند. این کمدین انگلیسی یکی از چهره های مطرح چند دهه اخیر شبکه های تلویزیونی بوده و در چند فیلم سینمایی هم بازی کرده است. این بازیگر متولد سال ۱۹۵۵ در یکی از مناطق روستایی کشور انگلستان است. منتقدان هنری از وی به عنوان یکی از پدیده های چند دهه اخیر دنیای کمدی اسم می برند. با آن که سبک کار وی و وودی آلن کاملا متفاوت از یکدیگر است، ولی در همه جا از این دو در کنار یکدیگر اسم برده می شود. آتکینسون، کار بازیگری را اواسط دهه ۷۰ میلادی با بازی در تعدادی نمایش تئاتری شروع کرد. سال ۱۹۷۹ به تلویزیون کوچ کرد و طی سال های بعد در چندین مجموعه و برنامه تلویزیونی ظاهر شد. با گذشت زمان، بر شهرت وی افزوده شد و قبل از بازی در نقش مستربین، با بازی در مجموعه هایی مثل «بلاک آدر» در اوایل دهه ۸۰ و به صورت یک کمدین سرشناس درآمد. اوایل دهه۹۰ میلادی، بازی در نقش مستربین را شروع کرد و به فعالیت در سینما هم پرداخت. در عین حال، صدای خود را به شخصیت های کارتونی فیلم هایی مثل «شیر شاه» (۱۹۹۴) هم قرض داد. شخصیت مستربین او برای سال ها در مجموعه ای به همین نام به دیدار تماشاگران آمد و باعث خلق یکی از پرطرفدارترین و دنباله دارترین مجموعه های کمدی تاریخ انگلستان شد. آتکینسون مدتی قبل خبر بازنشستگی خود را اعلام کرد. او در این گفت وگو درباره تصمیم خود برای بازنشسته شدن و فعالیت هایی که داشته صحبت می کند.

فکر می کنید زمان مناسبی را برای بازنشستگی انتخاب کرده اید؟

به هر حال هرکس باید یک روز در این موقعیت قرار بگیرد. پس چه بهتر که آن را در زمان و وقت مناسب انجام داد. احساس می کنم حالا که به ۵۷ سالگی رسیده ام، وقت آن رسیده که از حرفه بازیگری کناره گیری کنم. نباید آنقدر در این حرفه باقی ماند که همه آرزوی کنارکشیدن تان را داشته باشند!

احتمال بازگشت دوباره تان وجود دارد؟

خب، درباره هیچ چیز نمی توان به طور قطعی صحبت کرد! ولی خودم می خواهم بازنشسته شوم. امیدوارم همکارانم با پیشنهادات فریبنده و وسوسه کننده به سراغم نیایند. وقت آن است که کمدین های جوان و تازه نفس بیایند و صحنه گردانی کنند.

از خنداندن مردم طی این سال ها راضی هستید؟

صددرصد. خنداندن آدم ها کار ساده ای نیست و شما باید تلاش زیادی کنید تا بتوانید در کارتان موفق شوید. از این که نام، چهره و حضورم باعث خنده و شادی مردم می شود، راضی هستم. حتی اگر دیگر این کار را انجام ندهم، می دانم باز هم مردم از شنیدن نامم زیرخنده خواهند زد. پاداشی که طی این سال ها برای کارم گرفتم، همین خنده های از ته دل آنها بوده است.

در رابطه با خنداندن مردم چیز خاصی وجود دارد؟

مردم فکر می کنند چون می توانم آنها را روی صحنه یا جلوی دوربین بخندانم، پس توانایی آن را هم دارم که در برخوردها و دیدارهای معمولی هم این کار را انجام دهم، اما در رابطه با من، مساله اصلا به این صورت نیست. من در زندگی شخصی ام بیشتر آدمی ساکت و بی صدا هستم. در این شرایط، بندرت اتفاق می افتد که بتوانم در قالب و نقش یک کمدین و بازیگر ظاهر شوم. همین مساله در طول این سال ها باعث ناراحتی و دلخوری گروهی از مردم از من شده است. آنها در این برخوردهای فردی، فکر می کردند دارم خودم را می گیرم یا ناز می کنم!

با بازی در نقش مستربین مشهور شدید، به گونه ای که خیلی ها شما را به این نام می شناسند و صدا می زنند. درباره این شخصیت هنری چه نظری دارید؟

حس شخصی ام این است که مستربین کودکی است که در بدن یک آدم بزرگسال گیر افتاده و محبوس شده است. یکی از دلایل اصلی موفقیت بین المللی مستربین هم همین است. تمام فرهنگ ها می توانند با بچه هایی که رفتار و حالات مشابهی دارند، همذات پنداری کرده و آنها را درک کنند. به همین دلیل است که بخش بزرگی از مردم جهان به او احساس نزدیکی می کنند. واقعیت امر این است که بچه های ۱۰، ۱۲ ساله فرهنگ ها و کشورهای مختلف، نقاط مشترک بیشتری دارند تا مردان ۳۰ ساله همان فرهنگ ها، ما آدم ها با بزرگ شدن، حس های خاص پیدا می کنیم که همین حس ها، ما را از یکدیگر جدا و دور می کند. من هم هنگام بازی در نقش مستربین، تمام سعی و کوششم این بود که مثل یک بچه بازی و رفتار کنم.

یک بار گفتید از استقبال هوادارتان در یک فروشگاه در تورنتو شگفت زده شدید. چرا؟

خب، خیلی جالب است که با آدم طوری برخورد کنند که انگار براد پیت یا تام کروز است؛ من هیچ وقت یک ستاره به آن مفهوم نبودم. قیافه خیلی قشنگی هم نداشته ام! به همین دلیل، استقبال بالای تماشاگران و طرفدارانم باعث تعجب زیادم می شود.

از کودکی آرزو داشتید بازیگر و کمدین شوید؟

آرزوهای زیادی داشتم و هرچند وقت یکبار، یکی از آنها را دنبال می کردم! بعد از مدتی هم آنها را رها کرده و به سراغ رویاها و آرزوهای دیگری می رفتم. در رویاهایم به همه جا رفتم و تبدیل به خیلی ها شدم. ولی وقتی به دنیای واقعی برمی گشتم، همیشه دوباره خودم را در میان گاو و گوسفندها و مزرعه می دیدم. پدرم کشاورز بود. یک مزرعه کوچک داشتیم. با دو برادر بزرگ ترم روزی چند بار مزرعه را زیر پا می گذاشتیم. یادم می آید برای حیوانات مزرعه نمایش اجرا می کردم! اما در آن دوران، بازیگری برایم خیلی جدی نبود و جزو رویاهایم محسوب نمی شد. در دانشگاه بود که پس از ملاقات با ریچارد کورتیس فیلمنامه نویس، کم کم جذب دنیای نمایش شدم و چند کار را با هم نوشتیم و در تعدادی نمایش کمدی آماتوری بازی کردم.

بیشترین چیزی که در زندگی واقعی به آن علاقه دارید، چیست؟

ماشین های تندرو! هیچ چیز را به اندازه آنها دوست ندارم. من گواهینامه رانندگی ماشین های سنگین را هم دارم. یک کلکسیون بسیار زیبا از ماشین های مختلف را هم دارم. آنها را طی سال های مختلف و از نقاط متفاوت جهان خریده ام. مدتی هم برای مجله CAR که به انواع و اقسام ماشین ها اختصاص دارد مقاله نوشتم. هنوز هم هر وقت فرصت کنم، چیزی برایشان می نویسم.

ولی رشته تحصیلی تان مهندسی برق نه با ماشین ها سر و کار دارد و نه با دنیای نمایش و بازیگری!

