تولد نوزاد ناخواسته کافی بود تا سناریوی پیچیدهای کلید بخورد و زوج نازایی به هر کاری دست بزنند تا خندههای کودکانه را در خانهشان بشنوند. زن جوان تازه بچهدار شده بود، روی تخت بیمارستان دراز کشیده بود و نمیدانست خوشحالی کند یا از ناراحتی گریه کند.
به گزارش ایران استرس عجیبی داشت، چطور باید با ناپدید شدن ناگهانی همسرش بچه را تر و خشک میکرد.
اردیبهشت ماه سال ۹۰ گزارشی به پلیس کرج مخابره شد که پدر و مادری جوان با استفاده از نفوذ مردی ناشناس موفق شدهاند برای نوزادشان شناسنامه غیرقانونی بگیرند و بررسیها نشانگر آن است که گواهی زایمان نیز جعلی بوده است.
بدین ترتیب رسیدگی به این ماجرای مرموز در دستور کار پلیس کرج قرار گرفت و آنان در تجسسهای میدانی متوجه شدند که شماره شناسنامه و شماره سریال نوزادی که پدر و مادرش برای وی شناسنامه تهیه کردهاند، قبلاً روز ۲۲ اسفند سال ۸۹ در اداره ثبت احوال منطقه یک تهران به نام نوزاد دیگری به ثبت رسیده بود.
در ادامه کارآگاهان با بررسیهای تخصصی مدارک پروندهها موفق شدند کارمندی را که شناسنامه را صادر کرده بود، شناسایی کنند و با احضار وی به پلیس آگاهی وی را تحت بازجویی قرار دهند.
کارمند ثبت احوال کرج که بسیار نگران به نظر میرسید، در بازجوییها گفت: من سال ۸۹ در اداره ثبت احوال منطقه یک تهران مأمور به خدمت بودم و در آنجا متوجه شدم که یکی از گواهیهای تولد جعلی است و موضوع را به مسئولان ثبت احوال اطلاع دادم.
کارآگاهان در گام بعدی تحقیقات گواهی تولد را نیز از بیمارستان استعلام کردند که مشخص شد که گواهی تولد نیز جعلی است و زن و مرد جوان با ارائه گواهی جعلی موفق به دریافت شناسنامه جعلی شدهاند. بدین ترتیب شناسایی خانه پدر و مادر نوزاد که ارشیا نام دارد، در دستور کار تیم پلیسی قرار گرفت و کارآگاهان خیلی زود نشانی آنان در محله مهرآباد تهران را به دست آوردند و به آنجا رفتند، ولی دریافتند زوج جوان دیگر در آن خانه زندگی نمیکنند و به جای دیگری رفتهاند.
همچنان که پلیس به دنبال سرنخی از این ماجرای مرموز بود، گزارشی به آنان مخابره شد که پدر و مادر ارشیا کوچولو در باغستان کرج خانهای را اجاره کردهاند، خیلی زود مأموران خود را به پشت در خانه زوج جوان رسانده و آنان را بازداشت کردند.
زن و مرد جوان که تصور نمیکردند پلیس از ماجرا باخبر شده باشد، قصد داشتند با گریه و زاری مسیر تجسسها را گمراه کنند و خود را بیگناه نشان دهند، پدر خانواده که ناصر نام دارد، در بازجوییها ادعا کرد که ارشیا کوچولو را از خیابان پیدا کرده است و با آشنا شدن با مردی به نام بهنود که در اداره ثبت احوال مشغول به کار بوده، با پرداخت ۵ میلیون تومان برای نوزاد شناسنامه گرفته است.
در ادامه تحقیقات با توجه به اینکه زن جوان نیز به جز ارشیا صاحب ۲ بچه دیگر بود به صورت مشروط آزاد شد، ولی همسرش را برای تکمیل تحقیقات و روشن شدن ماجرای شناسنامه ارشیا کوچولو بازداشت کردند.
کارآگاهان در شاخه دیگری از تحقیقات متوجه شدند که نوزاد چند ماهه متعلق به ناصر و همسرش نیست و بچه زنی به نام سمیرا است که خانواده وی برای رها کردن نوزاد آن را به ناصر دادهاند.
با شناسایی سمیرا این زن به پلیس آگاهی احضار شد و در جلسه بازجویی به کارآگاهان گفت: من سال گذشته با مرد جوانی آشنا شدم و با هم ازدواج موقت کردیم و در خانهای که وی اجاره کرده بود، مشغول زندگی شدیم، پس از چند ماه متوجه شدم که باردار شدهام. وقتی ماجرا را برای همسرم گفتم، وی از من خواست تا جنین را سقط کنم، ولی با خواهش و التماس خواستم که اجازه بدهد بچه را به دنیا بیاورم، وی به ناچار قبول کرد تا اینکه چند ماه پیش درد زایمانم شروع شد و وی، مرا به بیمارستان رساند و پس از به دنیا آمدن پسرم متوجه شدم شوهرم ناپدید شده است. هر چقدر زنگ زدم، وی جوابگوی تماسهایم نبود تا اینکه یک روز پیش از مرخص شدن از بیمارستان با من تماس گرفت و گفت که دیگر نمیخواهد با من زندگی کند و باید به دنبال زندگی جدیدی بروم، سپس گوشی موبایلش را خاموش کرد و من ناامید از هر جا مجبور شدم ماجرا را با خانوادهام در میان بگذارم، هنگامی که پدر و مادرم مرا ترخیص کردند، مدام به من سرکوفت میزدند و میگفتند که آبرویشان با این بچه میرود، بنابراین چند بار تصمیم گرفتند پسرم را در راه بگذارند که با التماس و گریههایم از این کار منصرف شدند تا اینکه مرد و زن جوانی پیدا شدند که سرپرستی نوزاد را برعهده بگیرند. پدر و مادر با موافقت من بچه را به آنان دادند و از آن موقع دیگر هیچ خبری از سرنوشت پسرم ندارم.
بنابر این گزارش با توجه به اظهارات این زن، کارآگاهان با توجه به حساسیت ماجرا، پرونده را به همراه ناصر و بهنود برای رسیدگی تخصصی به بازپرسی دادسرای کرج ارجاع دادند.
دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها