کوچولوی جهان را با چهره بسیار دوست داشتنی به خود اختصاص داده است. وی اینک ۷
ساله بوده و ۷ کیلو وزن دارد.
یاقوت
یاقوت
اس ام اس بی وفایی
مگر غیر از وفا از من چه سر زد
که دل را بی وفا خواندی و رفتی
مگرغیراز نگاهت به چشمانم که درزد
که از ناز چشم خود ازدل گرفتی
_________________
قلبم گرفت عزیزم از بس که بی وفایی
تنگ غروب گم شد الماس آشنایی
خواستی ردم کنی تو یک جوری که نفهمم
یک لحظه باورم شد که من چقدر نفهمم
_________________
بی وفا عشق من
به خدا اشک من
می مونه رو گونه م
تا بیایی پیش من
رفتی و بعد تو
چه زجری کشیدم
هنوز تار موت و
به دنیا نمی دم
_________________
چه زود ازم خسته شدی چه زود از یاد بردی منو
چه زود یکی دیگه اومد جامو گرفت تو دل تو
بهم وفا نکردی و تیشه زدی به قلب من
منو به غم نشوندی و گذشتی از کنار من
نمیدونم به جرم عشق یه عمره که زندونیم
توی آتیش غم تو یه عمره دارم میسوزم
_________________
مستم از باده ،که مستی هم بلاست
باده ی عاشق زهر باده جداست
بی وفا ، مستی مگر از باده ی عشقت نبود
کین چنین دل را شکستی،کین شکستن هم خطاست
_________________
با دل عاشق بد نکن ای آدم نامهربون / سنگدل و بی وفا نشو ، یه دل داری اینم نشون . .
_________________
ای مسافر غریبه چرا قلبمو شکستی
رفتی و تنهام گذاشتی دل به ناباوری بستی
حالا من تنها نشستم با نوای بی نوایی
چه غریبم بی تو اینجا ای غریبه بی وفایی
_________________
دلم گرفته خدایا تو دل گشایی کن
من آمدم به امیدت تو هم خدایی کن
به بوی دلکش زلفت که این گره بگشای
دل گرفته ما بین و دلگشایی کن
_________________
ﻫـﺰار ﺗﺎ وﻋﺪه دادی ﻧﻴﻮﻣﺪی ﻣﺎ رو ﻛﺎﺷﺘﻲ
اﻳﻦ دل ﻣـﻬﺮﺑﻮﻧﻮ ﭼـﺸﻢ اﻧـﺘـﻈـﺎر ﮔﺬاﺷﺘﻲ
ﺑـﺮای ﺑـﻲوﻓـﺎﻳـﻲ ﻫـﺰار ﺑـﻬـﻮﻧﻪ داری
ﻫﺰار و ﻳﻚ ﺷﻜﺎﻳﺖ از اﻳﻦ زﻣﻮﻧﻪ داری
_________________
سلام ای بی وفای بی مرووت / سلام ای ساز گیتار محبت
سلام کردم نگی تو بی وفائی / وگرنه ما که عاشقیم بی مرووت !!!
من که پشت پا زدم به هرچه هست و نیست / تا که کام او ز عشق خود روا کنم
خود را نمیبخشم ، اگر که زین پس به عاشقان وفا کنم . .
_________________
دیدی ای دل که غم عشق دگر باره چه کرد ؟
چون بشد دلبر و با یار وفادار چه کرد . .
_________________
آخرین حرف دلم : عشق هرگز نمیمیرد مگر اینکه عشاق بی وفا باشند . .
_________________
آهای رغیب بی رحم عشق منو ربودی / آخه یار بی وفا به یاد من نبودی
حالا داری به عشقت زندگیتو می سازی / غافل از این که اینجا قلبی شکستی . . .
_________________
خبرت خرابتر کرد جراحت جدایی!
چه خیال آب روشن که به تشنگان نمایی؟
دل خویش را بگفتم – چو تو دوست می گرفتم؛
نه عجب که خوبرویان بکنند بی وفایی!
_________________
دوست خوبه ، نه بی وفا
زندگی خوبه ، نه بی صفا
عشق خوبه ، نه بی معشوق
من خوبم ، نه بی تو !
_________________
آمدی جانم به قربانت ولی حالا چرا ؟
بی وفا حالا که من افتاده ام از پا چرا
مصطفی اس ام اس
نتایج یک تحقیق علمی نشان میدهد، اختلاف در میزان هوش، فرزندان خانوادههای
فقیر را از فرزندان خانوادههای مرفه متمایز میسازد. این کشف میتواند منجر به
شناسائی شیوههائی برای بهبود فرآیند یادگیری در کودکانی باشد که در خانوادههای
محروم بسر میبرند و از دایره فعالیت کمتری برخوردارند.
نتیجه حاصل از انجام تستهای هوش و همینطور امتحانات برگزارشده در مدارس نشان میدهد
که کودکانی که خانوادههای آنها درآمد بیشتری داشته و از تحصیلات بالاتری نیز
برخوردار هستند، درمقایسه با کودکان هم سن و سال خود که از مزایای کمتری برخوردارند،
عملکرد بهتری داشتهاند. شاید دلیل چنین اختلافی دسترسی آسانتر و بهتر کودکان دسته
اول به کتاب و اسباب بازیهای آموزشی و همینطور دور بودن نسبی محیط زندگی آنها از
تنشها و فشارهای عصبی باشد.
مارک کیشیاما در دانشگاه کالیفرنیا برکلی و همکارانش بمنظور کشف پایه و اساس
عصبی برای اختلاف موجود، دست به ردیابی فعالیتهای مغزی در گروهی از کودکان بین ۷
تا ۱۳ سال زدند. در این آزمایش از کودکان خواسته شده بود اشکال بعضی از اشیاء که
استفاده زیادی ندارند را شناسائی کنند. تقریبا عملکرد همه کودکان خوب بود، اما
کودکانی که به خانوادههائی با موقعیت اجتماعی و اقتصادی پائین تعلق داشتند فعالیت
کمتری را در قسمت کورتکس پیش مغزی نشان دادند. این قسمت از مغز میزان توجه و تمرکز
شخص را کنترل می کند و به منابع اطلاعاتی مغز اختصاص دارد.
کیشیاما اظهار میدارد که کاهش موجود در فعالیت میتواند پایه و اساس عملکرد ضعیف
کودکان بهنگام انجام کارهای مشکلتری که نیاز به فهم و ادراک بیشتری دارند را تشکیل
دهد. او توصیه می کند برای تقویت و فعال شدن این بخش از مغز در کودکان باید انجام
بعضی از کارها را به آنها واگذار کرد. بررسیهای انجام شده در قالب ام.آر.آی
هیچگونه تفاوت ساختاری را مابین این دو گروه نشان نمیدهد و گویای این واقعیت است
که چنین تفاوتی نمیتواند دائمی و پایدار باشد. مقاله تفصیلی مربوط به تحقیق مذکور
در نشریه کگنیتیو نوروساینس بچاپ خواهد رسید.
یاقوت
سامان شهریاری که البته تاچند وقت قبل نامش نادر بود، نوجوانی شانزده ساله است که در نوزادی توسط خانوادهای افغان ربوده شد و در تمام این سالها آن زوج را والدینش میدانست و گمان میکرد خودش هم افغان است. مرد افغان که در سیرجان کرمان برای پدر سامان کار میکرد به دلیل اینکه بچهای نداشت، سامان را چند روز بعد از تولدش ربود و همراه همسرش گریخت
سامان در تمام این سالها از هویت واقعیاش بیاطلاع بود تا اینکه مدتی قبل به حقیقت پی برد، اما اوایل از پذیرش آن سرباز میزد. او حالا کنار خانواده واقعیاش زندگی راحت و خوبی دارد. پدرش مردی متمول است و امکانات رفاهی زیادی را در اختیارش قرار داده است. گفتوگو با سامان سخت است چرا که او لهجه افغان دارد اما سعی میکند با لهجه کرمانی صحبت کند به همین دلیل برخی کلماتش بسختی فهمیده میشود. خبر شناسایی سامان و افشای راز زندگی او بازتاب رسانهای گستردهای داشت. اکنون گفتوگوی این نوجوان را بخوانید:
در این ۱۶ سال ایران بودی یا افغانستان؟
یازده روزه بودم که مرا از خانه دزدیدند و به سیرجان بردند و هفت سال در سیرجان بودیم. بعد به افغانستان رفتیم. من دلیل این کارهای آنها را نمیفهمیدم، اگر میفهمیدم با آنها نمیرفتم. با خودم فکر میکردم اینها پدر و مادر من هستند، چون من هم افغانی صحبت میکنم. ایرانی که نمیتواند افغانی صحبت کند. خلاصه با خودم گفتم من که ایرانی بلد نیستم و افغانی بلدم پس افغانی هستم، برای همین باور کرده بودم آنها پدر و مادر من هستند. هفت ساله که بودم با آنها به افغانستان رفتم، یکسال آنجا بودم و بعد به پاکستان رفتیم، شش یا هفت سال هم آنجا بودم. بعد از آن برگشتیم و به ایران آمدیم و یکی دو سال اینجا بودیم. در این مدت سه بار به ایران آمدیم و رفتیم و دستگیر نشدم، اما بار آخر دستگیر شدم.
