بایگانی برچسب: s

سه اصل رضایت از زندگی

گروهی از روانشناسان آمریکایی در یک نظرسنجی جدید دریافته‌اند افرادی که از سه فاکتور اصلی شامل

رفتن به دانشگاه، ازدواج و یک شغل خوب با درآمد کافی بهره‌مند هستند، زندگی شادتری دارند و بیشتر احساس خوشحالی و رضایت می‌کنند.

به گزارش سلامت نیوز به نقل از ایسنا، «دانیل کاهن‌من» – روانشناس برنده‌ی جایزه‌ی نوبل و دستیار

وی انگوس دیتون در دانشگاه پرنیستون – پاسخ‌های نظرسنجی شاخص سلامت «گالوپ – هلت‌ویز» را که از ۴۵۰ هزار شرکت‌ کننده طی سال‌های ۲۰۰۸ تا ۲۰۰۹ جمع‌آوری شده بود، تجزیه و تحلیل کرده و به نتایج فوق دست یافته‌اند.

این متخصصان می‌گویند: انسان‌ها زندگی و خوشبختی خود را براساس موفقیت‌ها و دستاورد‌هایشان می‌سنجند و اگر به اهدافی که برای خود تعیین کرده‌اند، دست پیدا کنند

در نهایت به لحاظ احساسی و مالی ارضا می‌شوند و احساس امنیت می‌کنند.

به گزارش شبکه‌ی خبری ای.بی.سی، این احساس رضایت و امنیت باعث می‌شود فرد به شادی دست پیدا کند.

در این نظرسنجی معلوم شد که سه فاکتور دانشگاه رفتن، ازدواج کردن و داشتن یک شغل خوب با درآمد مناسب معمولا از اهداف عمومی هستند که اکثر انسان‌ها برای دستیابی به آنها تلاش می‌کنند.

دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها

آخرین خبرها از فاز دوم هدفمندی یارانه ها

دبیر ستاد هدفمندی یارانه ها گفت: برنامه ریزی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها در دولت در حال انجام است.
به گزارش بی کلک به نقل از آفتاب: محمدرضا فرزین که در خصوص احتمال اجرای فاز دوم هدفمندی در سال جاری پرسید، گفت: دولت در حال برنامه ریزی برای اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه هاست و کار مطالعاتی انجام می دهد که چگونه وارد فاز دوم شود.

وی با بیان اینکه باید مشخص شود شرایط اجرا و قیمت ها چگونه باشد، افزود: همه چیز در چارچوب قانون انجام خواهد شد.

فرزین ادامه داد: دولت اجرای فاز دوم هدفمندی یارانه ها را در بودجه سال ۹۲ پیشنهاد می کند و اکنون در حال بررسی ابعاد طرح برای پیشنهاد در بودجه هستیم.

بر اساس این گزارش اجرای طرح هدفمندی یارانه ها در سه فاز پیش بینی شده بود که فاز اول آن با اصلاح قیمت تمامی حامل های انرژی در آذر ۸۹ به اجرا درآمد و در فاز دوم دولت باید به اصلاح قیمت سایر حامل های انرژی از جمله برق، بنزین، گازوئیل و … ادامه دهد.

بر اساس این طرح در پایان یک دوره ۵ ساله قیمت حامل های انرژی در کشور باید آزاد شود.

بی کلک

خودکشی دختر ۱۷ ساله هندی پس از تجاوز

دختر هفده ساله ای در ایالت پنجاب هند که گروهی خلافکار به وی تعرض کرده بودند، پس از  آنکه از سوی پلیس برای ازدواج با یکی از مجرمان تحت فشار قرار گرفت، خودکشی کرد.

به گزارش بی کلک به نقل از واحد مرکزی خبر، این خبر در شرایطی اعلام می شود که یکی دیگر از قربانیان تعرض جنسی در هند که بیست و سه سال دارد و دانشجوی رشته پزشکی است، به بیمارستانی در سنگاپور منتقل شده است. شش مرد به این دختر دانشجو که با اتوبوس به دهلی نو سفر می کرد، حمله ور شدند و اکنون حال وی وخیم است. این حادثه، خشم گسترده مردم هند را به دنبال داشته و هزاران نفر با برپایی تظاهرات، اشد مجازات را برای متجاوزان و تدوین قوانین سختگیرانه تر در این زمینه را خواستار شده اند.

حادثه تعرض جنسی به دختر هفده ساله هندی در پنجاب، روز سیزده نوامبر و در روستای بدشاپور در ناحیه پاتیالا رخ داد. سه مرد، این دختر را در یک جشنواره محلی ربودند و بعد از چندین بار تعرض، او را کنار جاده رها کردند. پلیس محلی برای چهارده روز از رسیدگی به این پرونده خودداری کرد و کوشید مشکل را به طور توافقی بین متعرضان و خانواده دختر حل کند.

با گذشت بیش از یک ماه از انفعال پلیس و خودداری آنها از ثبت تخلف در دفتر کلانتری، این دختر روز چهارشنبه بیست و هفتم دسامبر خودکشی کرد. قربانی در نامه خود نوشته است که بعد از ثبت ماجرا نیز پلیس بارها او را به پاسگاه فراخوانده و با طرح سئوالهای ناشایست، تحقیرش کرده است. پلیس محلی هند بعد از خودکشی دختر هفده ساله، بلافاصله متجاوزان را در روز پنج شنبه دستگیر کرد و پراماجیت سینگ گیل فرمانده پلیس نیز وعده داد خلافکاران را مجازات کند.

بی کلک

عکس متفاوت و دونفره از مریلا زارعی و خواهرش ملیکا !

