بایگانی روزانه: 01/26

آنفولانزا در کودکان، از پیشگیری تا درمان

آنفولانزا چیست و از کجا باید فهمید کودک آنفولانزا دارد؟

آنفولانزا در اثر ویروس آن، یعنی ویروس آنفولانزا به وجود می آید. کودکان زیر دوسال بیشتر احتمال ابتلا به این ویروس را دارند و برای آنها نیز بسیار خطرناک است.

دانستن اینکه کودک شما آنفولانزا دارد، همیشه کار آسانی نیست. کودک بیمار ممکن است سست، بی حال و کم اشتها باشد. یا شاید نشانه هایی همچون سرماخوردگی یا دیگر بیماری های ویروسی را داشته باشد.

در این فصل که فصل آنفولانزا است اگر کودک شما نشانه های زیر را داشت احتمالا به آنفولانزا مبتلا شده است؟

تب ناگهانی – ۳۸.۳ درجه سیلسیوس یا بالاتر

خستگی، بی حالی به همراه نشانه هایی همچون سرفه های خشک و بینی گرفته

اگر نشانه هایی همچون گرفتگی بینی یا سرفه قبل از تب پدیدار شدند، به احتمال زیاد فرزند شما سرما خورده است.

از دیگر نشانه های آنفولانزا می توان به زودرنج شدن، بی میلی و کم اشتهایی، گلودرد و ورم گلو اشاره کرد. آنفولانزا همچنین باعث ایجاد درد در ناحیه شکم و اسهال و استفراغ می شود.

● کودکان چگونه آنفولانزا می شوند؟

ویروس های نوع A و نوع B آنفولانزا، به سرعت در محیط منتشر و پخش می شوند. اگر کودک شما در نزدیکی فردی قرار دارد که آنفولانزا گرفته و سرفه و عطسه می کند، احتمال دارد قطرات سرفه یا عسطه او به دهان یا بینی کودک وارد شوند. فرد مبتلا به آنفولانزا، از یک روز پیش از بروز علائم بیماری و ۵ روز پس از آن ناقل بیماری است.

از آنجا که ویروس آنفولانزا به سرعت تکثیر می شود، این بیماری می تواند به راحتی در مدرسه، مراکز نگهداری کودکان، زمین های بازی و حتی خانواده پخش شود. بیشتر مواقع، حتی افرادی که تصور می شود مبتلا نشده اند نیز پس از یک تا ۴ روز علائم بیماری را نشان می دهند.

البته از آنجا که مقاومت افراد در مقابل ویروس آنفولانزا متفاوت است، شاید فردی به آن مبتلا باشد و خودش خبر نداشته باشد. یا نشانه های خفیفی داشته باشند که تصور شود سرماخوردگی است و به راحتی این ویروس را به بقیه افراد منتقل کند.

● فرزند من آنفولانزا دارد، چگونه می توانم به بهبود حال او کمک کنم؟

بهترین درمان آنفولانزا، استراحت و نوشیدن مایعات است. خوردن سوپ یا آبگوشت نیز بسیار کمک کننده است و باعث از بین رفتن گرفتگی ها می شود.

اگر متوجه شدید فرزند شما راحت نیست و درد دارد، با دکتر او مشورت کنید و در صورت تایید، از داروهای مسکن همچون استامینوفن کودکان اسفاده کنید. هیچ گاه بدون مشورت دکتر به فرزندان خود آسپرین ندهید زیرا ممکن است منجر به بیماری و سندروم های خطرناک در کودکان بشود. البته این مساله بسیار نادر است اما احتیاط شرط عقل است.

خیلی به دکتر اصرار نکنید که برای کودکتان آنتی بیوتیک تجویز کند. این دارو فقط باکتری ها را از بین می برد. آنفولانزا یک بیماری ویروسی است و در اثر باکتری ها به وجود نمی آید. بنابراین، آنتی بیوتیک دردی را دوا نمی کند. این دارو زمانی موثر است که فرزند شما علایم دیگری همچون ذات الریه، عفونت گوش یا برونشیت (آماس نایژه) داشته باشد.

کودک در عرض ۳ تا ۵ روز بهتر خواهد شد. ابتدا تب او از بین می رود و سپس اشتهایش باز می گردد. البته این مساله برای همه یکسان نیست. برخی از کودکان و بزرگسالان به مدت دو هفته یا حتی بیشتر، سرفه و بدن درد خواهند داشت.

● چه زمانی باید فرزند خود را پیش دکتر ببریم؟

اگر نشانه های زیر را در کودک خود مشاهده کردید، حتما او را نزد پزشک ببرید:

اگر کودک شما زیر سه ماه است و تب ۳۸ درجه سیلسیوس یا بیشتر دارد. کودکان در این سن حتما باید تحت مراقب پزشک برای تشخیص عفونت های جدی یا بیماری های احتمالی قرار بگیرند.