میدانستی پدر و مادرت و پلیس ایران دنبال تو هستند؟
نه فکر میکردم، آن افغانها اینجا فامیل دارند و به خاطر فامیلهایشان میآیند سر میزنند برای همین هم هردفعه فقط دو سه ماه میمانند و بعد میروند.
در آن مدت چه کار میکردی؟
از هفت سالگی کارگری میکردم. هر کاری که بود میرفتم و هر کاری که بگویی انجام دادهام، جانم در آمد.
از زندگی با آن خانواده راضی بودی؟
راضی که بودم، ولی نه مثل الان که پیش خانواده واقعیام هستم. یعنی آن موقع فکر میکردم زندگیام این طوری است و کاری هم نمیشود کرد، اما حالا که واقعیت را فهمیدهام نظرم عوض شده است.
کی واقعیت را فهمیدی؟
وقتی مرا دستگیر کردند و بعد پیش خانوادهام آوردند.
از زمانی بگو که دستگیر شدی و منجر به این شد که الان پیش خانوادهات باشی.
آن شب فکر کردم آنهایی که برای دستگیری من و مرد افغان آمدهاند، دزد هستند. دو سه تا ماشین آمده بود. یک سرباز هم با آنها بود ولی در ماشین قایم شده بود و من او را ندیدم. اگر او را میدیدم مقاومت نمیکردم. چون از مامور نمیترسم. نهایتش این بود که مرا میگرفتند و به افغانستان میفرستادند اما چون بقیه لباس پلیس نداشتند خیال کردم دزد هستند وقتی مرا گرفتند با آنها درگیر شدم و دو سه نفر از آنها را زدم. آن موقع پدر واقعیام را نمیشناختم، در آگاهی وقتی دیدمش به او گفتم حاجی ما چه کردهایم، گفت تو پسر من هستی و این مرد- مرد افغان – تو را دزدیده است. جواب دادم پسر تو نیستم اگر پسرت بودم چرا قبلا مرا پیدا نکردی؟ به او گفتم نمیخواهم تو پدرم باشی.
چند خواهر و برادر واقعی داری؟
یک خواهر دارم و یک برادر و با آنها راحت هستم. قبلا در خانه آن زن و مرد افغان تنها بودم. بین بچههای دیگر هم دوستی نداشتم.
الان چه کار میکنی. باز هم سر کار میروی؟
فقط درس میخوانم. از سوم ابتدایی شروع کردم و همینجوری بالا میروم. الان دو سه کلاس را با هم میخوانم. قرار است بزودی سر یک کار درست و حسابی هم بروم.
حالا رابطهات با آن خانواده افغان چطور است؟
هیچ رابطهای ندارم. از آن خانواده خیلی ناراحت هستم. آنها مرا از زندگی، از زبان، از خانواده و از همه چیز انداختند.
یعنی هیچ احساس تعلق خاطری به آنها نداری؟ به هرحال سالهای زیادی را با آنها سپری کردهای.
الان وقتی آن موقعها یادم میآید یکجوری میشوم که میگویم ای کاش اصلا در ذهنم نیاید.
یعنی دیگر نمیخواهی آنها را ببینی؟
نه. حالا که مرد افغان زندان است و تا صد میلیون ندهد آزادش نمیکنند، اما همسرش آزاد است که از او هم خبری ندارم و نمیدانم چه کار میکند و چه برنامهای برای خودش دارد. دیگر برایم مهم نیست.
وقتی واقعیت را فهمیدی چه حسی داشتی؟
حس راحتی. هیچکس بهتر از خانواده خود آدم نیست.
اینها را از این بابت میگویی که دیگر کار نمیکنی و از نظر مالی سر و سامان گرفتهای یا واقعا فکر میکنی از لحاظ احساسی هم شرایط بهتری داری؟
الان خواهر و برادر دارم. زندگی من اینجاست. خانهام اینجاست، من مال این خانواده هستم، نه آن افغانها که مرا از زندگی انداختند. آنها مرا از همه چیز انداختند و عقب ماندم. الان که فهمیدم اینها خانواده من هستند و با آنها زندگی میکنم، اگر هیچ چیز هم به من ندهند راضی هستم.