مریلا زارعی
تاریخ تولد: ۲۵ فروردین ۱۳۵۳
مدرک تحصیلی: فارغ التحصیل مهندسی صنایع غذایی از دانشگاه آزاد اسلامی

—————-

ملیکا زارعی برزی در ۴ اردیبهشت ۱۳۶۴ در تهران به دنیا آمد،دانشجوی رشته حقوق
قضایی است ،از سال سوم دبستان فعالیت هنری خود را با اجرا در برنامه ی تازه ها از
شبکه ۲ آغاز کرد ،و در سال ۸۲ در سریال دوران سرکشی یک سکانس بازی کرد و بعد در
مجموعه مهر خاموش بازی کرد و از سال ۸۳ همزمان با قبولی در دانشگاه به عنوان مجری
برنامه کودک و با نام خاله شادونه مشغول به کار شد ،به خاطر صدای کودکانه‌اش و
صداقتی که در کلامش وجود دارد، خیلی زود در دل بچه‌ها جا باز کرد، او برای اینکه
کودک درونش همیشه سرزنده باشد، دائم کتاب‌های ویژه کودکان را می‌خواند و سعی می‌کند
تمام وقتش را با آنها سپری کند، او عاشق بچه‌هاست و به نظرش بچه‌ها پاک‌ترین
موجوداتی هستند که خداوند آفریده


یاقوت

مادر شدن بعد از ۴۰ سالگی

گاهی پیش می‌آید که خانم‌ ها پس از ۴۰ سالگی تصمیم می‌گیرند باردار شوند.
بارداری در سن بالا همیشه خطرناک نیست و به مسائلی از جمله این که آیا قبلا بچه
‌دار شده‌اند یا خیر، یا این که در چه محیطی زندگی می‌کنند، بستگی دارد.
اکثر بارداری‌های دیرهنگام اگر تحت نظر دایمی پزشک باشند، بی خطر و کاملا طبیعی به
اتمام خواهند رسید، البته در سه ماهه نخست احتمال بسیار زیاد است و به بیش از ۲۰
درصد پس از ۴۰ سالگی می‌رسد.
در صورتی که خانمی پس از ۴۰ سالگی باردار شده باشد، پزشک آزمایشاتی را برای تشخیص
مشکلات کروموزومی جنین در سه ماهه نخست تجویز می‌کند.

مشکلات بارداری بعد از ۴۰ سالگی
از مشکلات شایعی که در خانم‌های باردار بالای ۴۰ سال دیده می‌شود، است. این مشکل به
ویژه در خانم‌های [فقط کاربران میتوانند لینک ها را مشاهده کنند برای عضویت اینجا
را کلیک کنید] بیشتر است. در این خانم‌ها تزریقی به طور طبیعی قادر به فعالیت نیست،
در نتیجه قند وارد خون شده و سبب می‌شود جنین بیش از حد بزرگ شود. وقتی متخصص زنان،
دیابت یک خانم باردار را تشخیص دهد، با انتخاب یک رژیم غذایی صحیح آن را برطرف
خواهد کرد.
نکته دیگر در رابطه بااست که در خانم‌های ۴۰ ساله، دو تا سه برابر دیگر زنان است.
در پرفشاری که با وجود پروتئینی به نام آلبومین در ادرار تشخیص داده می‌شود، رشد
جنین کم شده و احتمال زایمان زودهنگام افزایش می‌یابد.
نکته آخر این که احتمال اینکه یک زن باردار بالای ۴۰ سال مجبور به شود، دو برابر
زنان باردار زیر این سن است، زیرا در اکثر موارد به دلیل دیابت بارداری، بیرون آمدن
جنین از راه طبیعی سخت می شود، یا گاهی به دلیل پرفشاری خون، جنین ضعیف‌تر و کوچک‌تر
از آن است که بخواهد به طور متولد شود.
در ضمن بعد از زایمان نیز احتمال خون‌ریزی شدید، به دلیل جمع شدن سخت‌تر فیبرهای
رحمی، در زنان بالای ۴۰ سال بیشتر است.

احتمال بارداری بعد از ۴۰ سالگی
به دلیل اختلالاتی که در روند پس از ۴۰ سالگی پیش می‌آید، احتمال نابارور شدن زنان
افزایش می یابد. به عبارت دیگر از این سن به بعد تخمک‌ گذاری یا انجام نمی‌شود، یا
خیلی بد انجام می‌شود.
شاید در ۴۰ سالگی شما هنوز زیبا و جوان به نظر برسید، اما تخمدان‌ها ۴۰ سالشان است.
از ۲۵ سالگی به بعد، قدرت باروری تخمک به ۲۵ درصد، در ۳۰ سالگی به ۱۲ درصد و در ۴۰
سالگی به ۶ درصد می‌رسد.

مشاوره با پزشک قبل از بارداری
اگر شما به سن ۴۰ سالگی رسیده‌اید و می‌خواهید بچه‌ دار شوید، پیش از هر کاری ابتدا
به پزشک متخصص زنان مراجعه کنید و تصمیم خود را با او در میان بگذارید تا احتمال
وجود دیابت یا پرفشاری خون را در شما بررسی کند و در صورت نیاز راه‌ حل مناسبی
پیشنهاد دهد.

آزمایش آمنیوسنتز
این آزمایش برای تشخیص تریزومی ۲۱ یا با نمونه‌ برداری از پرزهای جنینی موجود در
آمنیون انجام می‌شود، ولی اندکی خطر سقط جنین را بالا می‌برد.
امروزه دو نوع آزمایش غیر تهاجمی دیگر برای تشخیص نشانگان داون (منگولیسم) در جنین
وجود دارد:
۱) اندازه ‌گیری قطر گردن جنین در اولین اکوگرافی
۲) آزمایش سه‌گانه با اندازه‌گیری چند ماده در خون مادر


یاقوت

دانلود مجموعه عظیم آموزش های Adobe CS6 از شرکت لیندا ! کامل ترین مجموعه آموزشی CS6


سورپرایز جدیدی از وطن دانلود برای اولین بار در ایران ! …


مجموعه آموزشی دانشگاه
مجازی CS6 !  
بیش
از ۲۰۰ ساعت 
آموزش
به صورت تصویری
 تمامی 
نرم
افزار های
بسته Adobe Master Collection CS6 از کمپانی های Lynda.com
 English|
MOV + MP4 + ISO | 30GB


 Genre: Video
Tutorial

شاید ارسال امروز وطن
دانلود برترین مجموعه ی آموزشی میباشد که در سال ۹۱ در سایت  قرار گرفته است
. این مجموعه ی
آموزشی به تمامی طراحان گرافیکی و دانشجویان گرافیک پیشنهاد میشود !



تمامی دروس مرتبط با Adobe Master Collection CS6 را یکجا در دانشگاه مجازی CS6
فراگیرید و بورسیه Adobe شوید !

کمپانی بزرگ لیندا، یکی از بزرگترین کمپانی های سازنده آموزش های
مالتی مدیا، همزمان با انتشار رسمی پکیج عظیم Adobe Master Collection CS6، تمامی
نرم افزار های این بسته نرم
افزاری کمپانی آدوبی را توسط اساتید متخصص مختلف خود تحت پوشش آموزشی
قرار داد و بسته بی همتایی با نام Lynda CS6 University یا همان دانشگاه مجازی CS6
شرکت لیندا منتشر کرده است.

مجموعه دانشگاه مجازی CS6 در خود بالغ بر ۲۰۰  ساعت آموزش جامع
مالتی مدیا را داراست که تمامی نرم
افزارهای Adobe Master Collection CS6 را از مقدماتی مقدماتی تا سطوح متوسطه آموزش می
دهد و شمارا در هرکدام از نرم
افزار های پکیج Adobe Master
Collection CS6 به یک شخص ماهر و کاربلد مبدل می سازد !

این آموزش ها
شامل ویژگی های جدید هر یک از نرم
افزار های CS6، شروع به کار با
هریک از نرم
افزارهای CS6 و آموزش کلیات
جامع هر یک از نرم
افزار CS6 می باشد!


محتوای این مجموعه بی نظیر :


Lynda.com – Photoshop CS6 One on One Fundamentals


Lynda com – Photoshop CS6 Essential Training


Lynda.com – Premiere Pro CS6 Essential Training


Lynda.com – Photoshop CS6 for Photographers


Lynda.com – Photoshop CS6 for Photographers – Camera Raw 7
Lynda.com – Illustrator CS6 Essential Training
Lynda.com – Fireworks CS6 Essential Training
Lynda.com – Dreamweaver CS6 Essential Training
Lynda.com – Audition CS6 Essential Training
Lynda.com – InDesign CS6 Essential Training


Lynda.com – After Effects CS6 Essential Training


Lynda.com – Photoshop CS6 Beta Preview
Lynda.com – Photoshop CS6 for Photographers New Features
Lynda.com – InDesign CS6 New Features
Lynda.com – Illustrator CS6 New Features
Lynda.com – Dreamweaver CS6 New Features




توجه :

حجم این مجموعه ۱۸ گیگابایت میباشد  ولی مجموعه ای که در این پست برای
 فروش میباشد 30
گیگ
 و کاملترین
مجموعه ی آموزش 
CS6
موجود در اینترنت
میباشد ولی متاسفانه به
دلیل حجم بالا امکان
قرار دادن در سایت وجود نداشت . 

  

دانلود رایگان | وطن دانلود

شخصیت شناسی افراد از روی کفش

                              


 

آیا می دانستید که می توانید تنها با توجه به کفش های افراد راجع به آنها قضاوت
کنید؟
همین الان به کفش های خود نگاه کنید. چه کفشی به پا دارید؟ کفش های تمیز واکس خورده؟
کفش های پاشنه بلند؟ کفش های قشنگ ولی کمی فرسوده؟
کفش های شما هر طور که باشند، تحقیقات نشان می دهد که می توان با نگاه کردن به کفش
های افراد راجع به شخصیتشان قضاوت کرد.روانشناسان دانشگاه کانزاس می گویند مدل،
قیمت، رنگ و شکل ظاهری کفش ها می توانند ویژگی های احساسی و شخصیتی افراد را نشان
بدهند.

در جریان تحقیقات افرادی که کفش ها را مشاهده می کردند حدود ۹۰ درصد خصوصیات
شخصی صاحب آن را به درستی حدس زدند. ۶۳ دانشجو به ۲۰۸ جفت کفش نگاه کردند و خصوصیات
صاحب آنها را حدس زدند. صاحبان کفش ها که به طور داوطلبانه در این تحقیق شرکت کرده
بودند، قبلاً پرسش نامه تست شخصیت را پر کرده بودند و از آنها خواسته شده بود کفش
هایی را که بیشتر مورداستفاده قرار می دهند به محققان تحویل بدهند.
از شرکت کنندگان خواسته شد به کفش ها نگاه کنند و جنسیت، سن و موقعیت اجتماعی صاحب
آنها را حدس بزنند. خصوصیات شخصیتی موردنظر عبارت بود از برون گرایی یا درون گرایی،
محافظه کاری یا آزادی خواهی، ثبات احساسی، سازگاری و وجدان.
از آن جایی که کفش ها مدل ها، برندها، ظاهر و کاربرد های متفاوتی دارند می توانند
حامل اطلاعاتی راجع به تفاوت های شخصی باشند. بعضی از این تفاوت ها بارز و مشخص
هستند، مثلاً کفش های گرانقیمت به افراد مرفه و کفش های رنگارنگ یا روشن به افراد
برون گرا نسبت داده می شوند. کفش هایی که کهنه ولی تمیز هستند، می توانند نشاندهنده
وجدان کاری باشند.
از سوی دیگر کفش هایی که می توانند برای چندین هدف به کار روند نشان دهنده سازگاری
و تطبیق پذیری هستند، در حالی که چکمه های کوتاه نشان دهنده خشونت هستند. کفش های
نه چندان راحت شخصیت آرام فرد را نشان می دهند. کسانی که همیشه کفش های نو می پوشند
و از کفش های خود مراقبت می کنند کسانی هستند که نگران ظاهر خود، قضاوت دیگران و
روابط انسانی خود هستند.
افراد آزاداندیش کفش های ارزان قیمت می پوشند و به نگهداری از کفش های خود اهمیت
چندانی نمی دهند.


یاقوت

خاطره کامران نجف زاده از مصاحبه با «مسی»

پسرم امروز گفت یک پیراهن مسی برایم بخر. یاد خاطره ای افتادم. قرار بود به مسی توپ طلا بدهند. پاریس بودم و کارت خبرنگاری ام صادر نشده بود. آویزان پیرمردی که کارمند محلی دفتر بود شدم و به استناد چند دعوتنامه قدیمی و مدارک خبرنگاری زپرتی، ساعت ها در سرما منتظر ماندیم تا بیاید.

خوب می دانم که چهره های اینچنینی تا نباشد، مدیر برنامه ها حاضر به جواب نمی شوند و اصلا هیچ کس آنجا مصاحبه اختصاصی نمی گیرد، چون می داند نمی شود.

من فکر می کردم باید تمام تلاشم را بکنم، شاید شد. فکر می کردم این حق هوادارهای ایرانی مسی است که یک سوال ایرانی از او بپرسند.

تا مسی از ماشین پیاده شد، پریدم جلو و از میان چند سوالی که در ذهنم بود و آن همه خبرنگاری که مبهوت نگاه می کردند، پرسیدم: «درباره فوتبال ایران چه می دانید؟ اصلا شناختی دارید؟» گفت: «هیچی، شناختی ندارم». بعد محافظ هایش ما را کنار زدند و همین.

مصــاحـــبه پخش شد. خیلی کوتاه هم بود خب. بعد دیدم برخی مصاحبه را نقد کردند. بیشتر نقدها حول این بود که چرا مسی گفت فوتبال ایران را نمی شناسم و این چه سوالی بود که خبرنگار پرسید. این بدوی ترین انتقاد بود، چون من طبیعتا مسئول جواب دادن طرف که نیستم. این که مسی فوتبال ایران را نمی شناسد هم نیازمند واکاوی هایی است. خب نمی شناسد دیگر. همین جواب اتفاقا مهم است. بعد چه سوالی باید می پرسیدم؟ پیتزا بیشتر دوست داری یا بستنی؟ یا نظر شما درباره سبیل کریم باقری چیست؟

پیرمرد دوست داشتنی که سال ها کارمند دفتر پاریس بود، مرا یواش کشید کنار و گفت: «ول کن!». شمرده شمرده و طوری که نرنجم گفت: «پیش از تو در ۳۰ سالی که من اینجا هستم، خیلی ها آمده اند و زندگی کارمندی کرده اند و برگشته اند. انگار نه انگار خانی آمده و خانی برگشته. بعد ها هم برخی هایشان سفیر شده اند، مدیر شده اند. بارت را ببند به جای این همه جست و خیزها. ول کن. حالا مسی این وسط کیه؟ چرا برای خودت دردسر درست می کنی؟». مکث کردم. قبلی ها هم این طورها که می گفت نبودند، اما به فرض محال هم اگر این طور بود، باز من دوست نداشتم این جوری زندگی کنم.

کامران نجف زاده / واحد مرکزی خبر

بی کلک

درخواست جالب بهداد سلیمی از ایرانی ها

به گزارش بی کلک، بهداد سلیمی در یکی از سایت های اجتماعی از مردم ایران درخواست کرد تا به او رای بدهند! فدراسیون جهانی وزنه برداری مطابق هر سال قرار است مرد سال وزنه برداری جهان را انتخاب و معرفی کند. وزنه بردارانی که در رقابت های قهرمانی بزرگسالان جهان در آنتالیای ترکیه عنوان قهرمانی را به دست آوردند، جزو نامزدهای اصلی معرفی به عنوان وزنه بردار سال هستند و کاربران سایت فدراسیون جهانی باید با دادن امتیازهای سه، دو، و یک به ۳ وزنه بردار منتخب در دو بخش مردان و زنان، رای خود را ارسال کنند.

در این میان بهداد سلیمی وزنه بردار شایسته کشورمان که با قهرمانی در رقابت های دسته فوق سنگین مسابقات جهانی آنتالیا، عنوان قوی ترین مرد جهان را به دست آورد، یکی از وزنه بردارانی است که شانس زیادی برای معرفی به عنوان مرد سال وزنه برداری جهان دارد. سلیمی در صفحه شخصی اش در یکی از سایت های اجتماعی از مردم خواسته تا با شرکت در این نظر سنجی او را به عنوان بهترین وزنه بردار جهان انتخاب کنند.سلیمی در صفحه اش نوشته است: «محتاجیم به رای شما عزیزان»

انتخابات بهترین وزنه بردار دنیا آغاز شد به بهداد سلیمی رای دهید
علاقه مندان به وزنه برداری تا روز بیستم ژانویه سال ۲۰۱۳ فرصت دارند تا با رفتن به لینک زیر در وب سایت فدراسیون بین المللی وزنه برداری به نامزدهای خود رای بدهند:

http://www.iwf.net/weightlifting/bestlifters_2012.php

بی کلک

ماجرای مجلس خواستگاری ابراهیم حاتمی کیا از زبان خودش!

به گزارش شبکه ایران ابراهیم حاتمی کیا را جامعه ایرانی با فیلم از «کرخه تا راین» شناخت و با «آژانس شیشه ای» به اوج رسید. سال ها است هر فیلم او یک اتفاق است و چشم ها دنبالش می کنند. حاتمی کیا به نوعی یک نماد است مثل یکی از همان نمادهایی که همیشه در فیلم هایش استفاده می کند. نماد دفاع مقدس. نماد عشق به وطن. نماد عشق به ارزش ها. جدای همه فیلم های خوب و بدش و جدای همه موافقان و مخالفانش او امروز جایی در لژ سینمای ایران را به خود اختصاص داده است. جایی که از نسل پیش از او بزرگانی مانند مسعود کیمیایی، داریوش مهرجویی، بهرام بیضایی، ناصر تقوایی و عباس کیارستمی نشسته اند. او از نسل بعد از انقلاب در همان جایگاه حضور دارد. اما کاریزمای حاتمی کیا تنها به آثارش ختم نمی شود. ابراهیم حاتمی کیا یکی از خوش قیافه ترین کارگردانان سینمای ایران است شاید برای همین وقتی این روزها فیلم «زندگی خصوصی آقا و خانم میم» با بازی او روی پرده سینماهاست، هیچ کس از حضور او در جایگاه بازیگر تعجب نمی کند. حاتمی کیا اما بی توجه به اکران اولین فیلمش، البته به عنوان بازیگر ، مشغول آمده کردن اثر جدیدش، «چ»، برای نمایش در سی و یکمین دوره جشنواره فجر است. فیلمی که حاشیه هایش تا این لحظه از متن پررنگ تر بوده است. اما این گوشه نشینی این روزهای این مرد جنگ و صلح سینما باعث نمی شود بتوانیم به سادگی از کنار این اتفاق ویژه کارنامه اش بگذریم. پس به همین بهانه به سراغ بخش متفاوت و دوری از زندگی او رفتیم. حاتمی کیای بعد از « از کرخه تا راین» را کمتر کسی است که نشناسد. اما در گفت و گوی زیر او درباره بخش در سایه زندگی اش یعنی حاتمی کیای پیش از «از کرخه تا راین» صحبت کرده است. این گفتگو برگزیده ای از صحبت های این فیلمساز شناخته شده در مجموعه «پلاک» است. ساناز صفایی در روزنامه «تماشا» بخشهایی از صحبتهای حاتمی کیا در «پلاک» را با دقت فراوان گزینش کرده و در اختیار مخاطبان قرار داده است. این گفته ها را در ادامه می خوانید:

بچه پامنار۶ تا خواهر داشتم و من تنها پسر خانواده بودم. خانه ما در محله پامنار در مرکز شهر بود، مرکز شهر آن موقع تهران. خانه ای تقریبا سیصد و چند متری بود که به قول معروف حالت قمر خانومی داشت. عمو و خانواده اش آن طرف حیاط می نشستند و ما آن طرف دیگر. خانه، حیاط و زیر زمین های بزرگ داشت. من خلوت های خودم را در همین زیر زمین می گذراندم، با حرف زدن، آواز خواندن، نقش بازی کردن. این احساس ها را خواهرانم خیلی خوب می شناسند. 
کاری از ابراهیم حاتمی کیا
یادم نمی رود در خانه کارم کشوبافی بود. پسر عموی من در زیر زمین دستگاه های تریکو بافی گذاشت و من به عنوان کارگر آنجا کار می کردم .از قبل آن پول در آوردم و دوربین خریدم؛ دوربین سوپر ۸ دست دوم. قواعد اینکه اصلا باید با این دوربین چه کرد را نمی دانستم. ۱۳، ۱۴ ساله بودم. شاید بتوانم بگویم نقطه عطف ورود به سینما برایم روزی بود که دیدم روی این دوربین یکسری درجاتی هست، ۱۸ فریم، ۲۴ فریم و ۱ فریم. این سه درجه را داشت. من روی ۱ گذاشته بودم و متوجه شدم این تق، تق دارد فریم به فریم می گیرد. یادم نمی رود خودم بدون اینکه بدانم عروسک خواهرم را برداشتم. یک تخته سیاه کوچکی هم در زیر زمین درست کردم. گچ را دست عروسک دادم و آن را جلوی تخته گذاشتم. روی تخته هم نوشتم کاری از ابراهیم حاتمی کیا و فیلم گرفتم. حدود ۳ ماه طول کشید تا فیلم ظاهر شد چون آن موقع فیلم ها به آلمان فرستاده می شدند و آنجا ظاهر می کردند و برمی گرداندند. برگشت من تو موویلاهای دستی، از اینها که با دست می شود نگاه کرد، این فیلم را گذاشتم. خودم نمی دانستم چه کردم وقتی تصویر حرکت کرد ، فریاد زدم و دویدم بالا و همه اهل خانه را صدا کردم که بیایید و ببینید من چه کردم، عروسک را زنده کردم. این اتفاق آغاز یک اعتماد به نفسی در من بود. من در خانه همه کاری باید می کردم، بنایی، عملگی، سیم کشی ، لوله کشی و … ، همانطور که پدر می کرد. اینها کارهای فنی بود که در خانه لازم می شد و باید می دانستیم. برای همین ذهنیت فنی داشتم. وقتی هم بحث عکاسی مطرح شد من آن وجه تکنیک برایم بیشتر اهمیت داشت. فکر می کردم اگر وارد سینما بشوم فیلمبردار خواهم شد. چون آن ذهن فنی را داشتم. 
ماجرای مسابقه مرگبار
آن زمان ها به کتابخانه کانون پرورش فکری در خیابات فخرآباد می رفتم و یک پای ثابت آنجا بودم. داستان ها و کتاب های مختلف می خواندم و این داستان خوانی و مصور خواندن برایم خیلی جذاب بود. آنجا یکسری کتاب هایی هم از هنر عکاسی بود که می خواندم. مطالعه من درباره عکاسی و سینما فقط در همین اندازه بود چون فضای خانواده من اصلا فضایی نبود که کسی بتواند با من همراهی کند. در این حوزه طبعا فقط فردیت و تنهایی خودم را داشتم. آن موقع سینما رفتن برایم تابو بود. فقط یک منفذ ورود به سینما داشتم و آن هم پسرعمویم بود. پسرعمویی که بعدها داماد بزرگ خانواده ما شد. او به سینما می رفت، وقتی فیلمی را می دید که حالا به نظر خودش برای سن من مجاز می آمد دفعه بعد من را هم با خودش می برد. یک بار اتفاق بدی افتاد. سینماها فیلم «مسابقه مرگبار» را گذاشته بودند از این فیلم های مسابقه ای که بعدها هم نسخه جدیدتر آن را ساختند. پسرعمویم حواسش نبود ، نگو که این فیلم یک صحنه ای داشت که همه داخل یک جایی برهنه بودند. وقتی این صحنه شروع شد پسرعمویم رسما چشم های من را محکم گرفت که تکان نخورم. بیشتر می ترسید که من در خانه بگویم که یک همچین اتفاقی افتاده. با این اوصاف اگر جمع بزنیم من قبل از انقلاب کل فیلم های سینمایی که دیدم شاید به ۱۰، ۱۲ تا برسد ولی عشق سینما رفتن را با خودم داشتم. اما هیچ وقت فکر نمی کردم قرار است روزی خودم هم وارد این سینما بشوم.
مدیون عمویم هستم
همانطور که گفتم پیش از انقلاب به سینما نمی رفتم و عطش سینما رفتن به شدت در من بود. نزدیکی های انقلاب بود که من ناگهان از آن مدرسه ای که نزدیک خانه مان بود رفتم به مدرسه ای در خیابان شهباز سابق یا همان هفده شهریور فعلی. قرار بود به هنرستان بروم و فنی بخوانم اما چند نمره کم آوردم مجبور شدم علوم تجربی بخوانم. از این رشته متنفر بودم و از کلاس ها در می رفتم و به سینماهای میدان ژاله سابق می رفتم. یعنی راه من به آنجا باز شد. جای شما خالی من دو سال در جا رد شدم. من که پیش از آن حتی تجدید هم نمی آوردم این پایم به سینما باز شدن و فرار از درسی که خیلی هم از آن بدم می آمد به جایی کشاندم که پدرم را راضی کردم که مدرسه نروم و بروم پیش او در مغازه کار کنم. بابا هم خوشحال بود و همچین بدش نمی آمد در مغازه به ایستم به هر حال تنها پسرش بودم دوست داشت جانشین خلفش باشم. من هم رفتم پشت دخل مغازه ایستادم جوری که انگار از این به بعد این زندگی عادی من است. خیالم هم راحت بود که دیگر به مدرسه نمی روم. اما یک اتفاقی افتاد که من هنوز خودم را به خاطر آن مرهون عمویم می دانم. دوم، سوم مهر بود. یک روز عمویم آمد در آستانه در مغازه ایستاد و گفت:« مدرسه ها باز شده تو اینجا چه کار می کنی؟» من زبانم گرفت. گفتم:« به آقاجون گفتم.» گفت:« چی رو گفتی؟» آقاجونم برایش توضیح داد که:« این عرضه درس خواندن ندارد، می گه بیام پشت دخل باشم. » می دیدم خوشش میاد اما می خواهد یک جوری سر من بگذارد. عمویم گفت:«بیا بیرون، تو غلط کردی پشن دخل باشی.» گفتم: «آقاجون می گویند.» گفت:« آقا جونتم غلط کرده.» دیگر من دیدم هیچ راه فراری ندارم. حالا با خودم گفتم من دو سال رد شدم ، مدرسه دیگر من را قبول نمی کند. پیش خودم احساس می کردم یک آدم طرد شده ای هستم که این عالم دیگر برایم معنایی ندارد. عمو من را به زور از تو مغازه در آورد و دستم را گرفت و به یک دبیرستانی برد که آنجا رشته خدمات می خواندم. دقیقا یادم نیست خدمات چه بود. در آنجا درس هایی مثل تزئنات داخلی و گرافیک می خواندیم. من ناگهان گمشده خودم را یافتم و چسبیدم به درس. 
تربت
یک بار به منطقه رفته بودم ، نزدیک خط کمین. آنجا بچه های دزفول را دیده بودم که اینها نزدیک ترین موقعیت را به عراقی ها داشتند. دیدم یکی از اینها بلند می شد تیراندازی می کرد و بعد آنها هم دو، سه تا جواب می دادند و دوباره می نشست. یک لیوان آب هم بقل دست خود گذاشته بود. من می دیدم یک چیزی دستش است و هی با چاقو دارد آن را می سابد. متوجه شدم دارد مهر درست می کند. پرسیدم:« این چیه؟ » گفت:« ما الان یک ذره داخل خاک عراق رفتیم. این یک تیکه که الان ما نشستیم تو خاک عراق است. این خاک، خاک تربت کربلا است. من به نیت این دارم مهر آماده می کنم و شهر خودمان برای بچه های مان می برم.» این خاطره در ذهن من مانده بود. بعد داخل سنگرهای عقب تر هم که آمدم دیدم اصلا این یک سنت است همه دارند در فرم های مختلف مهر درست می کنند. بر این اساس قصه «تربت» را نوشتم. قسمت های که جنگ و جبهه بود را همان جا گرفتیم. بعد من به تهران برگشتم شروع کردیم بقیه اش را گرفتن که دیگر رابطه آن رزمنده با مادرش و رفتن به امامزاده و … بود. این هم امامزاده ای بود که من خیلی به آن علاقه داشتم. چون جایی بود که با همسرم اول ازدواج مان خیلی به آن می رفتیم خیلی از این امامزاده در خواست داشتیم، امامزاده معصوم در دو راهی قپون.