اگر کودک شما بین ۳ تا ۶ ماه سن و تب بالای ۳۸.۳ درجه سیلسیوس یا بیشتر دارد.

اگر کودک شما بالاتر از ۶ ماه سن و تب بالای ۳۹.۴ درجه سیلسیوس یا بیشتر دارد.

بیشتر از سه روز تب داشتن

سرفه هایی که پس از یک هفته هنوز خوب نشده اند

داشتن نشانه های آنفولانزا در صورت داشتن بیماری های مزمن همچون سرطان، کم خونی داسی شکل، دیابت یا ناراحتی های قلب، ریه یا کلیه

داشتن نشانه های آنفولانزا و آرتروت روماتیسمی یا کاواساکی که هر دو با آسپرین درمانی برای مدت طولای بر طرف می شوند.

گوش درد داشتن

خس خس کردن گلو یا سخت نفس کشیدن

دوباره مریض شدن بلافاصله پس از خوب شدن و درمان آنفولانزا

کم آب شدن بدن

● چه کاری برای مبتلا نشدن فرزندم به آنفولانزا می توانم انجام دهم؟

از جمله روش های پیشگیری، تزریق واکسن آنفولانزا برای همه اعضای خانواده – از شش ماهه گرفته تا بزرگسالان – و همچنین رعایت اصول بهداشتی است.

● تزریق واکسن

مرکز پیشگیری و درمان بیماری ها، توصیه می کند همه افراد – کودکان و بزرگسالان – از شش ماهگی هر سال واکسن آنفولانزا تزریق کنند. تزریق واکسن برای کودکانی که بیماری های جدی تر همچون دیابت، سیستم دفاعی ضعیف، کم خونی شدید یا بیماری های قلب، ریه و کلیه دارند، بسیار مهم تر و ضروری تر است.

متاسفانه واکسن های آنفولانزا عاری از خطا نیستند. تاثیر این واکسن به سلامت بدن کودک شما و چگونگی تطابق واکسن با ویروس، بستگی دارد. هر چه کودک بدن سالم تری داشته باشد، این واکسن تاثیر بیشتری خواهد داشت. در بعضی از سال ها، بدن افراد تطابق زیادی با واکسن دارد اما ممکن است در سال های دیگر اینگونه نباشد.

اگر پس از واکسیناسیون کودکان، همچنان به آنفولانزا مبتلا شدند باید امیدوار باشیم که بیماری او سخت نیست. همچنین باید بدانید، واکسن آنفولانزا بدن کودک را در مقابل بیماری های مشابه آنفولانزا محافظت نمی کند.

● رعایت بهداشت

برای محافظت بهتر و بیشتر از فرزند خود باید اصول بهداشتی را رعایت کنید: دست های او را با صابون و آب گرم شویید و از دیگر اعضای خانواده نیز بخواهید دست های خود را چند بار در روز بشویند. این کار از انتقال بیماری در خانه جلوگیری می کند.

بهترین کار، دور نگه داشتن فرزند خود از افراد مشکوک به بیماری است. البته اگر افراد بیمار باشند اما نشانه های آن را نداشته باشند کار کمی سخت می شود.

با همه تلاش شما برای سالم نگه داشتن کودک، باز هم ممکن است او به آنفولانزا مبتلا شود. در صورت ابتلا به آنفولانزا، می توانید مطمئن باشید او امسال دیگر دچار این بیماری نمی شود زیرا در برابر این ویروس واکسینه شده است. البته، در سال آینده دوباره احتمال خطر هست زیرا این مصونیت فقط برای همین امسال وجود دارد. به همین دلیل است که توصیه می شود هر سال واکسن آنفولانزا را تزریق کنید.

دفترچه یادداشت آنلاین یک پسر تنها

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه

جدیدترین اس ام اس های عاشقانه

اشکهایم را میبوسم وقتی در نبودنت برایم خودکشی میکنند!

“اسمم” را سنگی نگه میدارد..
”خودم” را گوری..
و “یادم” را… نمیدانم

این آخَـــرـین بارَم بــــود __
دیگر احسـ ــاسمـ را برـآی کسـ‌ ـــے عـــریـ ـآن نمــــے کنم …
صداقــــ ‌ــت ، یعنــــے حماقــــ ــت…

به من گفتند عشق را بخش کن !!!
من هم نگاهی به عشق کردم دلم اتش گرفت
گفتم عشق را بخش نمیکنم خورد میکنم خورد

تقدیم به هیچ کس چون از همه بیزارم،فقط تقدیم به خودت چون خیلی دوستت دارم.

می نویسم بر غبار پنجره زندگی مال من است چون عزیزی مثل تو یاد من است

مــسـتـــــ بگو راسـتــ بگو تا شبـِــ یلداستـــ بگــــو
تا نفسی هستــ بگو هرچی دلتــ خواستــــ بگــــو
خسته و بی تابــــ شدمـ محو شدمـ خوابـــ شدمـ
خـســتــه از این پنجــره ها منتظرتــ قابــ شدمـ

همـیـشــہ دقیقـا ﻭﻗـﺘـے ﭘـﺮ ﺍﺯ ﺣـﺮﻓـے
ﻭقتـے یــہ ﺑـﻐـﺾ ﻣﯿڪﻨـے ﻭقـتـے ﺩآﻏـﻮﻧــی
ﻭﻗﺘـے ﺩﻟـﺖ شڪستــہ ﺩقیقـا همیـטּ ﻭقـتـآ
ﺍﻧﻘـﺪﺭ ﺣـﺮﻑ ﺩآﺭے ڪہ ﻓـﻘـﻂ ﻣﯿـﺘـﻮﻧـے بگی
بیخیــــــآل

به تو گفته بودم که با دلم بازی نکنی. ببین خرابش کردی، دیگر عاشق نمی شود…

خیـــــلــــی ســـخــتـــه…
بــا عــشــقـــت آخـــریــن قـــرارو بـــذاری
تـــا بـــعـــدش از هــــم جدا شـــید…
تــو با بـــغـــض صـــحــبــت کنــی…
امـــا اون گـــوشــیــش هـــر چند دیـــقه زنــگ بخــوره و مــوقع حـــرف زدن بـــا
دوســـتـــه جـــدیـــدش هـــی همــونجوری بــخنده که تــو دوس داری…
خــــــــیـــلـــی ســـخـــتـــه!!!

تا یادت میکنم باران می اید …
نمیدانستم لمس خیالت هم وضو میخواهد..

چـقـد دلـم تـنـگ شـده واسـه شـب هـایـی کـه تـا صـبـح بـیـدار بـودم..
یـه لـحـظـه خـواب بـه چـشـمـام نـمـی اومـد..
از ذوق دیــدار فـردا.. عـاشـقـانـه هـامـو مـرور کـنـم کـه …
هـیـچـوقـت دیــدارهـا بـرای مـنم عـادی و خـالـی از اسـتـرس نـشـد…
لایـــــــک=بـاطـری قـلـبـمـو کـسـی نـدیـده؟

زندگی قصه تلخی است که از آغازش بس که آزرده شدم چشم به پایان دارم…

یکی از لذتهای دوست داشتنیِ تموم شده اینه که ..
تو ماشین باشیم کنار هم.. دوست دارم تا آخر دنیا برم..
دستاشو بگیرم.. ببوسم.. آروم باشیم..
خوراکی بخوریم.. تو سر و کله ی هم بزنیم..
آهنگهای عاشقونه بخونیم.. یه نیم نگاه به جلو یه نگاه تو چشاش
نمی دونید چقد لذت داشت که من از خیابون رَدِش کنم…
لایــــــک=وقتی ویّژه های خودمو تو سایت میخونم،با مشت به سینه ام می کوبم و میگم: لـعـنـتـی دیـگـه درسـت نـمـیـشـی…

چـقـد دلـم تـنـگ شـده…
واسـه زمـانهـایـی کـه خـیـلـی خـسـتـه بـود، اسِ آخـر شـب:
“بـا غـلـط امـلـایـی کـه مـعـلـومـه چـشـاش داره آلـبـالـو گـیـلـاس مـی چـیـنـه” مـن اومـم ،لـالـا دارم، زیـاد..
مـن: خـوش اومـدی جـون مـن،قـدم رو چـشـمـام گـذاشـتـی عـشـقـم..لـالـا بـدون مـن؟ بـیـا سـرتـو بـذار رو پـام
اونـم بـگـه:بـدون تــو نـَه ..بـرام لـالـایـی بـگـو..
مــن:لالا لالا گل پونه ، کیان اومد توی خونه… لالا لالا گل پسته کیانی خسته ی خسته..
لالا لالا گل لاله کیان اومد با صد ناله.. لالا لالا گل فندوق کیان رفته توی صندوق..
لالا لالا گل بادم بخواب جونم بخواب آروم…
دیـگـه جـواب نـده.. بـیـهـوش بـشـه
لایـــــــــک=لالالا خواب بدون تو حرومه؛دیگه کار منو قلبم تموتمه..
لالالا خوش باشی رویایی نازم؛دیگه نیستم واست شعری بسازم…

یکی از فانتزیام اینه که با عشقم بریم شمال ۲تایی لب ساحل بشینیم بعد ی دختر خوشگل از جلومون رد بشه من نگاش کنم بعد عشقم بزنه تو سرم باهام قهر کنه تا صبح قربون صدقش برم:))

این حرف آخر نیست به ارتفاع ابدیت دوستت دارم ،حتی اگر به رسم پرهیزکاری های صوفیانه از لذت گفتنش امتناع کنم.

در الگوی جدیدم برای زندگی ..
گوشه ای را از وجودم با وجودت الگو میزنم …
این الگو تنگ ترین لباس زندگیم خواهد بود …
که به عشق با تو شدن میدوزم ای مهربان یارم .

دلخوشم با غزلی تازه همینم کافیست / تو مرا باز رساندی به یقینم کافیست/ قانعم بیشتر از این چه بخواهم از تو / گاه گاهی که به یادت بنشینم کافیست.

بر لب دریای حسرت خانه ای دارم قدیمی
ازتمام دار دنیا ،عزیزی دارم صمیمی
گاه و بیگاه یادی از ما می کند
با مرامش شرمسارم می کند

در غم عشق نبودیّ و محبت کردی / این هم از لطف شما بود و نمی‌دانستیم;من نکردم گله از عهد و وفاداری تو / عهد ما عهد جفا بود و نمی‌دانستیم;رنج بی‌عشقی و تنهایی و بی‌مهری یار / همه تقدیر خدا بود و نمی‌دانستیم . . .

شیرین ترین لبخند را برای لحظه دیدار نگهدار” زیباترین غزلم را برای شب شعر چشمت نگهداشته ام””

من اینجا بی تو میسوزم وتو آنجا با او میسازی…بین ما فقط یک حرف فاصله است!

چایت را تلخ ننوش!!فقط یک بار نگاهم کن،تمام قندهای دلم را برایت آب میکنم…

چه زیباست وقتی می فهمی کسی زیر این گنبد کبود انتظارت را می کشد.چه شیرین است طعم پیامی که میگوید:”کجایی”…؟

ک ا ش های ِ تو در مَستی ِ آن شب ها … ،
حالا شده …
ا ش ک های ِ من در هُشیاری ِ این شب ها …

آن روزها …
تو و بوسه ی ِ داغ …
امروزها …
من و داغ ِ بوسه …

این کوزه چو من عاشق زاری بوده است
در بند سر زلف نگاری بوده است
این دسته که بر گردن او می بینی
دستی است که بر گردن یاری بوده است

اگـــر تو را امـــتحان میگرفتند ،
بی شک من رتبه ی اول میشدم ،
بس کــه تــکرار کردم نامـــــت را در مرور خاطرات

گذشته در چشمانم مانده است
عبور ثانیه ها ی رد شده در تمام نگاه هایم مشهود است
چشمانت را با شقاوت تمام به روی حقایق بستی
صبور میمانم و بی تفاوت می گذرم
که نفهمی هنوز هم دوستت دارم

شب ها ز غم تو خواب ندارم
رحمی به دلم کن که دگ تاب ندارم
از بس ز دوری تو گریه نمودم
چشم به زبان امد و گفت اشک ندارم

ﺷﻌﺮ ﮐﻪ ﻣﯿﺨﻮﺍﻧﻢ، ﭼﺸﻤﺎﻧﺖ ﺭﺍ ﻧﺒﻨﺪ، ﺗﻮ ﮐﻪ ﻣﯿﺪﺍﻧﯽ، ﺣﺎﻓﻈﻪ ﯼ ﺧﻮﺑﯽ ﻧﺪﺍﺭﻡ!

دارم برای ِ رَفته ای گریه می کنم …
که خنده های َم با او آمده بود …

کلی خیال بافی کرده ام …،
روزهای ِ بی تو خیلی سرد است …

به بهانه یادکردنت با کوتاهترین جمله روی صفحه گوشیت مینویسم دوستت دارم!

وقتی از کنارت رد شدم بی محلی هایت آزارم نداد اما شکستم وقتی گفتی ندیدمت.

آنقدر ک از دیروز میترسم هراس از فردا ندارم،فردا شاید بیایی اما دیروز رفتی…!

نذر کردم اگر برگردی سفره ای پهن کنم از حرف های نگفته ی دلم.

عاشقانه ترین حرفی که یه پسر میتونه به یه دختر بگه اینه:
عــــــــزیزم، دختری که قراره بعد از تو عاشقش بشم دخترمونه!

بی تو حتی باران هم بوی تشنگی می دهد.

وقتی تو در هر لحظه من مرور می شوی، چگونه بی خیالت شوم، ای بهترین خیال من.

من هنوز از بازی کلاغ پر می ترسم. می ترسم بگویم «من» و تو آرام بگویی پر.

چشم هایت را که می بندی تمام رویاهای من به خواب می رود.

بی کلک

هشت روش ساده برای داشتن احساسی بهتر تنها در ۳۰ ثانیه

– به سوپر مارکت بروید و یک سبد پر از میوه و سبزیجات تازه بخرید.
– ورزش کنید.
– در یک محل ساکت نشسته و عمیق نفس بکشید.
– مثبت باشید.
آهان ؛ سرتان برای مثبت اندیشیدن زیادی شلوغ است؟
پس با بکار بردن روش های زیر تنها در ۳۰ ثانیه احساسی بهتر داشته باشید.
نفس بکشید. ۷۰ درصد انرژی ما بخاطر تنفس نادرست هدر می رود. دستتان را روی دسته
صندلی که نشسته اید بگذارید و راحت بنشینید. روی دم و بازدم تان تمرکز کنید. ۳۰
ثانیه تنفس درست به شما احساس راحتی و آرامش بیشتری خواهد داد.
جملات کوتاه مثبت: یک جمله کوتاه مثبت انتخاب کرده و در این ۳۰ ثانیه آن را برای
خود تکرار کنید. جملاتی نظیر : من کامل هستم من عالی هستم بعد از ۳۰ ثانیه
تاثیر شگفت آور آن را روی خود احساس می کنید.
عضلات خود را بکشید: بایستید و عضلات تان را برای ۳۰ ثانیه به سمت آسمان بکشید.
لبخند بزنید. خندیدن صدها عضله صورت شما را آرام می کند و احساس استرس را در شما از
بین می برد.
آب بنوشید. ۷۵درصد از مغز شما آب است. اگر بدن شما احساس کم آبی کند نمی تواند
بدرستی فکر کند. پس اگر استرس دارید ابتدا قبل از انجام هر کاری یک لیوان آب
بنوشید.
برقصید. گوشی هدفون تان را بگوش گذاشته و یک آهنگ شاد انتخاب کنید و کمی با آن
برقصید.
هیچ کاری انجام ندهید. فقط بنشینید و به جایی خیره شوید. یه شیشه یا موزائیک کف
اتاق. فقط مطمئن باشید که هیچ کاری انجام نمیدهید.
از همین الان شروع کنید.


یاقوت

مدل لباس های فشن زارا برای مردان

زارا (به انگلیسی: Zara)‏ فروشگاه زنجیره ای لباس است که در سال ۱۹۷۵ توسط آمانیکو ارتگا در اسپانیا کار خود را شروع می کند. زارا حدود ۱۰۵۸ فروشگاه در ۶۸ کشور دارد. مساحت هر فروشگاه حدود ۱۵۰۰ متر مربع است.

بی کلک

اعتراف های خنده دار و طنز

اعتراف های خنده دار و طنز

اعتراف می کنم یه بار از مسیری پیاده داشتم می رفتم خونه دوستم، رسیدم سر کوچشون دیدم ورود ممنوعه. رفتم از یه چهارراه بالاتر دور زدم از سر کوچشون وارد شدم!

اعتراف میکنم یه پسر عمه دارم که تا ۱۶ سالگی نمیدونستم این پسرعممه !!

اعتراف میکنم نصفه شبی وسط کویر چادر زدیم بهم گفت به آسمون نگاه کن ببین چی می بینی؟ گفتم یه آسمون ستاره گفت خوب یعنی چی؟ من که نمیخواستم کم بیارم گفتم از چه جهتی؟ فلسفی، نجوم یا علمی؟ گفت احمق جان چادرمون و دزدیدن!!!

داشتم به همسرم اس ام اس میدادم که عروسک خوشگله من کجاست؟ اشتباهی به بابام دادم. جواب داد من چه میدونم خرسه گنده؟ الان بچت باید عروسک بازی کنه!!!

اعتراف یکی از دوستان: مامان بزرگ خدا بیامرز ما تو ۹۵ سالگی فوت کرد .صبح روزی که مامان بزرگم فوت کرده بود همه دور جنازش نشسته بودیم و همه داشتن گریه میکردن.. جمعیتم زیاد بود … منو داداشمم تو بغل هم داشتیم گریه میکردیم … اشک فراوون بود و خلاصه جو گریه بود … یهو دختر خالم که تازه رسیده بود اومد تو حیاط و با جدیت داد کشید: مامان بزرگ زود رفتی … یهو کل خونه رفت رو هوا …حالا خندمون قطع نمیشد

اعتراف میکنم کوچولو که بودم مامانم نمیذاشت چیپس بخورم، خلاصه یه شب اینقد رو مخش رفتم که بالاخره گفت: باشه فردا بهت پول میدم برو بخر. من اون شب تا صبح نخوابیدم !

اعتراف میکنم سوم دبستان که بودم یه روز معلممون مدرسه نیومد منم ظهرش رفتم در خونشون که یه کوچه بالاتر از ما بود تکلیف شبمو ازش گرفتم.

اعتراف میکنم بچه که بودم..جو گیر بودم نماز بخونم…بعد چادر گل منگولیمو میذاشتم مهرم میذاشتم رو به قبله وا میستادم شروع میکردم به نماز خوندن…اما جای سوره ها شعر کلاه قرمزیو می خوندم…>>>آقای راننده…آقای راننده…یالا بزن توو دنده…!!

اعتراف میکنم بچه که بودم یه بار با آجر زدم تو سر یکی از بچه های اقوام , تا ببینم دور سرش از اون ستاره ها و پرنده ها می چرخه یا نه!!!
تازه هی چند بارم پشت سر هم این کار و کردم , چون هر چی می زدم اتفاقی نمی افتاد!!!

اعتراف می کنم یه بار پسر همسایه چهارسالمونو با باباش تو خیابون دیدم گفتم سلام نوید چطوری؟
دیدم بچهه تحویلم نگرفت باباهه خندید
اومدم خونه به مامانم گفتم نوید ماشالا چقد بزرگ شده!
مامان گفت نوید کیه؟
گفتم: پسر آقای …
گفت اون اسمش پارساست اسم باباش نویده

اعتراف میکنم به عنوان ۱ مهندس میخواستم دیوار رو سوراخ کنم، شک داشتم که از زیر جایی که میخوام سوراخ کنم سیم برق رد شده باشه، واسه اینکه برق نگیرتم فیوز رو قطع کردم، تازه وقتی دیدم دریل کار نمیکنه کلی غصه خوردم که دریل سوخت!!

اعتراف میکنم بچه که بودم با دختر و پسر خاله هام لباس کهنه میپوشیدیم میرفتیم گدایی با درامدش بستنی میگرفتیم که همسایمون مارو لو داد و کتک خوردیم!!

اعتراف می‌کنم بچه که بودم شبا پیش خواهرم میخوابیدم وسطای شب که مطمئن میشدم که خوابش سنگین شده دستشو می‌کردم تو دماغم!!

اعترافِ عموم: روز تولد ۱۹سالگیم خودم یادم نبود، اومدم خونه دیدم در قفله چراغ ها هم خاموشه، یه باد گنده ای ول دادم وسط خونه که انقد صداش بلند بود خودم جا خوردم، بعد چراغ ها رو که روشن کردم دیدم دوستام وسط سالن با کلاه بوقی و برف شادی افتادن کف سالن هی میخندن بعد یکسری هم سرخ شدن میگن تولد تولدِت مبارک… کیکم از دست یکی از دوستام افتاد وسط سالن، خلاصه شب به یاد ماندنی شد!!

چند روز پیش دختر خالم گوشیشو خونمون جا گذاشته بود … بهش اس ام اس(!) زدم گوشیتو جا گذاشتی!!!

اعتراف می کنم کلاس اول دبستان بودم تحت تاثیر این حرفا که نباید به غریبه آدرس خونتون رو بدید، روز اول به راننده سرویس آدرس اشتباهی دادم و از یه مسیری الکی تا خونه پیاده رفتم و تازه فرداش موقعی که سرویس دنبالم نیومد تازه شاهکارم معلوم شد برای خانواده

وقتی پدرم روزنامه میخونه روزنامه رو وسط آسمون و زمین تو هوا جلوی صورتش نگه میداره، اعتراف میکنم بچه که بودم یواشکی میرفتم پشت روزنامه طوری که پدرم منو نبینه و با مشت چنان میکوبیدم وسط روزنامه، پاره که میشد هیچ، عینکش می افتاد و بابا کل مطلب رو گم میکرد. کلاً پدرم ۳۰ثانیه هنگ میکرد. بعد یک نگاه عاقل اندر سفیهی به من میکرد و حرص میخورد. اما هیچی بهم نمیگفت و من مانند خر کیف میکردم. تا اینکه یه روز پدرم پیش دستی کرد و قبل از من روزنامه رو کشید و با داد گفت: نکن بچـه. منم هول شدم مشت رو کوبیدم تو عینکه بابام. عینک شکست. من ۵ روز تو شوک بودم!!

اعتراف میکنم تا سنه ۱۳-۱۲ سالگی تحت تاثیر حرفای مادربزرگم که خیلی تو قید و بند حجاب بود با روسری می‌شستم جلوی تلویزیون مخصوصا از ایرج طهماسب خیلی خجالت میکشیدم. زیاد میخندید فکر میکردم بهم نظر داره!!

اعتراف میکنم بچه که بودم همیشه دلم میخواس یه جوری داداش کوچیکمو سر به نیس کنم! رفتم بقالی مرگ موش بگیرم آقاهه که میدونس چه فسقل مشنگیم بجاش آرد بهم داد منم ریختم تو قابلمه نهار! سر سفره وقتی همه شروع کردن به خوردن یهو گریه‌ام گرفت! با چشای خیس تا ته غذامو خوردم ک همه با هم بمیریم!!

احمقانه ترین کار زندگیم این بود که سعی کردم مفهوم ای دی اس ال رو برا مادربزرگم توضیح بدم!!

اعتراف میکنم راهنمایی که بودم به شدت جو گیر بودم، همسایگیمون یه خانومه بود که تازه از شوهرش طلاق گرفته بود، شوهره هم هر روز میومد و جلو در خونش سر و صدا راه مینداخت، خیلی دلم واسه خانومه میسوخت. یه روز که طرف اومده بود عربده کشی، تصمیم گرفتم که برم و جلوش در بیام. رفتم تو کوچه و گفتم آهای چیکارش داری؟ یارو یه نگاه بهم انداخت و یه پوزخندی زد و به کارش ادمه داد، منم سه پیچش شدم، وقتی دید من بیخیالش نمیشم گفت اصلا تو چیکارشی؟ منم جوگیر، گفتم لعنتی زنمه!!

سوار اتوبوس شدم، رفتم تو، قسمت آقایون پیش یه آقایی نشستم و از خستگی خوابم برد، نزدیک مقصد دیدم زانوم درد میکنه فهمیدم آقایه کناری ۳-۲ بار با کیفش کوبیده تو پام تا بیدارم کنه چون میخواست پیاده بشه و من جلوش رو گرفته بودم، خیلی شاکی نگاش کردم، راننده هم بالا سرم بود. آقاهه گفت: ببخشید خانم ۵ بار صداتون کردم نشنیدین، ترسیدیم. اعتراف میکنم برای اینکه ضایع نشم که مثل خرس خواب بودم وانمود کردم که کَر هستم و با زبون کر و لالی و طلبکارانه عصبانیتم رو نشون دادم، مرد بیچاره اینقدررررر ناراحت شده بود ۱۰ دفعه با دست و ایما و اشاره از من معذرت خواهی میکرد!!

تو عروسی نشسته بودم یه بچه ۳، ۴ ساله اومد یک هسته هلو داد بهم، منم نازش کردم هسته رو گرفتم انداختم زیر میز، چند ثانیه بعد دیدم دوباره آوردش، این دفعه پرتش کردم یه جای دور دیدم دوباره آورد!! می خواستم این بار خیلی دور بندازمش که بغل دستیم بهم گفت آقا این بچس سگ نیست! طرف بابای بچه بود!!

با کلی شوق و ذوق رفتم خونه، می گم پدر جان استادمون گفت بین همه ی کلاس ها، من بالاترین نمره رو گرفتم. می گه: ببین دیگه بقیه چقدر خنگن..

به مامانم می‌گم می‌خوام یه خونه جدا بگیرم و مستقل بشم؛ می‌گه برو… برو مستقل شو… برو ایدز بگیر…!!!

و یک تجربه دردناک که برا خودم اتفاق افتاده هیچ وقت به رنگ قرمز و آبی رنگ شیر توالت اعتماد نکن!!!

 

بی کلک

جدیدترین اس ام اس های فلسفی

جدیدترین اس ام اس های فلسفی

باید گریست به حال او
آن که نمی داند کسیت، چیست و چرا اینجاست !
آن که می رود بی آنکه بداند کجا !

بر عکس فلش مموری ها که روز به روز کوچکتر می شوند و پرظرفیت تر
بعضی آدم ها روز به روز بزرگتر می شن و . . .
بی ظرفیت تر . . .

گول دنیا را نخور… ماهیان شهر ما از کوسه ها وحشی ترند بره های این حوالی گرگها را میدرند سایه از سایه هراسان در میان کوچه ها زنده ها هم آبروی مرده ها را می برند

گاهی باید سَرت را
به سمت آسمان گیری و
«خدایت» را برای
تک تک {نفس}هایت شکر کنی!

زمین شده ارثِ پدرشان،
هر کار که بخواهند انجام می دهند.
ولی انجا نه بند”پ”موثر است
و نه زیر میزی!
همه باید یکسان در برابر معبودشان <جواب> پس بدهند.

از فراز صخره های سخته زندگی آینده را نظاره مکن،با امید به توان خویش از آن میان راهی بگشا به دنیا زیبای فردا ها …

اگر میدانستی که انتظار نزدیک مرگ چه بهایی به هر لحظه می بخشد!”آندره ژید”

در پنهان به آنانی دل میبندیم که دوستمان ندارند…ودر آشکارا از آنان که دوستمان دارند غافلیم…شاید این است راز تنهایی ما…

دانه ای باشیم نه سیب درمیان هرسیب دانه هایی محدوددردل هردانه سیب هانامحدود
دانه ای باشیم نه سیب…

آنان که پاره های روح خود را برای التیام به دیگران میبخشند از همه بیشتر به خدا شبیه اند…