در این مدت توانستهای با خانوادهات ارتباط برقرار کنی؟ به هر حال بعد از ۱۶ سال آنها را دیدهای و تا قبل از این اصلا از وجود آنها خبر نداشتی. آیا صمیمیت بین شما ایجاد شده است؟
زمانی که با آن خانواده افغان بودم خیلی در عذاب بودم، حالا وضع فرق کرده و همه چیز بهتر شده است.
اما پدرت میگفت اوایل حاضر نبودی خانواده جدیدت را قبول کنی و خیلی طول کشید تا باورت شود تمام این سالها اشتباه میکردی.
قبلا نظرم این بود و نمیخواستم با خانواده واقعیام زندگی کنم. چون همه ماجرا را نمیدانستم و فکر میکردم کلکی در سرشان است، به همین خاطر گفتم من با شما نمیآیم، اما بعد که حقیقت را فهمیدم نظرم عوض شد.
پدرت میگوید قصد دارد بزودی تو را داماد کند. آیا خودت هم مایل به ازدواج هستی؟
هر چی پدرم بگوید قبول میکنم. من تسلیم هستم. فکر میکنم میتوانم زندگیام را اداره کنم.
در آن خانواده افغان چه آیندهای را برای خودت متصور بودی و چه برنامههایی برای خودت داشتی؟
میخواستم یک زندگی عالی برای خودم درست کنم. میخواستم در افغانستان برای خودم زمین بگیرم. میخواستم با آنها بمانم، چون فکر میکردم آنها پدر و مادرم هستند. میخواستم ماشین بخرم و زن بگیرم. آن موقع هروقت برایم به خواستگاری میرفتند خانواده دختر میگفتند پسر تو خواهر ندارد، نمیتوانیم معاملهاش کنیم. افغانها معامله میکنند و وقتی به یک خانواده دختر میدهند از آن خانواده دختر هم میگیرند؛ اما اینها بهانه بود چون خیلی از افغانها خواهر ندارند ولی ازدواج میکنند. آنها به من جواب رد میدادند چون میدانستند ایرانی هستم و فکر میکردند اگر واقعیت را بفهمم از افغانستان میروم.
اگر یک روز بچهدار شوی این ماجرایی را که برایت اتفاق افتاده برایش تعریف میکنی؟
(باخنده) حالا ببینم چه میشود، شاید.
الان فکر میکنی چه تفاوتهایی در زندگیات به وجود آمده است؟
من در آن دوران همه چیز را از دست دادم اما حالا دارم به دست میآورم. پدر و مادرم را، خانوادهام را. حتی زبانم دارد تغییر میکند و شبیه ایرانیها میشود.
ملیحه ابراهیمی/جام جم
دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها
سامان شهریاری که البته تاچند وقت قبل نامش نادر بود، نوجوانی شانزده ساله است که در نوزادی توسط خانوادهای افغان ربوده شد و در تمام این سالها آن زوج را والدینش میدانست و گمان میکرد خودش هم افغان است. مرد افغان که در سیرجان کرمان برای پدر سامان کار میکرد به دلیل اینکه بچهای نداشت، سامان را چند روز بعد از تولدش ربود و همراه همسرش گریخت
سامان در تمام این سالها از هویت واقعیاش بیاطلاع بود تا اینکه مدتی قبل به حقیقت پی برد، اما اوایل از پذیرش آن سرباز میزد. او حالا کنار خانواده واقعیاش زندگی راحت و خوبی دارد. پدرش مردی متمول است و امکانات رفاهی زیادی را در اختیارش قرار داده است. گفتوگو با سامان سخت است چرا که او لهجه افغان دارد اما سعی میکند با لهجه کرمانی صحبت کند به همین دلیل برخی کلماتش بسختی فهمیده میشود. خبر شناسایی سامان و افشای راز زندگی او بازتاب رسانهای گستردهای داشت. اکنون گفتوگوی این نوجوان را بخوانید:
در این ۱۶ سال ایران بودی یا افغانستان؟
یازده روزه بودم که مرا از خانه دزدیدند و به سیرجان بردند و هفت سال در سیرجان بودیم. بعد به افغانستان رفتیم. من دلیل این کارهای آنها را نمیفهمیدم، اگر میفهمیدم با آنها نمیرفتم. با خودم فکر میکردم اینها پدر و مادر من هستند، چون من هم افغانی صحبت میکنم. ایرانی که نمیتواند افغانی صحبت کند. خلاصه با خودم گفتم من که ایرانی بلد نیستم و افغانی بلدم پس افغانی هستم، برای همین باور کرده بودم آنها پدر و مادر من هستند. هفت ساله که بودم با آنها به افغانستان رفتم، یکسال آنجا بودم و بعد به پاکستان رفتیم، شش یا هفت سال هم آنجا بودم. بعد از آن برگشتیم و به ایران آمدیم و یکی دو سال اینجا بودیم. در این مدت سه بار به ایران آمدیم و رفتیم و دستگیر نشدم، اما بار آخر دستگیر شدم.