پدر و مادرم می خواستند مهندس برق شوم. در دانشگاه این رشته را خواندم، چون می خواستم آنها را خوشحال کنم. در ضمن، حرفه پولسازی هم هست. ولی پس از آشنایی با کورتیس، احساس کردم متعلق به دنیای نمایش هستم.

سال ۱۹۸۱، جایزه تئاتری سر لاورنس الیویه را برای بهترین اجرای کمدی گرفتید. چه حسی از دریافت آن در سال های اولیه کار خود داشتید؟

تا مدت ها احساس می کردم باید در یک نمایش درام، یک نقش جدی را بازی کنم! دریافت این جایزه انگیزه بیشتری برای کار به من داد و در عین حال متقاعدم کرد که کار و حرفه ام را باید جدی تر بگیرم.

با بازنشستگی شما تکلیف مستربین چه می شود؟

طبیعی است که بازیگر دیگری در این نقش ظاهر نخواهد شد. به این ترتیب، او به بایگانی تاریخ می پیوندد. خیلی خوشحال می شوم مستربین هم مثل کمدی های کلاسیک سینما و تلویزیون، تبدیل به یک کار کلاسیک شود.

بین بازیگری در سینما و تلویزیون، کدام یک را بیشتر دوست دارید؟

خودم را بیشتر یک بازیگر تلویزیونی می دانم تا سینما. تلویزیون در تمام این سال ها خانه اصلی ام بود. موفقیت در تلویزیون بود که پایم را به سینما باز کرد.

برنامه تلویزیونی المپیک ۲۰۱۲ لندن آخرین کار شما جلوی دوربین بود که نقش مستربین را تکرار کردید. آیا قرار است این برنامه را به عنوان آخرین حضورتان در تلویزیون و حتی سینما تلقی کنیم؟

بله، قسمت دوم کمدی پلیسی جانی انگلیسی (۲۰۱۱) و این برنامه تلویزیونی، حکم آخرین دیدارم را با تماشاگران داشت. می خواستم خداحافظی ام کاملا طبیعی و به دور از سر و صدا و برنامه های خاص باشد. این طوری بهتر است. هیچ وقت طرفدار شلوغ بازی و سروصدا نبودم. گفتم که در زندگی شخصی ام آدم آرام و بی سر و صدایی هستم!

فکر می کنید در آینده نزدیک و دور، چه کسی جای مستربین را بگیرد؟

نمی دانم، ما کمدین های خیلی خوبی داریم و مطمئن هستم خیلی زود سر و کله چند تای آنها پیدا می شود که با موفقیت و محبوبیت روبه رو شده و تبدیل به یک چهره سرشناس می شوند. این جبر زمانه و حرفه ماست. هیچ وقت هیچ صندلی خالی نمی ماند. همیشه کسی هست که آن را پر کند.

روآن سباستین اتکینسون (به انگلیسی: Rowan Sebastian Atkinson) (متولد ۶ ژانویه، ۱۹۵۵) یک بازیگر و نویسندهٔ بریتانیایی است که برای ایفای نقش آقای بین و بلک اَدر در تلویزیون بریتانیا مشهور شده است. ”

آسوشیتدپرس / مترجم: کیکاووس زیاری

بی کلک

گفتگو با بهنام تشکر، بازیگر سریال دزد و پلیس

بهنام تشکر پس از یک دهه فعالیت مستمر در تئاتر، با حضوری قدرتمند به عرصه تلویزیون آمد. او در نقش نیما افشار، روان شناس محبوب سریال «ساختمان پزشکان» توانست در دل بسیاری از بینندگان جا باز کند و به یکی از طنازترین شخصیت های تلویزیونی تبدیل شود. حالا او و هومن برق نورد به زوج دوست داشتنی این شب های تلویزیون تبدیل شده اند که شخصیت های اصلی سریال «دزد و پلیس» را بازی می کنند. تشکر با بازی در این دو مجموعه تلویزیونی میان مخاطبان به چهره ای شناخته شده تبدیل شد. او توانست خیلی زود نظر مخاطب را به جنس خاص بازی اش جلب کند. با او به گفت وگو نشستیم تا درباره چند و چون نقش ها و نحوه آمدنش به تلویزیون برایمان بگوید.

آقای تشکر! طی سال های اخیر بازیگران زیادی از تئاتر به تلویزیون آمده اند. این اتفاق عده ای را به این فکر انداخته است که شاید این بازیگران برای دیده شدن، به تصویر روی می آورند یا کارگردانان به دلیل اختصاص دستمزد کمتر، از این بازیگران دعوت به کار می کنند.

طرح این موضوع کمی بی انصافی است. من قصد ندارم بگویم هیچ کس شهرت را دوست ندارد، چرا که حرف درستی نیست. چون با این توجیه بسیاری از بازیگران تئاتر اصلا نباید به سمت حرفه بازیگری می رفتند، چون بازیگری در نفس خود شهرت هم به دنبال دارد. من به شخصه ۱۵ سال خاک صحنه خوردم و بدون هیچ چشمداشتی برای دلم کار کردم. اگر قصد مشهور شدن یا عقده دیده شدن داشتم در این ۱۵ سال از این دفتر به آن دفتر می رفتم و به آنها التماس می کردم در سریال ها و فیلم هایش به من نقشی بدهند. کاری که من هیچ وقت صرفا با توجیه مشهور و محبوب شدن حاضر به انجام آن نشدم و نخواهم شد.

پس دلیل این تغییر محیط از سوی بازیگران تئاتر چیست؟

فرهنگ تلویزیون با فرهنگ تئاتر بسیار فرق می کند. مخاطبان تلویزیون، مردمی نیستند که به سالن تئاتر می آیند. بنابراین به محض این که بازیگری، فضای کاری و موقعیت خود را عوض می کند باید فرهنگ خود را نیز عوض کند تا بتواند متناسب با موقعیت جدید نقش هایش را بازی کند، چون در تلویزیون ما به خانه همه مردم می رویم و تعداد کسانی که ما را می شناسند به نسبت بیشتر است. پس اتفاقا کارمان حساس تر و سخت تر می شود. در مورد خود من هم به این صورت بود. من اصلا فکر نمی کردم بخواهم بازیگری را در تلویزیون و سینما ادامه دهم. من بازیگر تئاتر بوده و هستم و همیشه به دنبال یادگیری در تئاترم و معتقدم هنوز چیزی یاد نگرفته ام. هیچ ادعایی هم ندارم، اما فکر می کنم بازیگری را باید در تئاتر یاد گرفت. بازیگری که از تئاتر به تلویزیون می آید ابزارش فرق می کند و همه بازیگرانی که از تئاتر به تلویزیون می آیند حتما موفق نمی شوند، چون دوربین با همه بازیگران رفیق نمی شود و آنها را برنمی تابد. کسانی هستند که در تئاتر بسیار موفق اند، اما به محض ورود به تلویزیون موفقیت خود را از دست می دهند. البته موارد عکس این موضوع هم بشدت زیاد است. برخی بازیگران سینما که شهرت زیادی هم دارند و اتفاقا قواعد بازی کردن مقابل دوربین را هم خوب بلدند، وقتی وارد تئاتر می شوند اصلا خوب بازی نمی کنند و حتی گاهی از روی صحنه آمدن هم خجالت می کشند.

فکر می کنم یکی از این نمونه هایی که می گویید علی سرابی است که از تئاتر به تلویزیون آمد. به نظرم در تجربه اولش در سریال «سهمی برای دوست» به اندازه بازی های تئاترشان خوب ظاهر نشد، یعنی آن علی سرابی تئاتر نبود…

شاید به دلیل این است که به زمان بیشتری برای اثبات خود احتیاج دارد.

شاید به دلیل نقشی است که می پذیرد…

به هر حال وقتی یک بازیگر، حوزه تخصص و موقعیت خود را عوض می کند باید روی نقش هایی که به محض ورود می پذیرد بیشتر وسواس نشان دهد. یعنی دقت نظر زیادی روی کارگردان و نویسنده و حتی بازیگران آن داشته باشد.