صراط
شاید دغدغه شخصی خودم وقتی جبهه می رفتم تصورم این بود که اگر مادری که الان دارد من را راهی می کند فردا روزی اگر یک پایم قطع شود با من چه برخوردی خواهد کرد. نه با من، اصلا با ایده ها و آرمان هایم چه برخوردی خواهد کرد؟ یا پدرم؟ یاد یک خاطره ای افتادم. اوایل وقتی جبهه رفتن برای فیلمبردری پیش می آمد صبح روزی که می خواستم بروم مادر بلند می شد ، خواهرهایم بیدار می شدند و همه من را با یک مراسمی اشک ریزان تا دم در بدرقه و راهی می کردند. ما باید می رفتیم داخل یک پادگانی از آنجا به جبهه می رفتیم. گاهی تا ظهر آنجا علاف می ماندیم، ظهر می گفتند امروز لغو شد بروید فردا بیایید. ما هم می آمدیم خانه همه خوشحال و شاد می شدند و شب هم شام خیلی خوبی بود. فردا صبح دوباره این ماجرا تکرار می شد منتها با یک پرده ضعیف تر. مثلا مادر دوباره از زیر قرآن رد می کرد و آب پشت سرم می پاشید ولی خواهرها مثلا یکی شان غایب بود. من یادم نمی رود دیگر یک وقتی شد که فقط مادرم از زیر لحاف گفت پسرم انشاالله سلامت باشی. رفتی؟ و من گفتم بله، رفتم. البته اینجوری حس راحت تری داشتم اینکه الان دارم می روم دیگر کسی کاری به کارم ندارد. دیگر خسته شده بودند. 
آشنایی با شهید آوینی
یک اتفاق دیگر هم سر فیلم «صراط» افتاد که می توانم بگویم نقطه عطفی برای من بود. من می خواستم فیلم را مونتاژ کنم؛ دستگاه مونتاژ نداشتیم. پول هم نداشتیم. گفتند در جهاد یک جایی است که می توانید آنجا مونتاژ فیلم تان را انجام بدهید. جهاد تلویزیون. نقطه آشنایی من با آقای مرتضی آوینی باز از سر همین مونتاژ «صراط» آغاز شد. «صراط» همینطور آغاز آشنایی من با آقای بهشتی و تشکیلات حرفه ای سینمایی آن دوران هم بود. البته آن موقع من آوینی را بافاصله می شناختم. او هم کسی بود که داشت آنجا کار می کرد و هنوز «روایت فتح» هم راه نیفتاده بود. من هم او را می دیدم اما با فاصله. ما می رفتیم در اتاق مونتاژ و کار فیلم خودمان را انجام می دادیم. 
سر صحنه فیلم پوراحمد
عزیزم من اصلا سر هیچ فیلم سینمایی نرفته بودم؟ اضلا نمی دانستم فیلم چه جوری می سازند؟ چه جوری دور هم جمع می شوند؟ من یک بار تصمیم گرفتم به پشت صحنه فیلمی بروم. با فارابی آشنا شده بودم گفتم من می خواهم سر صحنه بروم. گفتند اگر می خواهی برو پارک ملت آنجا دارند فیلمبرداری می کنند. آقای کیومرث پوراحمد داشتند «تاتوره» را می ساختند. آقای شجاع نوری داشتند با یک بچه ای بازی می کردند. گفتند از دور می توانی نگاه کنی، اما نزدیک نشو. آقای حسین جعفریان فیلمبردار بود. من به فاصله ۴ تا درخت دورتر ایستاده بودم و هی نگاه می کردم که آهان رابطه فیلمبردار با کارگردان این جوری است. حسین جعفریان آدم آرامی است و یواش حرف می زند. آقای پوراحمد هم این جوری است، یک چیزی آرام می گوید و می رود. من می گفتم آهان پس رابطه فیلمبردار با کارگردان باید این جوری آرام و پچ پچ حرف زدن باشد. تصور من از پشت صحنه این بود. 
به خانمم گفتم تو کار ما تهمت زیاده
سیطره جریان جنگ آنقدر برای من قوی بود که من می گفتم رزمنده فیلمبردار تا بگویم فیلمبردار رزمنده. خجالت می کشیدم از دهنم در بیاد بگویم که فیلمسازم. البته به زنم گفتم. وقتی می خواستم ازدواج کنم به خانمم گفتم که:« چیزه من فیلمسازم». سال ۶۲ بود «تربت» را ساخته بودم ، رفتم خواستگاری. گفتم:«من درسته پاسدارم ولی فیلمسازم.» گفت:«یعنی چی؟» گفتم:« تو کاره ما تهمت زیاده.» سالی بود که یکی از بچه های ما ، همین آقای حاج میری، فیلمی به اسم «حلوا برای زنده ها » ساخته بود؛ بر اساس داستانی از آقای دولت آبادی. بعد به او بسته بودن که این مارکسیست و توده ای است. حالا این بچه خط امامی بود، سفارت آمریکا را گرفته بودند. ما همه مانده بودیم که چه جوری ثابت کنیم، ما که نماز می خوانیم. من می دانستم این پیچیدگی ها در این عرصه هست. 
طوق سرخ
۲۳ سالم بود و درگیر جنگ. یک اتفاقی سر این فیلم افتاد که خیلی جالب است. سر فیلم «صراط» من موفق شدم کمی به چشم ها بیام. سر «صراط» هیچ چیز نداشتم ، دوربین ۱۰۰ فیتی داشتم، ریل مثلا فرض بگیرید ۵، ۶ متر داشتم،یعنی مصیبت. حداقل ابزار ممکن برای فیلمبرداری را داشتم. سر فیلم «طوق سرخ» به من گفتند به تو دوربین می دهیم. یک دوربین ۴۰۰ فیتی کلر به ما دادند. گفتند تا ۲۰ متر هم بهت ریل می دهیم. این ریل اضافه و دوربین ۴۰۰ فیتی آن زبان نرم و عادی من را گرفت. عشق اینکه با ریل در خیابان ها حرکت بکنم مصیبتی سر مونتاژ شد. آنجا یاد گرفتم بعضی وقت ها محدودیت ها خلاقیت می آورد. 
هویت
مثل ورود یک روستایی به شهر است که روز اول قطعا جیبم را می زنند. خیلی چیزها را از دست می دهم تا یک ذره با فضای شهر آشنا بشوم تا بفهمم روز بعد باید چه کنم. من روز اول ورودم به شهر است. اتفاقا آن روستایی داشت در آن فیلم های کوتاه خودش خوب عمل می کرد. الان یک دفعه وارد حوزه بزرگتری شد. سعی می کنم خودم را جمع کنم اما به راحتی نمی توانم. همیشه «هویت» جزو بچه های ناخوانده من تعریف شد. یعنی آن فضا خوب درنیامد و عناصر روی آب ماندند. و الا این آشی بود که همه مواد لازم برای یک آش خوب را داشتم و می خواستم در آن بریزم. حالا یک چیزی را خوب رعایت نکردم. مثلا در یک قابلمه لعابی نباید این پخته می شد. اما من آنها را در آن ظرف قرار دادم و این ظرف، قصه من را به خطر انداخت و همه چیز یک رنگ ناآشنا گرفت.فیلم اولم سیلی بزرگی به من زد.
خسرو دهقان کاشف من بود
«هویت» اکران نشد و طبعا آن روال طبیعی خودش را طی نکرد. فیلم به سینماها نرفت و کسی آن را در سینماها ندید.منتقدین هم اعتنا نکردند جز یک منتقد، آقای خسرو دهقان. او تنها کسی بود که به این فیلم اعتنا کرد. او در یکی از مجلات سینمایی وقت ستونی درباره این فیلم نوشت و گفت یک فیلمساز صاحب قریحه دارد وارد سینمای ما می شود. لکنت دارد اما این فیلمساز حرف هایی می خواهد بزند. بعدها هم همیشه گفت که من کاشف فلانی برای ورود به سینمای حرفه ای هستم. و واقعا هم کس دیگری اصلا اعتنا نکرد. اصلا من را به حساب نیاوردند که چنین کسی وارد سینما شده در آن مجموعه آن بزرگانی مثل آقا علی حاتمی، آقای کیمیایی، آقای مهرجویی و امثال اینها اصلا من دیده نشدم و به چشم نیامدم.

دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها

تربیت بندرعباس گازال را از صدر جدول پایین کشید

در بازی روز جمعه از هفته دوازدهم مسابقات لیگ برتر فوتبال استان هرمزگان گازال مقابل تربیت بندرعباس دو چهره متفاوت را از خو د نشان داد.
در نیمه اول بازی ، گازال چهره ای ضعیف و دست و پا بسته از خود به نمایش گذاشت و دو گل خورد. در این نیمه توپ و میدان در دست تربیتیها بود.
گل اول از روی نقطه کرنر و با تعلل مدافعان و دروازه بان گازال بدست آمد. توپ ارسالی از روی نقطه کرنر در حالی به تور گازالیها بوسه زد که در محوطه ۵/۵متر و با ضربه پا و نه سر به سمت دروازه مهربان نشانه گیری شد. گل دوم تربیت روی کار زیبای ترکیبی بازیکنان سمت راست این تیم به دست آمد. در حالی که با چند پاس ترکیبی سریع موقعیت مسلم گلزنی ایجاد شد و گازال برای دومین بار دروازه اش را فروریخته دید.
در نیمه دوم – بویژه در ۲۵دقیقه پایانی – اما وضعیت کاملاً متفاوت بود. انگار گازالیها از خواب بیدار شده بودند و تا می توانستند حمله کردند. چنیدن موقعیت هم بدست آمد اما جز در موقعیتی که به پنالتی منجر شد و با ضربه زبیر خیر گل شد راه به جایی نبردند.
ترکیب گازال:
بهروز مهربان – مجید ریزپوران (دقیقه ۶۰سیاوش چنگالخوش) – آرش خیر – علی رونماپور – یونس رحیمی – محمد جمهوری(دقیقه ۸۰ علی باقری) – محمد دوحرف – محمود پرنور – محمد بلو – زبیر خیر – سیاوش نگارانی
زننده گل:
زبیر خیر(از روی نقطه پنالتی(دقیقه ۸۰)

پایگاه خبری باشگاه فرهنگی ورزشی گازال جناح