میدانستی پدر و مادرت و پلیس ایران دنبال تو هستند؟
نه فکر میکردم، آن افغانها اینجا فامیل دارند و به خاطر فامیلهایشان میآیند سر میزنند برای همین هم هردفعه فقط دو سه ماه میمانند و بعد میروند.
در آن مدت چه کار میکردی؟
از هفت سالگی کارگری میکردم. هر کاری که بود میرفتم و هر کاری که بگویی انجام دادهام، جانم در آمد.
از زندگی با آن خانواده راضی بودی؟
راضی که بودم، ولی نه مثل الان که پیش خانواده واقعیام هستم. یعنی آن موقع فکر میکردم زندگیام این طوری است و کاری هم نمیشود کرد، اما حالا که واقعیت را فهمیدهام نظرم عوض شده است.
کی واقعیت را فهمیدی؟
وقتی مرا دستگیر کردند و بعد پیش خانوادهام آوردند.
از زمانی بگو که دستگیر شدی و منجر به این شد که الان پیش خانوادهات باشی.
آن شب فکر کردم آنهایی که برای دستگیری من و مرد افغان آمدهاند، دزد هستند. دو سه تا ماشین آمده بود. یک سرباز هم با آنها بود ولی در ماشین قایم شده بود و من او را ندیدم. اگر او را میدیدم مقاومت نمیکردم. چون از مامور نمیترسم. نهایتش این بود که مرا میگرفتند و به افغانستان میفرستادند اما چون بقیه لباس پلیس نداشتند خیال کردم دزد هستند وقتی مرا گرفتند با آنها درگیر شدم و دو سه نفر از آنها را زدم. آن موقع پدر واقعیام را نمیشناختم، در آگاهی وقتی دیدمش به او گفتم حاجی ما چه کردهایم، گفت تو پسر من هستی و این مرد- مرد افغان – تو را دزدیده است. جواب دادم پسر تو نیستم اگر پسرت بودم چرا قبلا مرا پیدا نکردی؟ به او گفتم نمیخواهم تو پدرم باشی.
چند خواهر و برادر واقعی داری؟
یک خواهر دارم و یک برادر و با آنها راحت هستم. قبلا در خانه آن زن و مرد افغان تنها بودم. بین بچههای دیگر هم دوستی نداشتم.
الان چه کار میکنی. باز هم سر کار میروی؟
فقط درس میخوانم. از سوم ابتدایی شروع کردم و همینجوری بالا میروم. الان دو سه کلاس را با هم میخوانم. قرار است بزودی سر یک کار درست و حسابی هم بروم.
حالا رابطهات با آن خانواده افغان چطور است؟
هیچ رابطهای ندارم. از آن خانواده خیلی ناراحت هستم. آنها مرا از زندگی، از زبان، از خانواده و از همه چیز انداختند.
یعنی هیچ احساس تعلق خاطری به آنها نداری؟ به هرحال سالهای زیادی را با آنها سپری کردهای.
الان وقتی آن موقعها یادم میآید یکجوری میشوم که میگویم ای کاش اصلا در ذهنم نیاید.
یعنی دیگر نمیخواهی آنها را ببینی؟
نه. حالا که مرد افغان زندان است و تا صد میلیون ندهد آزادش نمیکنند، اما همسرش آزاد است که از او هم خبری ندارم و نمیدانم چه کار میکند و چه برنامهای برای خودش دارد. دیگر برایم مهم نیست.
وقتی واقعیت را فهمیدی چه حسی داشتی؟
حس راحتی. هیچکس بهتر از خانواده خود آدم نیست.