شما این دقت نظر را داشتید؟

من، هم در سریال ساختمان پزشکان و هم دزد و پلیس خیلی خوش شانس بودم چون یکی از نقش های اصلی فیلمنامه برادران قاسمخانی را بازی کرده ام و سریال هایی که سعید آقاخانی و سروش صحت آنها را کارگردانی کرده اند. این عوامل همه دست به دست هم داد تا در اولین حضور جدی ام در تلویزیون موفق عمل کنم. از طرف دیگر، هومن برق نورد نقش مقابل مرا داشت و این موضوع شاید مهم ترین انگیزه برای انتخاب این نقش توسط من بود. من و هومن اندازه بازی های همدیگر را می دانیم. ما وقت عمل و عکس العمل را می دانیم. آنقدر در زمان بازی با هم راحتیم که ناخودآگاه باعث یک ریتم خوب و بجا در کار می شویم.

این هماهنگی که می گویید بین شما و شقایق دهقان هم هست؟

بله. خانم دهقان خیلی قوی بازی می کند و به دلیل نوع نگاه و صداقتی که در بازی دارد، خوب در نقش خود جا خوش می کند. او پاسکاری های خوبی در دیالوگ دارد و هنگام بازی خیلی خوب جایش را پیدا می کند. انشا و قلم همسرش، مهراب را هم بخوبی می شناسد و مهراب نیز متقابلا با جنس بازی دهقان آشناست. به همین دلیل فکر می کنم کسی که اولین تجربه خود را با این گروه آغاز کند مطمئنا کارش تضمین شده است.

آقای تشکر! اما من هنوز پاسخ سوالم را نگرفتم. چه شد شما تصمیم گرفتید به تلویزیون بیایید؟

برای من ورود به تلویزیون دغدغه نبود و اصلا فکر نمی کردم روزی بخواهم وارد عرصه تصویر شوم، اما وقتی وارد تلویزیون می شوی خود به خود تلویزیون برای انسان دغدغه می آورد و حضور همه جانبه در خانه های مردم را به تو تحمیل می کند. طوری که دیگر یک بازیگر تئاتر، آن بازیگر گوشه گیر و عزلت نشین نیست که مخاطب خاص خودش را دارد. من پیش از ورودم می دانستم تصویر شوخی بردار نیست و بشدت زیر ذره بین هستم و به اندازه تمام مردم ایران، چشم دنبالم است و دیگر نمی توانم هر جلف بازی را به نام طنز انجام دهم.

از مفهوم جلف بازی دقیقا چه تعریفی دارید؟

اصلا نمی خواهم جلف بازی را تعریف کنم. مردم خودشان می دانند جلف بازی چیست. ادا و اطوار درآوردن که تعریف نمی خواهد. فقط می توانم بگویم آقای بازیگری که از جلف بازی هایت پول هم درمی آوری به نظر من تو شیرین کاری نه بازیگر! نمی دانم چرا یک بازیگر فکر می کند اگر پیژامه بپوشد و بنشیند سر سفره و دهنش را پر از لقمه کند و همین جور از دهنش غذا بیرون بریزد و در حین حرف زدن توی سر نقش مقابلش بزند، یعنی این که مردم را خندانده است. همین اداها سطح سلیقه عمومی افراد جامعه را پایین می آورد و بچه ها هم یاد می گیرند و در مدرسه و خانواده هم به خودشان اجازه می دهند به همشاگردی ها، دوستان، برادرشان و … نیز پس گردنی بزنند و خیال کنند خیلی طنازند.

شما در بدو ورود به عرصه بازیگری در یک کار طنز حضور پیدا کردید. چه تدبیری اندیشیدید که نقشتان به سمت همین جلف بازی و شیرین کاری هایی که می گویید نرود؟

اولین چیزی که در ساختمان پزشکان به سروش صحت گفتم این بود که من مثل سایر بازیگران از این ادا و اصول ها، چشم نازککردن ها، اردنگی زدن ها و تو سر هم زدن ها بلد نیستم و اصلا از من انتظار نداشته باش این مسائل را اجرا کنم. گفت ما اصلا نمی خواهیم وارد این قضیه شویم و وقتی متن را خواندم به این نتیجه رسیدم که اتفاقا فیلمنامه هم به بازیگر کمک می کند به سمت جلف بازی نرود.

آیا به نقش تان جزئیاتی هم اضافه کردید؟

من بشدت به متن وابسته هستم و سعی می کنم زیاد بداهه کار نکنم. البته فیلمنامه های قاسمخانی نیز این آزادی را به بازیگران می دهد که چیزهایی را به نقش اضافه کنند؛ مثلا هومن برق نورد از آن دسته بازیگرانی است که هنگام بازی ظرایفی را به نقشش می افزاید. این کار او، هم به من به عنوان بازیگر مقابل، هم به کارگردان و هم به نویسنده کمک زیادی می کند. جزئیات بازی برق نورد منجر به یکسری عکس العمل ها از سوی من می شد و در نهایت به یک پاسکاری منطقی و جذاب از سوی ما تبدیل می شد یا حتی به نویسنده کمک می کرد متن را باز نویسی کند و کارگردان نیز میزانسن متفاوت تری بچیند.

شما که دست بردن در نقش را مثبت ارزیابی می کنید چرا خودتان از آن در بازی هایتان استفاده نمی کنید؟

من معمولا زیاد کار خاصی انجام نمی دهم و سعی می کنم چیزی را که کارگردان و نویسنده از من می خواهند درست انجام دهم و فکر می کنم همین موضوع تاثیر خوبی روی بازی می گذارد. فیلمنامه دزد و پلیس به نوعی نوشته شده که بار اصلی طنز بر دوش برق نورد است و او ناگزیر است برای جذاب تر شدن نقش، چیزهایی را هم به آن اضافه کند. اما سعی می کنم نقشم را در چارچوب فیلمنامه انجام دهم، چون جنس طنز و بازی ای که برق نورد انتخاب کرده با من خیلی فرق می کند. خیلی پیش آمده با برق نورد راجع به جزئیاتی که می خواهد اضافه یا کم کند، حرف می زنیم و با هم تصمیم به انجام آن می گیریم. در دزد و پلیس، بار داستانی کار به عهده من است. به همین دلیل سعی می کنم از نقش فراتر نروم تا با همکاری برق نورد بتوانیم داستانی جذاب و دیدنی را به تصویر بکشیم و مکمل هم باشیم.

من با این حرف شما مخالفم. به نظر من بار اصلی طنز بر دوش هر دوی شماست. شاید حتی برخی مواقع شما بیشتر این وظیفه را دارید. مثلا در برخی مواقع بیننده از صدای تودماغی برق نورد خسته یا گاهی شخصیت و شوخی هایش برای او تکراری می شود…

هومن از همان ابتدا نیز قرار بود شخصیت کاریکاتوری داشته باشد. همان طور که دهقان در ساختمان پزشکان این شخصیت را داشت. به نظر من این نقش کاریکاتوری باعث جذابیت کار شده و اصلا تکراری نیست.

اما فانتزی بودن خانم شیرزاد با داوود قابل مقایسه نیست…

شاید هم تعامل میان من و برق نورد است که باعث به وجود آمدن موقعیت های خنده می شود. به عنوان مثال من اگر واکنشی در قبال برق نورد داشته باشم حتی اگر این واکنش یک نگاه ساده باشد، شاید موقعیت خنده آوری را به وجود بیاورد. اما مسلما داوود باعث به وجود آمدن این موقعیت شده است. می خواهم بگویم ما کنار هم بیننده را می خندانیم و اگر یکی از ما نباشیم کار بشدت می لنگد. همان طور که در قسمت های آخر سریال که ما زیاد کنار هم نیستیم و هر کدام در فضای دیگری بازی می کنیم آنقدر موقعیت خنده به وجود نمی آید. هر کدام از ما شاید کارمان را خیلی هم درست انجام دهیم، اما چون مقابل هم نیستیم موقعیت کمدی شکل نمی گیرد. شاید شما باورتان نشود، ولی من به عنوان یک بازیگر در این سریال گاهی آنقدر از دست برق نورد (داوود) می خندیدم که گاهی تصویربرداری از یک سکانس به ۱۴ برداشت می رسید.