عاشق شخصیت درونی آدم ها بشوید . . .
چیزی که حتی بعد از مرگ هم مانگار خواهد ماند

چن روز پیش امتحان داشتم
بابام اومد تو اتاقم
منم تیز نشستم کتابو باز کردم
پدر مام یه نگاهی عمیق وصد البته جذاب به گل پسرش انداخ و طبق معمول با آهی از مجلس ما دور گشت
آقا رفتو یه چن ساعت بعد باز واسه سرکشی اومد خدمت ما
مام تا صدا پاش رو شنیدیم جفت پا با حرکتی پارکوری پریدیم رو کتاب
و خنده ملیحی هم رو لب گذاشتم
اونم خندیدو گفت اگه این فهرست کتابت خیلی سخته بیام کمکت کنم
انگا ۳ساعته تو فهرستش گیر کردی..آره؟
ینی خاکتوسرم

کسی یک سخن شنید و در همه عمر از آن سخن سوخت. جان من فدای او باد!
“شمس تبریزی”

شاید اندوه من بر مردگان نوعی حسادت باشد

انسان نرم و لطیف زاده میشود و هنگام مرگ خشک و سخت میشود،
گیاهان هنگامی که سر از خاک بیرون می آورند نرم و لطیف اند و هنگام مرگ خشک و شکننده،
پس هر کس که سخت و خشک است مرگش نزدیک است…
و هر کس نرم و لطیف است سرشار از زندگی است…
سخت و خشک میشکند و نرم و لطیف انعطاف پذیر باقی می ماند،
این است راز جاودانگی…

علف هرز چیه؟؟!
گیاهی که هنوز فوایدش کشف نشده

کاش گاهــیم حقیقت شـــــــــیرین بود …

روی بالشی که از پر پرندگان درست شده نمی توان خواب پرواز را دید

بیشتر ایده ها و نقشه های بزرگ اگر آسانتر از ایده ها و نقشه های کوچک نباشند، دشوار تر از آنها نخواهند بود

لب هایی که دعا می کنند مقدس تر از دست هایی هستند که کاری میکنند

ماهی ها چقدر اشتباه میکنند، قلاب علامت کدامین سوال است بدان پاسخ میدهند؟؟
آزمون زندگی ما پر از قلاب هاست که وقتی اسیر طعمه اش می شویم تازه می فهمیم ماهی ها چقدر بی تقصیرند…

فاصله عشق های معمولی را از بین می برد و عشق های بزرگ و جاودانی را شدت میبخشد.مانند باد که شمع را خاموش و آتش را شعله ور میسازد.

زندگی مثل پیانو است …
دکمه های سیاه برای غم ها و دکمه های سفید برای شادی ها
اما
زمانی میتوان آهنگ زیبایی نواخت
که دکمه های سفید و سیاه را با هم فشار دهی …

چه زیبا حرف می زنی…
تو میگویی از زاویه ی من به مسئله نگاه کن!
از زاویه ی تو؟؟ … آهـــا دیدم … از زاویه ی تو چه تنگ است کنار هم نشستن دو ضلع… من و تو

وقتی یکی میگه نمیخوام کسی از دوستیمون باخبر بشه ! یعنی اینکه تو آنقدر واسم کوچکی که دوست ندارم موقعیت های بزرگترم رو از دست بدم!!! اینو بفهمین♀×♂

مرا برای آنچه هستم ♥دوست داشته باش… ♥نه برای آنچه می خواهی باشم…ܓܨܨ

مشکلی که خوب تشریح و حلاجی شده باشد؛نصفش حل شده است…

فردا صبحی دیگر است که شاید شبی نداشته باشد!
پس امروز را قدر بدان شاید فردایی نباشد…

سه چیز را هرگز فراموش نکن: به همه نمی توانی کمک کنی، همه چیز را نمی توانی عوض کنی، همه تو را دوست نخواهند داشت.

قابل اعتماد بودن ارزشمندتر از دوست داشتنی بودن است.

مدارا بالاترین درجه قدرت و میل به انتقال اولین نشانه ضعف است.

حرف های نگفته ای هست که نگفته باشند قشنگ ترند. وقتی گفتی هیچ می شوند.

چه بسیارند کسانی که همیشه حرف می زنند، بی آنکه چیزی بگویند و چه کمند کسانی که حرف نمی زنند، اما بسیار می گویند.

گاهی باید زیاد فکر کردن را متوقف کنید و جایی بروید که قلبتان می رود.

کاش همه می فهمیدند دل بستن به کلاغی که دل دارد، بهتر از دل بستن به طاووسی است که فقط زیبایی دارد.

لازم است گاهی در زندگی بعضی آدم ها را گم کنید تا خودتان را پیدا کنید.

خشم خود را قورت بده و بدان جرعه ای شیرین تر از آن و پایانی گواراتر از آن نیست.

هیچ گاه به خاطر «هیچ کس»، دست از «ارزش هایت» نکش! چون زمانی که از تو دست بکشند، تو می مانی و یک «من» بی ارزش.

وقتی زندگی برایت خیلی سخت شد، یادت باشد که دریای آرام، ناخدای قهرمان نمی سازد.

 

بی کلک