اینها را از این بابت میگویی که دیگر کار نمیکنی و از نظر مالی سر و سامان گرفتهای یا واقعا فکر میکنی از لحاظ احساسی هم شرایط بهتری داری؟
الان خواهر و برادر دارم. زندگی من اینجاست. خانهام اینجاست، من مال این خانواده هستم، نه آن افغانها که مرا از زندگی انداختند. آنها مرا از همه چیز انداختند و عقب ماندم. الان که فهمیدم اینها خانواده من هستند و با آنها زندگی میکنم، اگر هیچ چیز هم به من ندهند راضی هستم.
در این مدت توانستهای با خانوادهات ارتباط برقرار کنی؟ به هر حال بعد از ۱۶ سال آنها را دیدهای و تا قبل از این اصلا از وجود آنها خبر نداشتی. آیا صمیمیت بین شما ایجاد شده است؟
زمانی که با آن خانواده افغان بودم خیلی در عذاب بودم، حالا وضع فرق کرده و همه چیز بهتر شده است.
اما پدرت میگفت اوایل حاضر نبودی خانواده جدیدت را قبول کنی و خیلی طول کشید تا باورت شود تمام این سالها اشتباه میکردی.
قبلا نظرم این بود و نمیخواستم با خانواده واقعیام زندگی کنم. چون همه ماجرا را نمیدانستم و فکر میکردم کلکی در سرشان است، به همین خاطر گفتم من با شما نمیآیم، اما بعد که حقیقت را فهمیدم نظرم عوض شد.
پدرت میگوید قصد دارد بزودی تو را داماد کند. آیا خودت هم مایل به ازدواج هستی؟
هر چی پدرم بگوید قبول میکنم. من تسلیم هستم. فکر میکنم میتوانم زندگیام را اداره کنم.
در آن خانواده افغان چه آیندهای را برای خودت متصور بودی و چه برنامههایی برای خودت داشتی؟
میخواستم یک زندگی عالی برای خودم درست کنم. میخواستم در افغانستان برای خودم زمین بگیرم. میخواستم با آنها بمانم، چون فکر میکردم آنها پدر و مادرم هستند. میخواستم ماشین بخرم و زن بگیرم. آن موقع هروقت برایم به خواستگاری میرفتند خانواده دختر میگفتند پسر تو خواهر ندارد، نمیتوانیم معاملهاش کنیم. افغانها معامله میکنند و وقتی به یک خانواده دختر میدهند از آن خانواده دختر هم میگیرند؛ اما اینها بهانه بود چون خیلی از افغانها خواهر ندارند ولی ازدواج میکنند. آنها به من جواب رد میدادند چون میدانستند ایرانی هستم و فکر میکردند اگر واقعیت را بفهمم از افغانستان میروم.
اگر یک روز بچهدار شوی این ماجرایی را که برایت اتفاق افتاده برایش تعریف میکنی؟
(باخنده) حالا ببینم چه میشود، شاید.
الان فکر میکنی چه تفاوتهایی در زندگیات به وجود آمده است؟
من در آن دوران همه چیز را از دست دادم اما حالا دارم به دست میآورم. پدر و مادرم را، خانوادهام را. حتی زبانم دارد تغییر میکند و شبیه ایرانیها میشود.
ملیحه ابراهیمی/جام جم
دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها
پایگاه خبری باشگاه فرهنگی ورزشی گازال جناح
دانشمندان کشور شیلی می گویند
باکتری های دهانی که با بیماری های دهان و دندان ارتباط دارند در مایع آمنیوتیک
برخی زنان باردار یافت شده است.
سلامت نیوز این محققان باکتری پروپیونی باکتریوم ژنژیوالیس را هم در دهان و هم در
مایع جنینی ۳۰ درصد زنان مورد بررسی یافته اند.
مایع آمنیوتیک مایعی است که طی بارداری اطراف جنین را احاطه می کند. هر گونه آسیبی
که به این مایع وارد شود مانند عفونت باکتریایی ، میتواند به مادر و جنین آسیب جدی
وارد کند.
البته این مطالعه ارتباط مستقیمی را بین بیماری های دهان و دندان و پیامدهای گسترده
بارداری نشان نمی دهد به هر حال زنان باردار طی این دوران باید توجه ویژه ای به
سلامت دهان و دندان خود داشته باشند.
یاقوت
دانلود آهنگ جدید محسن چاوشی و فرزاد فرزین با نام واسه آبروی مردمت بجنگ
(ترانه سرا: روزبه بمانی | آهنگ و تنظیم: محسن چاوشی | میکس و مسترینگ: آرش پاکزاد)
این آهنگ، تیتراژ برنامه پشت صحنه می باشد.