با این توضیحات می توان گفت شما، هومن برق نورد و شقایق دهقان به یک گروه طناز تبدیل شده اید. آیا بیننده از این به بعد هم شما سه نفر را در دیگر آثار نمایشی و کمدی کنار هم خواهد دید؟

به نظرم این سوال را باید از برادران قاسمخانی بپرسید. ما در دزد و پلیس و ساختمان پزشکان تعامل خیلی خوبی با هم داشتیم و بازی هایمان با هم هماهنگ بود. بازی های همدیگر را می شناسیم و اندازه بازی هم را می دانیم و تمام تلاش مان را هم کردیم که در این دو سریال متفاوت بازی کنیم و فکر می کنم در دزد و پلیس حتی برای یک لحظه هم جنس بازی ها، ساختمان پزشکان را در ذهن بیننده تداعی نمی کند. مثلا برق نورد در نگاه اول شبیه ناصر ساختمان پزشکان بود اما هومن آنقدر رندانه و هوشمندانه شخصیت داوود را بسط و گسترش داد که شخصیت خود در سریال ساختمان پزشکان را از ذهن مخاطبان پاک کرد.

من فکر می کنم اگر تا چند سال قبل بازیگرانی مانند جواد رضویان، رضا عطاران و … بار اصلی طنز تلویزیون را به دوش می کشیدند امروز این طنازی به عهده شما افتاده است و با توالی این دو سریال متوجه شدیم شما سه نفر تکراری نشده اید.

بله، شاید همین طور باشد.

البته من نقد هایی هم به دزد و پلیس دارم…

خوشحال می شوم بشنوم.

مثلا در مورد نقش شما می توان گفت بعد از مدتی جدیت نقش بیرون زده است؛ یعنی مخاطب از ناصر انتظار دارد اینقدر عصا قورت داده نباشد و تا حدی خودش را در نقش رها کند…

من نقد شما را تا حدی قبول میکنم. اما برایش پاسخ دارم. من وقتی بخشی از فیلمنامه را خواندم متوجه شدم این آدم در انتها یک پلیس از کار درمی آید. تعادل برقرار کردن بین این موضوع و خلافکار بودن او مقداری برای بازیگر سخت است. بازی باید به سمت و سویی می رفت که هم بُعد خنده و کمدی بودن موقعیت را تقویت می کرد و هم به سمت خنده و شوخی و کمدی زیاد میل پیدا نمی کرد. تا اینجای کار البته من نقد شما را قبول دارم که می شد توازن بهتری بین این دو حالت برقرار کرد و بیشتر به آن پرداخت. مثلا می شد نقش در عین جدی بودن، شیرین تر باشد، اما من کمربند را خیلی سفت بسته بودم. باید مقداری آن را شل تر می کردم، اما نه این که به آن اجازه دهم به سمت بازی برق نورد پیش برود، بلکه امکان داشت در همان جنس خود و قالب خودش کمی آزادتر باشد. اما مشاور انتظامی ما هم به این خاطر که ناصر یک سروان پلیس است کمی بیشتر مراقب رفتارهای من بود.

خب چه اشکال دارد یک سروان کمی شوخی کند و طناز باشد؟

شما کی سروانی را در تلویزیون دیده اید که شوخ طبع باشد و موقعیت کمدی ایجاد کند؟

خب این موضوع دلیل نمی شود حکم صادر کنیم که همه سروان ها جدی و عبوس هستند.

اما ما در بازنمایی تصویر پلیس در تلویزیون محدودیت داریم. ما در سکانس هایی که می گرفتیم مثلا در صحنه های اکشن یا هر چیزی که به نوعی اقتدار یک سروان را نشان می داد بشدت مورد تشویق مشاور انتظامی قرار می گرفتیم، اما وقتی مقداری موقعیت طنز از حد خودش فراتر می رفت با عکس العمل های جالبی مواجه نمی شدیم. این موضوع حتی دست نویسنده را هم بسته بود.

اما به نظر من این موضوع نباید منجر به قلب واقعیت باشد. در واقعیت همه نوع پلیس با اخلاق های متفاوت داریم که اتفاقا در این بین افرادی هستند که خیلی هم بشاش هستند و خیلی هم پولدار. مثلا در سریال «دیوار» آتیلا پسیانی در نقش یک سردار خوش اخلاق پولدار و موفق ظاهر شد. این موضوع باعث می شود بیننده احساس راحتی کند و به سریال اعتماد کند.

بله، دقیقا. چرا ما فکر می کنیم پلیس ها همه پایین شهر زندگی می کنند و هیچ کدام وضع مالی خوبی ندارند؟ بیننده نمی داند فلان نویسنده یا فلان بازیگر ما به خاطر رعایت برخی مسائل، نقشی را خشک بازی می کند و همه تقصیر متوجه بازیگر می شود. به نظر من نیروهای خدوم انتظامی هم از بدنه جامعه هستند و مثل بقیه آدم ها زندگی می کنند. تنها فرقشان این است که شغلشان نظم دهی است. یکبار یکی از دوستانم می پرسید چرا لباس نیروی انتظامی را مقدس می دانیم. لباس نیروی انتظامی محترم است چون نظم دهنده است و خیلی زحمت می کشد پس باید به آن احترام گذاشت.

شما در سریال «ساخت ایران» نیز نقش آدمی را بازی کردید که فراموشی گرفته بود. فکر نمی کردید بازی در دزد و پلیس باعث تکرار نقشتان شود؟

این فراموشی کجا و آن کجا؟ البته من راجع به ساخت ایران هیچ حرفی نمی زنم.

چرا؟

من یکبار درباره این سریال اظهار نظری کردم و عوامل با من برخورد کردند که شما هیچ حرفی نزنید! و من از آن به بعد دیگر نظری راجع به این سریال نمی دهم.

تجربه بازی در تله فیلم «تاکسی پلیس» به چه صورت بود؟

تاکسی پلیس، کار خیلی خوبی نشد و کمی ضعیف بود. همه گروه از ابتدا با این تصور که قرار است در یک تله فیلم بازی کنند وارد کار شدند. اما بعدها در کمال تعجب این فیلم به یک مینی سریال تبدیل شد.

نگاهی به دو سریال تلویزیونی که شما در آنها بازی کردید، نشان می دهد برای متن و کارگردان یک کار ارزش زیادی قائلید و با حساسیت و وسواس آن را می پذیرید. چه شد بازی در این تله فیلم را پذیرفتید؟

همان طور که گفتم تاکسی پلیس قرار بود یک تله فیلم باشد، نه سریال و این دو با هم خیلی فرق می کند. تله فیلم ۹۰ دقیقه است. تمام می شود و خیلی ها ممکن است آن را ببینند و خیلی ها نبینند. من اگر می دانستم این کار قرار است سریال شود مسلما جور دیگری آن را بازی می کردم.

یعنی نفس بازیگری برای شما مهم نیست و تنها دیده شدن برایتان اهمیت دارد؟

مسلما دیده شدن برای یک بازیگر بسیار مهم است. خوب دیده شدن البته مهم تر است. من می گویم اگر می دانستم این تله قرار است سریال شود، یا آن نقش را قبول نمی کردم یا جور دیگری آن را بازی می کردم.