دانلود آهنگ – ۱۱٫۰۹ مگابایت | لینک کمکی اول – دوم – سوم – چهارم
بی کلک
خواب
میزان خواب به نوع و حرفه هر فرد بستگی دارد…
علی رضا محمدی، متخصص روان شناسی بالینی گفت: میزان خواب به نوع و حرفه هر فرد بستگی دارد.
وی در ادامه مطلب خود افزود: اما به طور کلی هر فرد بزرگ سال در شبانه روز به ۷ تا ۸ ساعت خواب نیاز دارد .
محمدی تصریح کرد: این مقدار در نوزادان ۱۸ ساعت و در کودکان پیش دبستانی ۱۰ تا ۱۲ ساعت و برای نوجوانان ۹ ساعت است.
وی در ادامه خاطر نشان کرد: بر خلاف عقیده ی عامه هیچ مدرکی وجود ندارد که ثابت کند افراد مسن کمتر از جوانان به خواب نیاز دارند.
دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها
پزشکان تاکید دارند شناسایی زودهنگام علائم سرطان تخمدان مانند بسیاری دیگر از
بیماریها، بهترین راهکار برای تشخیص به موقع بیماری و در نتیجه مقابله موثرتر با
سرطان است…
دیلیجت سینگ، متخصص و دستیار رئیس بخش «تشخیص سرطان و برنامه پیشگیری» در
بیمارستان «مموریال نورت وسترن» آمریکا در این باره تاکید کرد: در حال حاضر هیچ تست
قابل اطمینانی برای تشخیص این سرطان در مراحل اولیه وجود ندارد و به همین دلیل زنان
باید روی عادات و تغییرات بیولوژیک بدن خود متمرکز شوند تا در صورت مشاهده هر تغییر
غیرعادی، زودتر به پزشک مراجعه کنند.
به گزارش روزنامه ایندیا اکسپرس، سرطان تخمدان اگر در مراحل اولیه تشخیص داده
شود، قابل درمان است. بسیاری از زنان میتوانند پس از معالجه و بهبود سرطان، زندگی
طولانی و رضایت بخشی داشته باشند.
زمانی که گروهی از سلولهای بافت تخمدان به طور غیرطبیعی رشد میکنند و از کنترل
خارج میشوند و تودهای در این عضو تشکیل و تومور بوجود میآید تومورهای تخمدان
ممکن است از نوع خوش خیم (غیرسرطانی) تا حدی بدخیم و یا بدخیم (سرطانی) باشند.
به گفته متخصصان زنان و مامایی، سرطان تخمدان یکی از شایعترین سرطانهای زنانه
است که متاسفانه در اکثر موارد در مراحل پیشرفته تشخیص داده میشود. بیماری اگر در
مراحل اولیه تشخیص داده شود قابل علاج است اما در ۷۵ درصد موارد به دلیل تشخیص
دیرهنگام، سرطان پیشرفت میکند و امکان زنده ماندن بیمار تا مدت طولانی بسیار کمتر
میشود.
دکتر سینگ در این مطالعه تاکید دارد که بهترین اقدامات برای محافظت در برابر این
سرطان عبارتند از:
– بکار گرفتن روشهای پیشگیری
– آشنایی با فاکتورهای خطرزا
– آشنایی با علائم هشداردهنده احتمالی سرطان
بنا براین گزارش، مهمترین علائم اولیه و هشداردهنده سرطان تخمدان شامل:
– نامنظمی عادت ماهیانه که معمولا اولین شکایت و دلیل مراجعه بیمار به پزشک است
– همزمان با بزرگ شدن تومور، تکرر ادرار وجود دارد
– بروز درد در ناحیه لگن
– یبوست و پس از مدتی تورم شکم
– درد شدید شکم در اثر خونریزی و یا پارگی و پیچ خوردگی تومور
– ایجاد علائم گوارشی مانند تهوع، سوزش سردل، نفخ شکم، سیری زودرس، کاهش وزن و
بی اشتهایی که در صورت متاستاز و نفوذ تومور به بافتهای خارج از لگن و قسمتهای
فوقانی شکم بروز میکنند.
آمارها نشان میدهد که در ۸۰ درصد موارد این سرطان بعد از ۴۰ سالگی بروز میکند
و احتمال ابتلا به آن با افزایش سن، تشدید میشود.
یاقوت
حکم دو زورگیر خشن که فیلم صحنه یکی از سرقت های آنها در اینترنت منتشر شده بود، صبح روز یکشنبه ۱ بهمن ۹۱ در خیابان بهشهر اجرا شد.
حکم اعدام با طناب دار دو پسر جوان که چندی پیش از یک شهروند تهرانی زورگیری کرده بودند، پس از طی مراحل قانونی و تایید در دیوان عالی کشور، بامداد یکم بهمن در ملاء عام اجرا شد.
به نقل از ایسنا، «علیرضا مافیها» و «محمد علی سروری» که در آذر ماه سال جاری با همکاری ۲ نفر دیگر و با استفاده از سلاح سرد یک شهروند تهرانی را مورد حمله و ضرب و جرح قرار داده بودند، بامداد روز یک شنبه یکم بهمن در ضلع شمالی پارک هنرمندان و در خیابان بهشهر به وسیله جرثقیل به دار مجازات آویخته شدند.
پرونده این چهار متهم پس از دستگیری و در حالی که تصاویر مربوط به زورگیری شان در اینترنت و تلویزیون پخش شده بود، در دادسرای عمومی و انقلاب تهران مفتوح شد و پس از اینکه دادستانی برای این افراد کیفرخواست صادر کرد، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی نیز در ۹ دی با برگزاری یک جلسه محاکمه علنی، دو نفر از این متهمان را به اتهام محاربه و افساد فی الارض به اعدام محکوم کرد.
دو متهم دیگر این پرونده نیز هر کدام به تحمل ۱۰ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق و به عنوان تتمیم مجازات به ۵ سال اقامت اجباری در یکی از شهرستان های دور افتاده محکوم شدند.
این پرونده با اعتراض متهمان به دیوان عالی کشور ارسال شد و دیوان عالی نیز پس از رسیدگی، اعتراض آنان را مردود دانست و حکم اعدام این دو نفر با اتهام محاربه و افساد فی الارض را تایید کرد و در نهایت بامداد روز یک شنبه اول بهمن «علیرضا مافیها» و «محمد علی سروری» در حضور جمعی از مردم در خیابان بهشهر و در نزدیکی پارک هنرمندان تهران (محل وقوع جرم) به دار مجازات آویخته شدند.
بی کلک
حکم دو زورگیر خشن که فیلم صحنه یکی از سرقت های آنها در اینترنت منتشر شده بود، صبح روز یکشنبه ۱ بهمن ۹۱ در خیابان بهشهر اجرا شد.
حکم اعدام با طناب دار دو پسر جوان که چندی پیش از یک شهروند تهرانی زورگیری کرده بودند، پس از طی مراحل قانونی و تایید در دیوان عالی کشور، بامداد یکم بهمن در ملاء عام اجرا شد.
به نقل از ایسنا، «علیرضا مافیها» و «محمد علی سروری» که در آذر ماه سال جاری با همکاری ۲ نفر دیگر و با استفاده از سلاح سرد یک شهروند تهرانی را مورد حمله و ضرب و جرح قرار داده بودند، بامداد روز یک شنبه یکم بهمن در ضلع شمالی پارک هنرمندان و در خیابان بهشهر به وسیله جرثقیل به دار مجازات آویخته شدند.
پرونده این چهار متهم پس از دستگیری و در حالی که تصاویر مربوط به زورگیری شان در اینترنت و تلویزیون پخش شده بود، در دادسرای عمومی و انقلاب تهران مفتوح شد و پس از اینکه دادستانی برای این افراد کیفرخواست صادر کرد، شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب به ریاست قاضی صلواتی نیز در ۹ دی با برگزاری یک جلسه محاکمه علنی، دو نفر از این متهمان را به اتهام محاربه و افساد فی الارض به اعدام محکوم کرد.
دو متهم دیگر این پرونده نیز هر کدام به تحمل ۱۰ سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق و به عنوان تتمیم مجازات به ۵ سال اقامت اجباری در یکی از شهرستان های دور افتاده محکوم شدند.
این پرونده با اعتراض متهمان به دیوان عالی کشور ارسال شد و دیوان عالی نیز پس از رسیدگی، اعتراض آنان را مردود دانست و حکم اعدام این دو نفر با اتهام محاربه و افساد فی الارض را تایید کرد و در نهایت بامداد روز یک شنبه اول بهمن «علیرضا مافیها» و «محمد علی سروری» در حضور جمعی از مردم در خیابان بهشهر و در نزدیکی پارک هنرمندان تهران (محل وقوع جرم) به دار مجازات آویخته شدند.
بی کلک