اما شما به گفته خودتان ۱۵ سال در تئاتر بازی کردید و دیده نشدید، اما خیلی خوب در این عرصه ظاهر شدید.

اندازه بازی من برای یک تله فیلم با اندازه بازی برای یک سریال فرق دارد. باید برای بازی در یک سریال انرژی بیشتری بگذارم. من انرژی تله فیلم را روی تاکسی پلیس گذاشتم. وقتی به عنوان یک بازیگر به شما می گویند قرار است در یک تله بازی کنید نقش متفاوتی در ذهن شما تصویر می شود. می خواهم بگویم من در تاکسی پلیس تکلیف خودم را ندانستم. وقتی تله فیلم را مثل کش می کشند همه چیز کش می آید و از قیافه می افتد، حتی بازی ها.

اما یک بازیگر مثل نویسنده چیزی را خلق می کند. نویسنده هیچ وقت هنگام نوشتن یک داستان کوتاه انرژی کمتری از نوشتن رمان نمی گذارد و لزوما رمان هایش از داستان کوتاه ها قوی تر نوشته نمی شود.

مثال شما کاملا با این موضوع متفاوت است. بحث اصلی من بر سر تله فیلم شدن و تغییر سیاست ها و شکل کلی یک اثر است که معادلات بازیگر را به هم می زند.

آیا نقش ناصر از ابتدا برای شما نوشته شده بود؟

بله. وقتی خلاصه اولیه فیلمنامه را خواندم بعضی مواقع مقابل دیالوگ شخصیت من نوشته بود بهنام و این نشان می دهد خود مهراب هم زمان نوشتن فیلمنامه به من فکر کرده است.

تجربه کار با آقاخانی چگونه بود؟

آقاخانی کارگردان خوشفکری است. از آن کارگردانان طنازی است که بسیار هوشمند است.

از چه لحاظ هوشمند است؟

آقاخانی نکات ظریفی را حین کار به من تذکر می داد که رفتارم شأن پلیس را پایین نیاورد. او با بازیگرانش دوست می شود و نمی گذارد آب توی دلشان تکان بخورد. کارش را هم خوب بلد است. گاهی بعد از ۱۸ ساعت کار که همه عوامل به خانه می رفتند او تازه به لوکیشن روز بعد سر می زد تا زمان را از دست ندهد. معلوم است در کار طنز استخوان ترکانده است.

البته این کار آقاخانی نسبت به سریال های قبلی او خیلی پیشرفت کرده است…

شاید به خاطر متن یا بازیگران متفاوت است. البته به این معنا نیست که متن یا بازیگران قبلی او ضعیف بودند. همین تغییر فضا و موقعیت است که نشان می دهد او هوشمند است. البته آقاخانی روی متن هم خیلی سختگیری می کرد و این تعامل بین نویسنده و کارگردان باعث شد خروجی کار خوب شود.

یعنی می خواهید بگویید آقاخانی خود واقعی اش را در این سریال پیدا کرد؟

خود واقعی اش را که نه. او همیشه خودش است.

اما این سریال بیشتر از سایر سریال هایش به دل نشست…

شاید این گونه نتیجه بگیریم که آقاخانی این هوشمندی را دارد که کار خوب بسازد، چرا که سواد طنز و تصویر را خوب می شناسد.

تفاوت کارگردانی آقاخانی با صحت چیست؟

اعتماد دوطرفه مهم ترین چیزی بود که میان من و هر دوی این کارگردانان شکل گرفت. ما با هم رفیق هستیم و این موضوع در کار خودش را نشان می دهد. با خیال راحت با آنها کار می کنم. اما به نظر من صحت در ساختمان پزشکان کار آپارتمانی خیلی خوبی ارائه داد و آقاخانی در ساخت سریال اکشن و پر لوکیشن خیلی خوب بود.

شما صدای خوبی هم دارید. آیا از صدایتان استفاده جدی می کنید؟

راوی دو کار مستند راجع به پیدایش خورشید در شبکه مستند بودم. در شبکه نمایش رادیو هم شنبه شبها برنامه زنده ای راجع به تئاتر اجرا می کنم. به دوبله هم علاقه زیادی دارم، اما تا امروز وقتش را نداشته ام که در این زمینه فعالیت کنم.

با این که ظاهری جدی دارید، اما به نظر من صدای شما بیشتر نمایشی است تا مستند یعنی فکر می کنم در روایت یک رمان یا نمایش بیشتر موفق خواهید بود.

اگر فرصت آن پیش بیاید و بدانم در آن موفق می شوم، دوست دارم این کار را ادامه دهم و به صورت حرفه ای کار کنم.

در سینما نیز حضور جدی داشته اید؟

بله، در چند فیلم سینمایی از جمله «بچگی را فراموش نکن» در کنار اکبر عبدی افتخار بازی داشتم. نقش کوچکی هم در فیلم «استرداد» داشتم و یک فیلم دیگر که ترجیح می دهم از آن نامی نبرم.

چرا؟ در مورد این فیلم هم گفته اند حرفی نزنید یا جنس کار را دوست نداشتید؟

نه، اتفاقا کار و کارگردان را خیلی دوست داشتم، اما از عوامل تولید و تهیه کننده آن دل خوشی ندارم.

یعنی به لحاظ مالی با هم کنار نیامدید؟

خیر، من در این فیلم دچار سانحه دیسک کمر شدم و تا آخر عمر باید این درد را تحمل کنم. من به این علت حتی نتوانستم زمان به دنیا آمدن بچه ام او را بغل کنم. در طول بازی از اسب به زمین افتادم و چند بار اسب روی من افتاد. عوامل تولید هم به جای این که مرا به بیمارستان منتقل کنند تا زودتر مورد مداوا قرار بگیرم، داخل آمبولانس گذاشتند و به هتل فرستاند و من ده روز این درد را تحمل کردم و به بازی ام ادامه دادم و اینها همه به این دلیل بود که تهیه کننده فکر می کرد من آسیب جدی ندیده ام و تظاهر به درد شدید می کنم. من بعد از آن اتفاق از تهیه کننده خواهش کردم اسم من را در تیتراژ نگذارد. اما بشدت به آقای درویش، کارگردان خوب این فیلم احترام می گذارم.

بی کلک

گفتگو با رضا عطاران، کارگردان فیلم خوابم میاد

رضا عطاران، بازیگر و کارگردان خوش قریحه تلویزیون و سینما با نخستین فیلم سینمایی خود با عنوان «خوابم می‌آد» به تجربه جالبی در زمینه کمدی دست زده است. شخصیت ها و ارتباط آنها با یکدیگر در خوابم می آد از جذابیت های این نوع کمدی محسوب می شود و او به به عنوان بازیگر کارگردان شروع امیدوارکننده ای داشته است.
او می گوید فیلم «خوابم می آد» یک تجربه اولیه بود که در آن تجربیات دیگری رقم خورد. عطاران که معتقد است سینما یعنی اجرا، می گوید: برای من یک چیزی در قصه خیلی مهم بود. این که یک انسان در شرایط اجتماعی سالم مانده. این که سالم بودن خیلی سخت است. مشروح این گفت و گو را در ادامه می خوانید.

تاکنون در حیطه طنز و کمدی در تلویزیون چند کار شاخص از شما دیده‌ایم. حالا هم در «خوابم می‌آد» کارگردانی سینما را با یک فیلم کمدی شروع کرده‌اید. این رویکرد عامدانه بوده؟ و آیا به این خاطر است که در تجربیات قبلی حساب خود را پس دادید و دیگر نخواسته‌اید در کار اول سینمایی ریسک کنید و وارد حیطه‌های دیگر بشوید؟

من به خیلی از آن چیزهایی که شما گفتید، فکر نکردم. معمولا اگر سوژه‌ای، فکری و متنی، انگیزه برای کارکردن به من بدهد، آن کار را انجام می‌دهم. حالا چنین شرایطی برای ساخت این فیلم سینمایی برایم به وجود آمد. احساس کردم در این فیلم به صورتی می‌توانم مانور بدهم که هم شبیه به کارهایی که در تلویزیون انجام دادم، باشد و هم نباشد. البته از نظر من این نکته خیلی خوب بود.

چطور؟

یعنی هم می‌شد ویژگی‌هایی که در کارهای تلویزیونی از من دیده شده در این کار دیده بشود و هم نشود. یعنی از همان‌ها برای جلب تماشاگر استفاده یا سوءاستفاده کنم و در عین حال تجربیات جدیدی به آنها اضافه کنم. حالا دیگر می‌دانم در چه بخشی بهتر می‌توانم قصه را پرورش بدهم و چه نوع کاری بیشتر توجه مخاطب را جلب می‌کند. درواقع محک خوبی برای خودم بود. فهمیدم باید سعی کنم کارهایی را که در تلویزیون کرده‌ام، تکرار نکنم و حرف‌هایم را با فرم تازه و قابل توجه بیان کنم. با این نگاه تا امروز معدل کارم خوب بوده است. یعنی جواب‌های خوبی از منتقدان و مردم گرفتم و فعلا از کارم راضی هستم.

حتماً می‌دانید فیلم‌های کمدی خوش‌ساخت بعد از انقلاب چندان زیاد نیستند، از نمونه‌های خوبش می‌توانم به اجاره‌نشین‌ها، آدم‌برفی، لیلی با من است، خواب سفید، سن‌پترزبورگ و چند فیلم دیگر اشاره کنم که با فاصله ساخته شدند. در این فیلم‌ها نقش بازیگر خیلی مهم بوده است. چون می‌دانید که سینما هنر اجراست، مخصوصا در کار کمدی. حالا در این کار که شما هم بازیگر و هم کارگردان بودید، فاصله کارگردان و بازیگر خیلی کم‌شده و همین موضوع باعث نزدیکی تماشاگر به فیلم شده است. نظرتان در این مورد چیست؟

این نتیجه کارهایی بود که قبلا انجام دادم. یکی از چیزهای که همیشه برایم مهم بوده و در نتیجه دراین فیلم هم اتفاق افتاد، نزدیک‌شدن به بازیگری است که البته خیلی از کارگردان‌ها این کار را نمی‌کنند. یعنی سد محکمی میان کارگردان و بازیگر وجود دارد که به این خاطر، ارتباط حسی و جزئی و دقیق میان متن و سایر عوامل مثل بازیگر و لباس و صحنه اتفاق نمی‌افتد و در نهایت چنین حسی میان بیننده و فیلم هم به‌وجود نمی‌آید. این از تجربه‌های کار‌های قبلی‌ام است که متوجه شدم چیزی که دیده می‌شود مهم است.

هیچ‌کس کار ندارد که بازیگر امروز سر صحنه دیر می‌آید یا زود یا بر اثر تصادف ۳ روز موقع کار پایش توی گچ بوده یا خیلی خوب نمی‌تواند با کارگردانش ارتباط برقرار کند.

هیچ بیننده‌ای به این مسائل کار ندارد. او فقط کار را می‌بیند و بعد درباره خوب و بدبودنش نظر می‌دهد. البته سلیقه هم دخیل است. مثلا ممکن است کار من مطابق سلیقه بعضی‌ها نباشد. برخی‌ها هم خوش‌شان بیاید.

من به موردی که شما اشاره کردید، حتی قبل از کارهای تلویزیونی‌ام و در مجموعه «ساعت خوش» رسیده بودم. یعنی دوره‌ای که کارهای نمایشی می‌کردم، به این نتیجه رسیدم که آن چیزی که دیده می‌شود مهم‌تر است. حالا در خوابم می‌آد، این یک تجربه اولیه بود و در همین کار تجربیات دیگری هم اتفاق افتاد که خیلی بیشتر به من کمک کرد.

اصلا سینما یعنی اجرا. نکته‌ای را آقای بیضایی به آن معتقدند که من از آقای داوودنژاد شنیدم. ایشان نقل قول کردند که اجرا مهم‌ترین رکن سینماست. مثلا نشستی که من و شما داریم. اگر اجرای خوبی از آن بشود، امکان ندارد کسی آن را نبیند، با این که قصه از پیش‌نوشته‌شده‌ای ندارد و اگر بیننده درون شما و من را از طریق اجرا بفهمد، امکان ندارد برایش جذابیت نداشته باشد، هر چند که قصه و متن نوشته نشده باشد. چون اجرای خوب، آدم را نگه می‌دارد. وقتی احساس شود که در آن اجرا زندگی جاری است، همه آن را می‌بینند.

البته امیدوارم منظورتان از جاری‌شدن زندگی در اجرا به‌معنای شلختگی و بی‌هدف بازی‌کردن بازیگر نباشد. چون معمولا رسم‌شده که وقتی از کسی که درست بازی نمی‌کند، می‌پرسیم خب چرا این جوری بازی کردید، پاسخ می‌دهد دارم زندگی می‌کنم! یا زندگی‌کردن واقعی را بازی می‌کنم! متاسفانه گاهی اوقات در این تفسیر، اصل هنر نمایش و دراماتیزه‌شدن متن نادیده گرفته می‌شود.

البته باید بگویم بازیگری من دارد به این نقطه نزدیک‌تر می‌شود که اصلا متوجه نمی‌شوید دارم بازی می‌کنم.

به هر حال باید از فیلتر نمایش عبور کند یا نه؟

من متوجه منظورتان شدم. به نکته مهمی اشاره کردید ولی ارتباطی به حرف من پیدا نمی‌کند.

ولی ناخودآگاه چنین برداشتی از صحبت شما می‌شود.

بله. یعنی تجربیاتی که من و شما داشته‌ایم و کارهایی از این نوع دیده‌ایم که به نظر می‌آید در بخشی از کار از این مساله سوءاستفاده می‌شود. یعنی از اجرای رئال، منطقی، درست و بدون اضافات، برداشت اشتباه می‌شود و هیچ فکری هم پشت آن نیست. هیچ‌کس هم حوصله ندارد نقش را پرورش بدهد. بعد هم می‌گوید من دارم خودم را بازی می‌کنم و این هم سبک من است!

چرا مانوردادن روی بازیگر برایتان مهم است؟

من کلا به این ماجرا شهره هستم که انتخاب بازیگر برایم خیلی مهم است. چون متعلق به بخشی است که دیده می‌شود. الان فکر کنید که به جای آقای عبدی، یک پیرزن بازی می‌کرد. حتما یک چیزی توی این فیلم کم می‌شد. پس در انتخاب بازیگر در مرحله پیش‌تولید اتفاق عجیبی افتاده است. به نظرم مهم بوده و اگر این اتفاق نمی‌افتاد، شاید من اصلا کار را شروع نمی‌کردم.

من هم معتقدم که کار خوبی بود. ولی دوست دارم دلیلش را از خود شما بپرسم. با توجه به این که در ابتدا تهیه‌کننده با آن مخالف بود. خب چرا این کار را کردید؟

اصلا قبل از پیش‌تولید، این ماجرا شروع شد. وقتی فکر کردیم چه بازیگری را برای این نقش انتخاب کنم که هم مناسب و هم شیرین باشد، به هیچ نتیجه‌ای نرسیدیم. به خانم نادره فکر کردم ولی ایشان چند سال پیش فوت شده بودند! ناگهان این اتفاق به ذهنم افتاد که سراغ آقای عبدی بروم.

بعد گفتم این خیلی خوب است. چون این کار در بخش‌های دیگر هم کمک حالم می‌شود و می‌تواند به اجرای ایده‌ها کمکم کند. یعنی با کمک شیرینی و حلاوت بازی او می‌توانیم یک خانواده خونگرم ایرانی را به تصویر بکشیم که پیش از این کمتر دیده شده است.

منظورتان این است که در نهایت فیلم دچار ممیزی هم نشود؟

بله، همین‌طور است. البته دوستان هم در فیلم خیلی رعایت کردند که قضیه لوث نشود و خوشبختانه اتفاق ممیزی برای فیلم نیفتاد. چون سوءاستفاده و زیاده‌گویی در این ماجرا نکردیم و همه چیز در حد تعادل و منطقی پیش رفت و اتفاقا همین عدم سوءاستفاده به فیلم کمک کرد و جزو بخش‌هایی شد که هیچ جای صحبت و اما و اگر برای نمایش عمومی باقی نگذاشت.

اتفاقا بازی‌های دو نفره اکبر عبدی و ناصر گیتی‌جاه عالی شده است. مخصوصا صحنه تیراندازی دونفره که جذابیت زیادی ایجاد کرد.

بله، خیلی‌ها چنین اعتقادی داشتند.

نظرتان درباره این نکته چیست که شما در کارهایتان به تابو‌ها نزدیک می‌شوید ولی در نهایت هنجارشکنی نمی‌کنید؟ مثل کاری که در سریال بزنگاه انجام دادید، هرچند مشکلاتی هم برایتان به‌وجود آمد.

با نظرتان موافقم. به نظرم بیشتر این قضیه به صورت مادرزادی بخصوص از ناحیه مادر! ـ‌در من اتفاق افتاده که سوءاستفاده نکنم.

یعنی اگر ماجرایی هست که من نمی‌توانم در قصه عنوانش کنم به همان اندازه که لازم است نشانش می‌دهم. یعنی وقتی دیدم که ماجرا یک مقدار حساس است دیگر زیاد پروارش نمی‌کنم تا اتفاق بدی از نظر بازخورد بیرونی بیفتد.

فقط راهی برایش پیدا می‌کنم که اگر قرار است به کسی کنایه بزند، به شکلی باشد که شیرین جلوه کند و به طرف برنخورد. اتفاقاتی که در مورد بزنگاه افتاد را هم حتما می‌دانید. آن اتفاق داشت مساله‌ساز می‌شد، ولی بالاخره تلویزیون کار را ادامه داد و پخش شد و بعد هم اتفاق خاصی نیفتاد. ولی بالاخره در جزئیات اتفاقاتی می‌افتد که ممکن است در کلیات انعکاس زیادی پیدا نکند. از این مشکلات وجود دارد و معمولا در فیلمی که ساخته می‌شود هر چقدر هم که رعایت کنید باز هم به شخص یا گروهی برمی‌خورد.

این که ما به خاطر کوچه اقاقیا کلانتری رفتیم یا به خاطر استفاده از یک اسم مواخذه شدیم و موارد دیگری از این دست در حالی که سوءتفاهمی بیش نبود.

حالا چطور شد یاد آقای گیتی‌جاه افتادید. سال‌ها بود که در سینما خیلی فعال نبودند.

من یک‌سری بازیگر دارم که اسامی‌شان را در جایی یادداشت کرده‌ام. خیلی دوستشان دارم و فکر می‌کنم هنوز از آنها خوب استفاده نشده است. غیر از آقای گیتی‌جاه، پنجاه شصت نفر هستند که اسامی‌شان را نوشته‌ام تا هر جا که لازم باشد از آنها استفاده کنم. فکر می‌کنم اینها تا حالا در شرایطی قرار نگرفته‌اند که انرژی نهایی‌شان را برای کاری بگذارند و بتوانند بیشترین اثر را روی کار بگذارند. فکر می‌کنم از این تعداد بازیگران زیاد هستند و آقای گیتی‌جاه جزو دوستانی بود که من همیشه خاطرم بود و دوست داشتم از ایشان استفاده کنم و بهترین جایی که فکر می‌کردم بشود از ایشان استفاده کرد نقش پدر خانواده بود و بقیه هم نظرشان همین بود. نقش پدر خانواده برایشان مناسب بود. خوب نقش را ایفا کردند و کاملا واقعی و درست بود.

چرا در تمام کارهایتان به قشر غیرمرفه و پایین جامعه می‌پردازید؟

من آن چیزی را که دیدم و می‌بینم به تصویر می‌کشم. چون بیشتر درکشان می‌کنم و می‌توانم بیشتر با آنها کار کنم. با جزئیات زندگی آنها آشناتر هستم. من کمک‌هایی که به طراح صحنه یا نویسنده داستان در این فیلم کردم به خاطر آشنایی با این نوع سبک زندگی است. نمی‌دانم می‌دانید یانه که من هنوز ماشین ندارم.

اصلا خانه پدرم هنوز خانه قدیمی در مشهد است. در خانه ما هنوز مرغ و خروس وجود دارد. پدرم عوضش هم نمی‌کند. با این شرایط ساخته و همچنان می‌سازد.

راستی یک سوال! بعضی نماها دلیل وجودشان مبهم است. مثلا درآوردن چشم عکس هنرپیشه توسط مادر، بعد از این که پدر النگوهایش را فروخت چه لزومی داشت وجود داشته باشد؟

واقعیت این است که اگر به فیلم درست نگاه کنید خواهید دید که خیلی قصه مهم نیست. بیشتر، روابط و شخصیت‌پردازی‌ها پیش‌برنده است. اگر روابط درست دربیاید ماجرا کشش خواهد داشت.

این هم بخشی از روابط و شخصیت‌پردازی‌های این خانواده بود. اینها همیشه دچار کشمکش هستند. خب من هم انتخابم این بود که در این قصه این ارتباط وجود داشته باشد. یعنی از طریق این شخصیت پدر و مادر بیشتر نمایان می‌شد.

حالا این ماجرا در فیلمنامه اولیه بود؟

نه. اصلا به طور کلی ماجراهای مربوط به دستشویی و اتفاقات مربوط به آن در بازنویسی نهایی توسط خودم بعدا وارد شد.

چرا داستان این جوری تمام شد؟

منظورتان مردن رضاست؟

بله!

برای من یک چیزی در قصه خیلی مهم بود. این که یک انسان در شرایط اجتماعی سالم مانده. این که سالم بودن خیلی سخت است. مثل رضا که در ارتباطات در زندگی خیلی ساده لوح و آنقدر پاک است که حتی برای این که طرف را راضی کند می‌گوید من پول را از مغازه دزدیده‌ام. در واقع او هیچ دزدی نمی‌کند. آدم‌ربایی را هم آن یکی انجام می‌دهد. یک چنین آدم درستی با این عملکرد باید توی این قصه بمیرد. او نمی‌تواند دیگر در این جامعه زندگی کند.

وقتی شخصیت اول فیلم نسبت به واقعیت بیرونی‌اش آنقدر منفعل است و دنباله‌رو دیگران و حوادث است آن وقت دچار یک نوع خوش‌بینی افراطی نشده که چندان قابل باور نیست؟

شاید، ولی خودش از تدریس و زندگی که دارد راضی است. تنها عشق برایش اتفاق نیفتاده بود که توی این قصه برایش اتفاق می‌افتد. همین مساله دردسرها و ارتباطش را با جامعه زیاد می‌کند. در اصل پیش از این عشقش همان اتاقش بود که من هم خیلی دوست داشتم. آن توری و پنجره و آفتاب که روی صورتش می‌خورد. هر روز صبح با این آرامش بیدار می‌شود، بعد زنی هم بالای سرش نیست که اینها همه شرایط خیلی خوبی هستند (می‌خندد). بنابراین به نظر من زندگی خیلی خوبی دارد و از زمانی که عاشق می‌شود، تازه این دردسرهایش شروع می‌شود.

بعد به شکل ناجورش با جامعه درمی‌افتد. این اتفاق‌ها به همین شکل جلو می‌رود و بعد در نهایت مرگ به او کمک می‌کند تا همه مشکلاتش تمام شود.

خب این پایان با آن نوع شروع در تضاد است.

البته مرگ پایانی در قصه اولیه نبود و ایده خودم بود. در این مورد خیلی فکر کردم و به نظرم پایان درستی است.

شما واقع‌گرایانه به قضیه نگاه کرده‌اید. آیا این آدم آنقدر ساده الان درجامعه شهری کنونی وجود دارد؟

بله، من خودم شدیدتر از اینها را دیده‌ام. در حدی که آدم فکر می‌کند مشکل عقلی دارند. مگر اینقدر ساده وجود دارد؟ بعد می‌بینید که واقعا این طوری هستند.

چرا این نوع آدم‌ها برای شما مهمند؟

برای این که با خودم فکر می‌کنم چقدر حیف است که همه آدم‌ها این طوری نیستند.

چرا اسم فیلم را گذاشتید خوابم می‌آد؟ چون اسم فیلم با شخصیت رضا جور در نمی‌آید.

چون گفتند عوض شود. اسم اصلی‌اش «رضا هرگز نمی‌خوابد» بود و قبل از آن هم چیز دیگری بود. دو سه روز مانده به برپایی جشنواره فیلم فجر گفتند اسم را عوض کنید. ما هم با عجله عوض کردیم.

ولی اسم رضا هرگز نمی‌خوابد را خیلی دوست داشتم که نفهمیدیم چرا گفتند اسم را عوض کنیم. درست می‌گویید این اسم خوابم می‌آد عکس شخصیت رضا را نشان می‌دهد.

البته با همان پلان اول فیلم که دوربین چرخش ۴۵ درجه دارد و از زاویه بالا رضا را که روی تخت خوابیده نمایش می‌دهد. در واقع فرجام او را نشان دادید که بالاخره خواهد مرد.

کاملا درست می‌گویید. چون می‌خواستیم در آخر از آن پلان استفاده کنیم.

تا حالا کسی به شما گفته که در نقش‌های جدی مثل فیلم «صندلی خالی» ساخته سامان استرکی خیلی جدی هستید و تماشاگر از شما فاصله می‌گیرد؟

نه، کسی نگفته است، ولی جدی می‌گویید؟ یعنی خیلی سنگین و ناراحت‌کننده می‌شوم؟ به این فکر نکرده بودم.

بعضی‌ها می‌گویند در این فیلم مثل وودی آلن ایفای نقش کرده‌اید. نظرتان درباره او چیست؟

خیلی دوستش دارم. حتی شنیدم برخی گفتند که جاهایی از فیلم شبیه «پول رو بردار و فرارکن» و فیلم «آنی هال» وودی آلن است که اولی را دیدم. ولی فیلم دومی را تا الان ندیده‌ام.

دوست دارید باز هم در تلویزیون کار کنید؟

چراکه نه. حتما. ولی کی و چطور را نمی‌دانم.

بیگانه آشنا

شاید کمتر کسی باور کند رضا عطاران بازیگر ۴۳ ساله سینما و تلویزیون، «بیگانه» آلبر کامو را دوست داشته باشد. این را نوشتم که باور کنید یک بازیگر تمام‌عیار کمدی همچون عطاران در عین حال که ‌توانایی جذب مخاطب عام را دارد، می‌تواند به دنیای سیاه و تلخ برخی نویسندگان علاقه داشته باشد. هر چند خیلی‌ها او را بازیگر خوش‌خلقی همچون نقش‌هایش نمی‌دانند، ولی در واقع یکی از مردم‌دارترین بازیگران شناخته‌شده محسوب می‌شود که از متن جامعه آمده است.

عطاران که این روزها با انبوهی از پیشنهادهای بازیگری و شاید کارگردانی روبه‌روست، کارش را با اجرای تئاتر در مشهد شروع کرده است. بازیگر سینما که نه مثل برخی سوپراستارها بینی عمل کرده و نه چشم‌های رنگی دارد و نه کسی در سینما معرفی‌اش کرده، پس از سال‌ها فعالیت در تلویزیون و مدتی هم بیکاری اجباری، حالا نخستین فیلم سینمایی‌اش را با عنوان «خوابم می‌آد» روی پرده سینماهای کشور دارد.

چه بپذیریم و چه نپذیریم، عطاران لبخند روی لب مردم می‌آورد، مردم دوستش دارند و راحتی که با او حس می‌کنند، شاید با فامیل نزدیکشان نداشته باشند. این حسن همجواری از فضای کارهای او می‌آید، او از جنس خود مردم است، آن هم دقیقا از سال ۷۳ وقتی با مجموعه ساعت خوش در تلویزیون ظاهر شد. او یکی از خونگرم‌ترین بازیگران این مجموعه محسوب می‌شد، به حدی که همین محبوبیت باعث دردسرهایی هم برایش شد.

سیب خنده، مجید دلبندم، دنیای شیرین، ستاره‌ها و کوچه اقاقیا حضور او را تلویزیون تثبیت کرد و مخاطب علاوه بر چهره طنز ساعت خوشی از او یک کارگردانی طنز را هم دید.

بعدها کارش را با سریال‌های مناسبتی پی گرفت و هر سال بالاخره سریالی از او از تلویزیون پخش می‌شد. این بازیگر که کم‌کم عنوان کارگردان را هم یدک می‌کشید، کمتر سری به سینما می‌زد تا این‌که حضور همزمانش در فیلم‌های هوو و تیغ زن، رضا عطاران را به سینما معرفی کرد و او به مرزی رسید که حتی نقش‌های کوتاه، ولی تاثیرگذار را هم بازی کرد.

اگر چه نمی‌توان انتخاب‌های عطاران را در عرصه سینما هوشمندانه و بی‌نقص دانست، ولی این بازیگر همیشه و در همه حال از عهده بازی نقش‌هایش بر آمده و براستی آنها را با ویژگی‌های بازی‌اش همسو کرده است.

حالا بعد از بازی در ۲۳ فیلم سینمایی، عطاران سراغ کارگردانی سینما رفته و اتفاقا هم دوباره سراغ کمدی را گرفته است؛ فیلمی که در جشنواره فیلم فجر به خاطر برخی شوخی‌هایش مورد انتقاد قرار گرفت، به حدی که عطاران در پاسخ آنها گفت حاضر است هر کاری که مخاطب را می‌خنداند، انجام دهد.

این فیلم که ۳ روز ابتدایی اکرانش ۱۳۵ میلیون تومان فروش کرده، علاوه بر بازی عطاران، نقطه قوتی چون بازی اکبر عبدی و ناصر گیتی‌جاه دارد. این دو بازیگر که نقش مادر و پدر رضا را بازی می‌کنند، با توجه به پشت سرگذاشتن برخی محدودیت‌ها، توانسته‌اند یکی از جذاب‌ترین زوج‌های سینما را به تصویر بکشند. هر چند اکبر عبدی پیش از این هم در نقش یک زن بازی کرده است، ولی هرگز تا این حد خاص و ماندنی نبوده است. هر چند او علاقه‌ای به مصاحبه درباره فیلم «خوابم می‌آد» ندارد و ترجیح می‌دهد در این باره صحبتی نکند، ولی به واسطه جسارت و خلاقیت رضا عطاران بار دیگر بازی‌اش دیده شد.

رضا عطاران که بیگانه کامو را تاثیرگذارترین کتاب زندگی‌اش می‌داند، حتی وقتی در نقش مردی ساده‌لوح و شلخته‌ بازی می‌کند، این کتاب را در آغوش می‌گیرد. بازیگری که بیگانه می‌خواند، ولی برای هیچ کدام از مخاطبان فیلم‌هایش بیگانه نیست.

فرانک آرتا / جام جم

 

بی کلک